eitaa logo
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
642 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
هردرخت تنومندی اول یه جوانه‌‌ی کوچيک بوده🌱 وقتی تونست در مقابل طوفان وحوادث مختلف مقاومت کنه، تبدیل میشه به درخت قوی و مرتفع🌳 برای رسیدن به اون بالاها باید ازجوانه‌ی وجودیت حسااابی مراقبت کنی، درست مثل یه باغبان😉👨‍🌾 ارتباط باما: @admin_javane_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_12 صورتم رو با آب خنک روستا می‌شورم و دست آخر طبق عادتی که ا
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• خم می‌شم و تیکه‌های خمیر خشک شده رو جمع می‌کنم و می‌ریزم داخل گلدون شمعدونی روی پله‌ها. برمی‌گردم داخل. با گذشتن از هال و بعد از اون، گذروندن پله بلند و سیمانی جلوی در پذیرایی، به جمع خاله و بچه‌هاش و مامان و آجی‌ها ملحق می‌شم. سفره صبحانه با شیرمال محلی و نون تازه که دستپخت امروز مامانی هست. بین مامان و محدثه دختر کوچیک دایی خلیل می‌شینم. دوست دارم یه تیکه از شیرمالی که مامانی پخته بخورم. کاسه‌ای که مامان جلوم می‌ذاره حواسم رو از شیرمال پرت می‌کنه. کاسه رو جلوتر می‌کشم و داخلش‌رو پر از نون خرد می‌کنم و همراه بقیه بچه‌ها منتظر می‌مونم تا مامانی شیر داغ رو بیاره و مزه بی‌نظیر تلیتی‌رو که فقط این‌جا خوردن داره، برای چندمین بار تجربه کنم. اما هر چی انتظار می‌کشیم، مامانی شیر داغ رو نمیاره. می‌گم شاید توی انباری داره برای گاو و گوساله‌ش کاه آماده می‌کنه، یا شاید تازه توی طویله داره شیر گاو رو می‌دوشه، یا رفته یه سطل شیر برای زن همسایه ببره، یا شاید هنوز پای تنور داره نون می‌پزه... مامان و خاله مامانی‌رو صدا می‌زنن اما مامانی جوابی نمی‌ده. از پشت شیشه قامت مامانی رو روی تپه سنگی روبروی پنجره می‌بینم. بلند می‌شم و میرم پشت پنجره تا مامانی‌رو صدا کنم. اما چیزی که می‌بینم یه کمی عجیبه! رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy