💐🍃🌿🌿🍃 🍃🌼🍂 🌿🍂 🌿 💭 اینجا اتاق افکار سحره...🤯 :::: "از دست سمانه خستم...😣 فکر نمی‌کنه به حرفی که می‌خواد بزنه😫 اول حرف می‌زنه بعد فکر می‌کنه، بعدم پشیمون می‌شه😡 اخلاقاش خستم کرده😞 این راحیل هم که شورش رو درآورده دمدمی مزاج بودنش...🤕 یه روز روفرم یه روز دفرمه بودنش یه روز بودن یه روز نبودنش...😵 مریم دوستیش رو بهتر بهم نشون داده ولی گاهی سادگی‌هاش آزارم میده...🙄 اخلاقاش بهتره ولی خوب اصلا به تیپش نمی‌رسه!!! اَاَاَه 🤕 خستم از دست دوستام😟 نمی‌فهمم اصلا میشه رو اینا به عنوان دوست حساب کرد یا نه؟"🤒 اتاق افکار سحر، شبیه اتاق افکار من و شما هم هست.مگه نه؟؟؟🤦‍♀️ همه ما دوستایی داریم که هیچ‌کدومشون آینه تمام نمای آدمی که می‌خوایم نیستن.🤷‍♀️ یه سری اخلاقیاتشون رو دوست داریم،😇 یه سری کارهاشون ولی آزارمون میده....😬 تو هم مثل سحر موندی چه کنی؟🙇‍♀️ ✔ من می‌خوام یه پیشنهاد بهت بدم: ⚠️ به اخلاق دوستات خوب دقت کن. ⬅️ ببین روی کدوماشون می‌تونی تو مواقع سختی حساب باز کنی؟ ⬅️ ببین کدوماشون برای "تو، خود تو " ارزش بیشتری قائلن. ⬅️ حاضرن بخاطر تو، تو سختی بیفتن. راستی دوستای خوب، آدم رو به کارهای غلط دعوت نمی‌کنن.🚫 دوستی برای دو روز خاطره کوتاه ساختن نیست.♨️ عزیزم دوستانت رو خودت انتخاب کن.😌 #داستان_کوتاه •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•

💐🍃🌿🌿🍃 🍃🌼🍂 🌿🍂 🌿 برام عادت شده بود‼️ دست خودم نبود❌ هر روز، روزی چند بار پیج‌های مختلف رو چک کردن📱 پیج اکسسوری اتاق خواب، لباس، کیف و کفش و ال و بل👛👠🧥 صبحم رو با استوریا شروع می‌کردم!🙆🏻‍♀ خب حال خوب دیگران حال آدم رو خوب می‌کنه؛ مگه این‌طور نیست⁉️🤷🏻‍♀ اصلا مگه من حسودم که این‌طور نباشه!!!! ولی خب ته دلم یه حالی هم می‌شد.😢 گاهی هم که با مادرم سر یه چیز بی‌خود دعوامون می‌شد، علت اصلیش این بود که خیلی چیزها دلم می‌خواست که نداشتم خب😓 احساس می‌کردم خییییلی از خیلیا عقبم. دله دیگه، دست خودم که نیست!💔 اما دیروز یه داستانی خوندم که همه چیز رو عوض کرد.↪️ 📖داستان دو تا دوست که عکس‌های میز شامشون رو برای هم فرستاده بودن. یکی با همسرش سر میز تو یه رستوران لاکچری🛎 و دیگری با همسرش سر میز شام با یک غذای ساده ولی میز پر از شمع و حال و فاز قشنگ.🍳 با هم چت می‌کردن و حال خوششون رو به اشتراک میگذاشتن. اما اصل داستان چیز دیگری بود.‼️‼️‼️ اون زوجی که سر میز شام بودن دو سه ماه بود که قهر بودن و بعد از کلی جنگ و دعوا امشب آشتی‌کنون داشتن که البته خانمه این تیکش رو در چت‌هاشون ذکر نکرده بود.⛔️ اون زوجی که شمع سر سفره سادشون گذاشته بودن غیر از این‌که شام نداشتن برقای خونشون هم رفته بود و مجبور بودن تو تاریکی تخم مرغ بخورن.⛔️ این حقیقت ساده تلخی عجیبی توی حالم ایجاد کرد. احساس کردم این گوشی که در دست منه تجسمه یک انسان دوروییه که هیچ‌وقت نمیتونم راست و دروغش رو تمیز و تشخیص بدم.👺 باید بشینم و فکر کنم... فکر کنم و فکر کنم... باید به حال خودم، دلم و خواسته‌هام فکری کنم...✅ شاید هم راست و دروغ‌های این موجود کوچک، باعث شده راست‌های خودم و اطرافم رو نبینم⚠️ باید فکری کنم...💭 #داستان_کوتاه •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️اینستا👇🏻: Instagram.com/javaneh.noor ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•