“در سایههای بلند”
برای سردار سرافراز
شهید غلامعلی رشید
در این شبانگاهِ سنگینِ خاموش
که زخمِ زمین
با صدای موشک، دهان وا میکند؛
تو، بیصدا
از دل خاکریزها گذشتی
با دستهایی که هنوز
بوی تفنگ و ترانه میداد…
بر شانهات
ستارهها نشسته بودند،
اما
سایهی تو
از همهشان بلندتر بود…
نه بانگِ سپاه،
نه رجز،
نه زنگِ طلا…
فقط
زمزمهای در دل شب
که میگفت:
«او رفت،
اما راهش
از کوه میگذرد…»
کجاست آن قرارگاه خاموش؟
آن نقشههای تاخورده
با ردّ انگشتانی که خاک را میفهمیدند؟
کجاست آن نگاه ژرف
که حتی دشمن،
از تیررساش در امان نبود؟
اکنون
صدای تو
در لابهلای فریادهای این زمانه،
میپیچد؛
چون نسیمی
که از شیار سنگرها گذشته باشد…
**
ای سردار…
خوابِ تو آرامتر است
در دل خاک دزفول،
تا بیداریِ ما
در غوغای فراموشی…
✍️به قلم #مجتبی_طحان
⚘️به #جبهه_انقلاب بپیوندید
⚘️@jebhe_enghelab1