#رسم_رفاقت
تو عالم رفاقت رسم اینه که محبت رو با محبت جبران کنی.
راستی یادته آخرین باری که جواب محبت یه رفیق رو دادی کی بوده؟!😉
#دوست_بامرام
رسانه تخصصی نوجوان
@javane_no
#جوانه_نو
@javane_no
رسانه اختصاصی نوجوانان آستان مقدس حضرت معصومه علیها السلام
♦️ #همراز_نوجوان
جواب سوالات و دغدغه های نوجوانان
♦️ #از_شوخی_بگذریم
کلیپ طنز و خنده دار(کاری تولیدی توسط خادمیاران رسانه ای )
♦️ #شوق_زیارت
دلدادگی به بانوی آب آینه آفتاب
♦️ #دوست_شهید
رفیق می شویم با همکلاسی آسمانی مان.
♦️ #رسم_رفاقت
طرح نگاری از جنس رفاقت
♦️ #پاتوق_کتاب
محلی برای رفقای نوجوان کتابخوان.
http://eitaa.com/joinchat/3295150098C8f44199aee
#رسم_رفاقت
من و نیما معمولا بروبیا هامون با همه...
تو مدرسه تو ساعت استراحت و بیرون تو گردش و تفریحامون.
پنج شنبه گذشته بعد از دوچرخه سواری ،رو نیمکت پارک وارفتیم .نیما سر صحبت رو بازکرد و گفت امیر ما چرا با فلانی و فلانی دوستیم؟!
.با محمد و امیرحسین و رضا و...
صحبت که کردیم دیدیم علت هامون متفاوته.یکی درسخون کلاس.یکی خوشتیپ مدرسه.یکی بابای پولدارش.یکی مرامش و...
دیدیم با هر کسی به یه علتی طرح رفاقت ریختیم.برخی هم که رفیقای ده ساله بودیم از جمله خودم و نیما.
از نیما پرسیدم به نظرت این دوستیا با این انگیزه ها درسته؟بدرد می خوره؟!
نیما رفت تو فکر!گفت به نظرمن دوستی خاله خرسه ست خیلی از اینا.منم باهاش موافق بودم.خیلی از این دوستا روز سختی آدم رو ول می کنند.نیما از یکی دوتا تجربه هاش گفت و از اینکه تو اوج امتحانا یا فلان مشکل تو مدرسه از همین رفقا انتظار کمک داشتم که کسی نگاهمونم نکرد.
فقط یکی از دوستان عزیز(منظورشون حقیر بود تف به ریا😜)به داد من رسید با وجود کلی درس و امتحان.
تو مسیر برگشت از پارک جفتمون ساکت بودیم به خلاف همیشه.من داشتم لیست رفقام رو یه مرور می کردم...از شنبه یه هفته متفاوت رو تو مدرسه گذروندم☺️
رسانه تخصصی نوجوان
@javane_no
#رسم_رفاقت
امسال اوایل سال وارد کلاس که شدم تو بین بچه ها یه چهره جدید دیدم.خیلی زود فهمیدم اسمش مهرانه.کم کم تو زنگ های تفریح هم صحبت شدیم و بعد یکی دو ماه شدیم رفیق گرمابه و گلستان.
مهران هم درس و هم اخلاق خوبی داشت.باهاش راحت بودم.توی درسا به هم کمک می کردیم البته بیشتر اون به من!
توی کلاس یه دوست صمیمی دیگه هم داشتم.با امیر محمد از سال ششم همکلاسی و دوست بودم.امیر صداش می زدم.جزء شاگرد اولا بود.بعد از امتحانات نوبت اول به مهران پیشنهاد دادم امیر بیاد تو گروه دو نفره مون و دیگه باهم بریم بیرون و از این حرفا. اما مهران مخالف بود. فکر کردم حسادت بین شاگرد اولهاست.منم دیگه چیزی نگفتم.
دو سه هفته بعد که فهمیدیم امیر محمد با یه ماشین تصادف کرده و تو بیمارستانه اصرار کرد که اون روز بریم عیادت.عصر رفتیم بیمارستان.امیر باید یه هفته ای تو بیمارستان می موند.با هم که برگشتیم مهران ازم پرسید این بنده خدا که کلی از درس عقب می مونه!
روز چهارشنبه دوباره بیمارستان.توی راهرو مامان امیر رو دیدم و سلام کردم.تشکر کرد و گفت اون همکلاسی تون هم پیششه.تعجب کردم!جلو که رفتم از پنجره اتاق دید زدم .ماتم برد.مهران بود کنار تخت امیر با دو سه تا کتاب.
فهمیدم این مدت مهران هرروز می اومده بیمارستان و برای اینکه امیر عقب نمونه،درسا رو باهاش مرور می کرده. از فکر اون روزم شرمنده شدم. امیر هم به جمع ما اضافه شد.بعدها این جمله از امیر المومنین (ع) رو رو تصویر پروفایل مهران دیدم .فهمیدم چرا مهران اون اوایل سریع دوستی با امیر رو قبول نکرد اما بعد از شناخت امیر شدن دو تا رفیق جونی.
رسانه تخصصی نوجوان
@javane_no
#رسم_رفاقت
رفیق یه جاهایی باید کوتاه بیاد
تازه با امین دوستی مون سر یه اتفاق به هم خورده بود.از در خونه که اومدم داخل آغاجون دوباره دستش به بیلچه و گل ها بود.سلام آرومی کردم و کشون کشون از کنارش رد شدم.جواب سلامم رو مثل همیشه محکم داد.از فرط بی حوصلگی نتونستم مثل هر روز درس های اون روز رو بعد از ناهار مرور کنم.رفتم یه گوشه اتاق وارفتم.می دونستم مامان هم متوجه شده یه چیزی م هست اما مثل همیشه به روم نیاورد.
آغاجون کتاب به دست وارد اتاق شدکنارم نشست.گفت تو خودت نیستی مهدی جان! گفتم که تقصیر امین بود.گفت خب داستان چیه؟گفتم امین یه مدتیه افتاده رو فاز مخالفت.هر پیشنهادی می دم مخالفت می کنه.فلان جا بریم میگه نه.فلان ساعت می گه نه.خلاصه کلی از نه و نوچ های امین گفتم.آغاجون که حرارت من رو برای انتقاد از امین دید یهو گفت خودت چی؟خودت هر چی اون می گه قبول می کنی؟یهو وارفتم.یه خورده اخ و مخ کردم گفتم خب نه همیشه مثل اون.آغاجون چند تا مورد رو که گفت دیدم واقعا امین همراه تر از منه تو برنامه ها.بعدا از خود امین شنیدم که اون روز اومده در خونه که من رو ببینه و معذرت خواهی کنه و دم در داستان رو برا آغاجون تعریف کرده.
اون روز فهمیدم آدم یه جاهایی تو رفاقت باید کوتاه بیاد ولو اینکه حق با اون باشه😊. قرار نیست رفیق آدم یار همیشه موافق باشه .همونطوری که ماهم برای رفیقمون یار همیشه موافق نیستیم.
رسانه تخصصی نوجوان
@javane_no