eitaa logo
اشعار آیینی جواز نوکری
913 دنبال‌کننده
11 عکس
1 ویدیو
32 فایل
کانال اصلی گروه فرهنگی جواز نوکری 👉 @javazenokari ادمین کانال اشعار آئینی جواز نوکری برای ارسال اشعار آئینی 👉 @HmH1395
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت بغض کرده چشمهایم از نگاهت بیشتر غربتت امشب شده هی سد راهم بیشتر بوی مادر می دهد امشب تمام خانه ام چادرم سجاده ام شال سیاهم بیشتر می شود امشب بمانی پیش چشم دخترت باشی از امشب پدر پشت وپناهم بیشتر کوفه از اول سر ناسازگاری می زند می شود آخر همین جا قتله گاهم بیشتر راستی با بغچه ی مادر چه کاری داشتی یا که من می ترسم و در اشتباهم بیشتر بغض های مجتبی آخر بهم می ریزدم اشک چشمان حسینت آه آهم بیشتر 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت این مرد که در گوشه بستر نگران است واللهِ که مظلومترین مرد جهان است از زندگى پرغم خود سیر شد امشب خیبر شکن از غصه زمینگیر شد امشب خورشید دلش خون شده و ماه زمین خورد سخت است بگویم اسدالله زمین خورد در بستر مظلومیت آقاى حنین است این مرد جگر سوخته باباى حسین است طفلان همه با اشک سرازیر رسیدند واى از دل زینب همه با شیر رسیدند واى از دل زینب چه کند زخم سرش را این پارچه ء خونى و چشمان ترش را با زحمت علی امر به خیرالعملش کرد هرطور که شد زینب خود را بغلش کرد بعض وسط حنجره ها زنده شد امشب با گریه همه خاطره ها زنده شد امشب دور و بر بستر همگى مرثیه خواندند با روضه مادر همگى مرثیه خواندند از آن در ودیوار علی خاطره دارد از تیزی مسمار علی خاطره دارد زردى رخش یاد همان روى کبود است روى لب او روضه بازوى کبود است سى سال غمش را اسدالله نگفته میگفت از آن درد که با چاه نگفته سخت است که زن با لگد مرد بیفتد در پیش نگاه همه با درد بیفتد سخت است به ناموس کسى راه ببندند سخت است که بر گریه مظلوم بخندند من مانده به یادم زد و آیینه و ترک خورد زهرا سر من بود که در کوچه کتک خورد میخواست که در روضه احساس بماند رفتند همه، گفت که عباس بماند هم آینه هم آب سپردم به تو عباس من زینب بی تاب سپردم به تو عباس مِن بعد نگاه تو و چشمان عقیله ساقى حرم جان تو و جان عقیله در کوفه مبادا بى علمدار بیاید بى تو نکند بر سر بازار بیاید سوگند به این خون سر و روى خضابم دلواپس ناموسم و آن بزم شرابم 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت دوباره پای غریبی به خانه ام واشد دوباره اشک یتیمان کوفه دریا شد دوباره بستری از غصه قسمت ما شد دوباره خاطره ی تلخ کوچه احیا شد میان بستر خون داشت دست و پا می زد همیشه محسن و زهراش را صدا می زد صدای ناله ی مادر به گوش می آمد تمام غیرت زینب به جوش می آمد چگونه خون سرش از گلوش می آمد غم جدایی از این گفت و گوش می آمد بمان دوباره عزیزم فقط پناهم باش میان کوفه ی نامرد تکیه گاهم باش بگو عزیز دل من مدینه یادت هست هجوم و حمله و بن بست کینه یادت هست مغیره بود و تو در این زمینه یادت هست هجوم میخ در و زخم سینه یادت هست بلند شو که دوباره دلم زمین نخورد دوباره طعنه و لبخند آن و این نخورد بلند شو پدرم بین خانه راه برو بمان کنارم و با این بهانه راه برو برا یتیم نوازی شبانه راه برو دلم گرفته ز دست زمانه راه برو بلند شو که حسن بین خانه دق نکند دوباره از غم زخم زمانه دق نکند بمان کنارم از این سیل آه می ترسم میان کوفه تک و بی پناه می ترسم من از غریبی و شهر گناه می ترسم میان این همه زخم نگاه می ترسم مخواه تا که اسیر شبی سیاه شوم مخواه تا که در این شهر بی پناه شوم خدا کند که تو باشی دلم تکان نخورد دوباره زخم ز چشمان این و آن نخورد هجوم غصه به دامان اهل مان نخورد لب حسینت از این چوب خیزران نخورد شنیدم از لب مادر ز روضه ی گودال شنیدم از تن زخمی میان خون پامال شنیده ام که حسینم غریب می ماند تمام کرب و بلا بوی سیب می ماند میان ناله ی غربت عجیب می ماند برای من فقط امن یجیب می ماند “سری به نیزه بلند است در برابر من خدا کند که نباشد سر برادر من” 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت یک جهان داغ غریبی به دلم ریخته است قامت حیدر کرار بهم ریخته است داغ یک عمر غریبی قد او تا کرده ضربه ی تیغ دگر کار خودش را کرده ای که سی سال غم و خاطره مهمانت بود استخوان در گلو و خار به چشمانت بود ناله ات را به جز از چاه نفهمید کسی جز مغیره به تو یک لحظه نخندید کسی گرچه صبر من و صبر حسنت بسیار است خنده ی قاتل تو داغ تر از مسمار است پسرانت همه دور و بر تو مدهوشند چشم بر چشم تو دارند و سراپا گوشند خوب در گوش حسینت دم و نجوا داری صحبت از کرببلا و غم فردا داری پسرم داغ عطش کرببلا می بینی داغ هفتاد و دو سردار خدا می بینی در دل معرکه ی سرخ تن اکبر را اربأ اربا وسط دشت رها می بینی تیر بی شرم سه شعبه،گلوی ناز علی خنده ی حرمله در اوج بلا می بینی کمرت می شکند از غم عباس،حسین دست و مشک و علمش را که جدا می بینی اخرین لحظه تو مجروح درون گودال نیزه و سنگ و سنان چوب و عصا می بینی ناگهان سینه ی بی تاب که سنگین گردید شمر با خنجر کُندش…همه را می بینی 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت ابر بارید و ردِّ آه نرفت رنگ این شهر روسیاه نرفت لکّه ی ننگ کوفه پاک نشد تا قیامت بُود گواه..،نرفت هرچه شستند دامنش را باز خون مظلوم بی گناه نرفت امشب از لا به لای نخلستان ردِّ پایی به سمت چاه نرفت نان و خرما به دوش،هیچ کسی نیمه شب کوچه کوچه راه نرفت پدرانه کسی به قربانِ این یتیمان بی پناه نرفت بسترش کنج آسمان پهن است. مرهمی روی زخم ماه نرفت در مناجات آخرش با عشق سر او باز هم کلاه نرفت و خدا را هزار مرتبه شکر به روی جسم او سپاه نرفت و سنانی در آن میانه نبود نیزه ای در دهان شاه نرفت پیش چشمان مادری،شمری سمت گودال قتلگاه نرفت 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت از هم لخته‌ى خون روى سرت مى‌بینم من بمیرم ! چقَدَر روى شما آشفته ست تَرک روىِ سرت خوب نشد ! من چه کنم؟ از چه رو این همه گیسوى شما آشفته ست؟ امیرالمومنین علیه‌السلام: دخترم ! گریه نکن…دردِ من از زخمم نیست پدرت سى و سه سال است که دیگر مُرده از همان وقت که تابوت به دوشم بردم از همان وقت دگر چشمِ پیمبر مُرده.. حضرت زینب سلام‌الله: قَسَمت میدهم اى برگِ گُلم غصه مخور این همه گریه براى غم تو مرهم نیست… نفسم حبس شده ! گریه نکن جان حسن… غصه‌هاى تو زیاد و غم و ماتم کم نیست امیرالمونین علیه‌السلام: خاطراتى که به جا مانده برایم تلخ است قنفذ و خنده‌اش و زخم زبان هایش…آه نیش خندى که مغیره به روى من میزد.. پهلوى مادرت و قدرتِ پاهایش…آه حضرت زینب سلام‌الله: مادرم روى لبش نام شما را می‌برد چادرش سوخت و آتش همه جانش سوزاند پشت در…سینه و میخى که حکایت دارد… و جماعت به سرش ریخت و او تنها ماند! امیرالمومنین ع: آه!بس کن که دگر طاقت من سر آمد زینبم ! جان تو و جانِ برادرهایت دخترم‌ ! وعده‌ى دیدار بماند گودال… که در آن روز شود مثل قفس دنیایت 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت به احترام مناجات نیمه شبهایش خدا گذشت ز ما شیعیان رسوایش علی اجازه نداد آبروی ما برود ! چه دین ها که ندارد گدا به مولایش.. چگونه حاکم کوفه نمک غذایش بود؟! چگونه پی ببرد عقل بر معمایش؟! برای نوکر خود کفش نو خرید ولی همیشه کفش پر از وصله داشت بر پایش علی که قامت یل های شام را خم کرد شکست گریه اطفال قد طوبایش طلاق داد خوشی های پوچ دنیارا خوشی آخرتش بود حزن دنیایش.. کسی که باعلی امروز خویش را گذراند خوشا به روز قیامت خوشا به فردایش! خدا گواه به نامرد و مرد رو نزند هرانکسی که فقط حیدراست اقایش کریمی پسران از کریمی پدر است چه خوب ارث گرفته حسن ز بابایش نشاند قاتل خودرا به سفره کرمش چه رحمتی است دراین سفره مصفایش سرش شکسته ولی عاشقانه میخندد نمانده فاصله ای تا وصال زهرایش 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت ناگهان دریای خون محراب و منبر را گرفت جوی خون سرچشمه ساقی کوثر را گرفت تیغ آن ملعون به یک ضربت دو جا آمد فرود هم علی جان داد هم جان پیمبر را گرفت یک برادر سر به روی سینه بابا گذاشت یک برادر نیز بر زانوی خود سر را گرفت تکیه‌ی زینب نباید متکی باشد به غیر پس نباید بازوان این دلاور را گرفت جامعه بعد از امیرالمومنین گمراه شد چون خدا از مردم ناشکر رهبر را گرفت وقت رفتن سوی مسجد میخ در مانع نبود دست زهرا بود آنکه شال حیدر را گرفت دست زهرا تا قیامت حافظ جان علی است مثل وقتی که میان شعله‌ها در را گرفت وقت جان دادن علی می‌گفت زهرا آمده بعد چندین سال خانه بوی مادر را گرفت مثل زهرا که صدا زد «فضه دستم را بگیر» بین بستر مرتضی هم دست قنبر را گرفت از مصیبت های زینب گفت هنگام وداع چند خطی روضه خواند و اشک دختر را گرفت پیکری در قتلگاه و خنجری در دست شمر کاش می‌شد تا از آن نامرد خنجر را گرفت خواهری از روی تل دارد تماشا می‌کند کاش می‌شد لااقل چشمان خواهر را گرفت 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت دوباره اشک غم از گونه ام سرازیر است امام حیِّ من! احیای بی تو دلگیر است دوباره لیله ی قدر آمد و گمان دارم مقدر است نیایی؛ فراق تقدیر است کسی ورق نزند خاطرات هجران را کتاب بی کسی ام بی نیاز تفسیر است مبین که دست تمنا به آسمان دارم هنوز پای دل من به خاک، زنجیر است گرسنه آمده ام پای سفره ی سحرت که دیده و دلم از شام بی کسی سیر است رواست تا که فدایت کنم جوانی را ز فرط معصیت افسوس که دلم پیر است برای این شب جمعه مرا به کوفه ببر چرا که کرب و بلا در نجف زمینگیر است دلیل مرگ علی نیست ضربه ی شمیر چرا که قاتل مولا قلاف شمشیر است 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد میانِ خانه‌اش زینب زمین خورد نه تیغ اینقدر‌ها زوری ندارد غلط گفتم که میخی آتشین خورد علی را عاقبت از پا درآورد که با خود تیغ یادِ مادر آورد چنان زد تیغ هم نالید از درد چنان زد دادِ زهرا را درآورد سرِسفره دلِ دختر تَرَک خورد فقط سه لقمه امشب با نمک خورد علی امشب هوایِ روضه‌ها داشت فقط میگفت بودم او کتک خورد همان‌هایی که بانو را شکستند خدایا بِینِ اَبرو را شکستند چنان زد فاطمه اُفتاد از پا گمانم باز پهلو را شکستند چه با این مَرد این شمشیر کرده چه با این فرق این تقدیر کرده چنان بد زد نشد بیرون کشانَد گمانم تیغ در سر گیر کرده حسن با داغِ خود درگیرتر شد تمامِ مسجد از شمشیر تر شد علی اُفتاد رویِ دامنِ او حسن پیر است حالا پیرتر شد نه مرحم نه دوا آورده بودند فقط آه و نوا آورده بودند فقط یک ضربه خورده بود اما برای او عبا آورده بودند زمین اُفتاد و می‌نالید بابا که هر گوشه علی می‌دید بابا عبا آورده بودند و کمش بود علی را روی هم میچید بابا علی جانش علی جانش زمین ریخت که حتی آه مژگانش زمین ریخت کشیدش در بغل این بارِ آخر ولی از بین دستانش زمین ریخت صدا زد آتشِ دل را نشانید مرا بر شانه‌های خود کشانید جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر درِ خیمه رسانید 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شهادت کوفه اینجا نشسته در گذرش رو به شب می رود چرا سحرش کوچه در کوچه زود می پیچد در دهن ها مصیبت خبرش حجم داغش ز صورتش پیداست خون دل می خورد مگر جگرش..؟ عاشقان با هم اند,,,می ریزد خون پهلوی فاطمه ز سرش حکم داغ برادران است این مصطفی هم شکسته شد کمرش در و دیوار خوب می فهمند آنچه را که گذشته از نظرش مثل ابر بهار می گرید به لب چاک خورده ی پسرش زینبش را اسیر می بیند دست اوباش کوفه بال و پرش چیست غیر از آستین پاره زیر باران سنگ ها سپرش دخلت زینب و علی ابن زیاد… خورد از روی نی زمین قمرش 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌