🌷 گفت و گوی #حضرت_یوسف ( علی نبینا و آله و علیه السلام ) با زلیخا :
📌 #بحارالانوار از ابن عباس نقل نموده است که روزی زلیخا به یوسف(ع) گفت: چشم بردار و مرا بنگر. یوسف(ع) گفت: « أَخْشَی الْعَمَی فِی بَصَرِی[2]؛ از نابینا شدن چشمانم می ترسم.»
💥 زلیخا گفت: «چقدر چشمهایت زیباست!»
🌷 یوسف(ع) گفت: «دو چشم، نخستین عضوهایی هستند که در قبر بر گونه هایم می افتند.»
💥 زلیخا گفت: «چه بوی خوشی داری؟»
🌷 یوسف(ع) گفت: «اگر [بدی] بوی مرا سه روز پس از مرگم استشمام می کردی، از من فرار می کردی.»
💥 زلیخا گفت: «چرا به من نزدیک نمی شوی؟»
🌷 حضرت یوسف(ع) گفت: «با این دوری، به قرب پروردگارم امیددارم.»
💥 زلیخا گفت: «بستر من از حریر است، برخیز و خواسته ام را برآور.»
🌷 یوسف(ع) گفت: «می ترسم بهره ام در بهشت از کف برَوَد.»
💥 زلیخا گفت: «تو را به شکنجه گرها می سپارم»
🌷 یوسف(ع) گفت: «پروردگارم در آن هنگام مرا بس است.»[3]
📚 بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث، ج 12، ص 270، ج 45
@raieheh