eitaa logo
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
594 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
هردرخت تنومندی اول یه جوانه‌‌ی کوچيک بوده🌱 وقتی تونست در مقابل طوفان وحوادث مختلف مقاومت کنه، تبدیل میشه به درخت قوی و مرتفع🌳 برای رسیدن به اون بالاها باید ازجوانه‌ی وجودیت حسااابی مراقبت کنی، درست مثل یه باغبان😉👨‍🌾 ارتباط باما: @admin_javane_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣نورا و مادربزرگ 👵🏻👱🏻‍♀ نورا و نوید برای رفتن به میدان امام حسین آماده می‌شدند. عصر آن روز جشن ملی انتخابات ریاست جمهوری بود.🎊 نورا گفت: "یه کلاه سبز نداری تا با بلوز سفید و شلوار قرمزت ست بشه. وای نوید حالا چی کنیم؟"🤷🏻‍♀ مادربزرگ گفت: "حتما که نباید بچه مو شبیه پرچم ایران کنی مادر، یه لباس درست و حسابی براش بپوش، یه پرچم ایران هم بده دستش." 🇮🇷 _مادربزرگ همه پرچم می‌گیرن! می‌خوام داداشم یه چیز خاص باشه، حتما خبرنگاری‌ها میان ازش عکس می‌گیرن.📸 نورا با غصه گفت: "حالا اگر دختر بودی، خودم روسری سبز داشتم."😒 مامان گفت: " نورا پاشو. خان جون شما که هنوز حاضر نیستی؟" مادربزرگ گفت: "ننه من با این پا درد نمی‌تونم بیام. همین‌جا از تلویزیون می‌بینم."📺 بوق‌بوقِ ماشین از پنجره، خبر از رسیدن بابا می‌داد. نورا هنوز سرگردان اینور و آنور کمدها را می‌گشت. زنگ خانه به صدا درآمد.🔔 _نوراجان، ساک نوید رو بیار زودتر بریم که الان صدای بابا درمیاد. از دو ساعت پیش تا حالا چی کردی پس؟🧕🏻 نورا با ناراحتی نگاهی به سر خالی از کلاه سبز برادرش انداخت و ساک وسایل نوید را بلند کرد.☹️ مامان نوید را بغل کرد و گفت‌: "ما رفتیم خان جون! تلویزیون رو ببین شاید ما رو نشون داد.😄 خان جون کجایی؟"🤔 مادربزرگ باعجله از ته راهرو آمد، داشت می‌خندید: "نورا جان. نورا جان. پیدا کردم. پیشونی بند سبز. ببین. پرچم ایرانت کامل شد."🥰 چشم‌های نورا برقی زد، پیشانی بند سبز " یا امام رضا" را از دست مادربزرگ قاپید و پرید توی بغلش😍😌 🌟خط نور، کانالی ویژه نوجوانان🌟: @khate_noor
💭 مجموعه داستان‌های کوتاه نورا و مادربزرگ 👵🏻👱🏻‍♀ 🎬 قسمت ششم: نورا و نوید برای رفتن به میدان امام حسین آماده می‌شدند. عصر آن روز جشن ملی انتخابات ریاست جمهوری بود. نورا گفت: "یه کلاه سبز نداری تا با بلوز سفید و شلوار قرمزت ست بشه. وای نوید حالا چی کنیم؟" مادربزرگ گفت: "حتما که نباید بچه‌امو شبیه پرچم ایران کنی مادر، یه لباس درست براش بپوش، یه پرچم ایرانم بده دستش." 🇮🇷 _مادربزرگ همه پرچم می‌گیرن! می‌خوام داداشم خاص باشه، حتما خبرنگاری‌ها میان ازش عکس می‌گیرن. نورا با غصه گفت: "حالا اگر دختر بودی، خودم روسری سبز داشتم."😒 مامان گفت: " نورا پاشو. خان جون شما که هنوز حاضر نیستی؟" مادربزرگ گفت: "ننه من با این پا درد نمی‌تونم بیام. همین‌جا از تلویزیون می‌بینم." بوق‌ بوقِ ماشین از پنجره، خبر از رسیدن بابا می‌داد. نورا هنوز سرگردان اینور و آنور کمدها را می‌گشت. زنگ خانه به صدا درآمد.🔔 _نوراجان، ساک نوید رو بیار بریم که الان صدای بابا درمیاد. از دو ساعت پیش تا حالا چی کردی پس؟ نورا با ناراحتی نگاهی به سر خالی از کلاه سبز برادرش انداخت و ساک وسایل نوید را بلند کرد. مامان نوید را بغل کرد و گفت‌: "ما رفتیم خان جون! تلویزیون رو ببین شاید ما رو نشون داد.😄 خان‌جون کجایی؟" مادربزرگ باعجله از ته راهرو آمد، داشت می‌خندید: "نورا جان. پیدا کردم. پیشونی بند سبز. ببین. پرچم ایرانت کامل شد."🥰 چشم‌های نورا برق زد، پیشانی بند سبز " یا امام رضا" را از دست مادربزرگ قاپید و پرید توی بغلش. 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•