eitaa logo
☫جبهه اسلامی☫
790 دنبال‌کننده
12هزار عکس
8.6هزار ویدیو
33 فایل
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷 هرآنچه که یه دهه هشتادی غیرتمند برای روشنگری و جهاد تبیین نیاز داره واقعی و کاملا موثق اینجاست خوش اومدی رفیق💐 کپی:حلال👌 ادمین @fatmh8789 ارتباط با مدیر @Saghy66
مشاهده در ایتا
دانلود
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°° °💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°°💚° °💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚° °💚°°💚°°💚°°💚°°💚° °💚°°💚°°💚°°💚° °💚°°💚°°💚° °💚°°💚° °💚° ↯ ﴿عشق‌بہ‌یڪ‌شࢪط﴾ 📕⃟? ملتمس گفتم: - مهدی به خدا فقط یادم رفت. توی کت ش نمی رفت و حسابی نگران و ترسیده بود. دست اخر از دهن م پرید: - خوب تو منو ول کردی گذاشتی رفتی که الان من انقدر مریض شدم. یهو ساکت شد. تازه فهمیدم چی گفتم. باز رفتن شو به رخ ش کشیدم. می دونستم به خاطر خودم رفته بود و حالا من.... پتو رو بی صدا روم کشید وبا صدای ضعیفی گفت: - بخواب خانومم خسته شدی. لامپ و خاموش کرد دراز کشید. دستش روی چشماش بود اما از نفس های تند و نامنظم ش می فهمیدم بیداره. میدونستم با حرف م چقدر درد می کشه و من احمق باز به زبون اورده بودم. اشکام بی سر و صدا از چشم هام فرو ریخت. نیم ساعتی که گذشت نگاهم بهم تو تاریکی انداخت و فکر کرد خوابم. بلند شد و اروم بی سر و صدا رفت توی حیاط. نیم خیز شدم و پشت سرش رفتم و لای در رو باز کردم. رو پله های اخری نشسته بود و شونه های مردونه اش می لرزید. دوباره اشکام سرازیر شد. لعنت به دهنی که بی موقعه باز بشه! درو بستم که سریع اشک هاشو پاک کرد و سر بلند کرد برگشت. پله ها رو پایین رفتم و کنارش نشستم . با دیدن چهره اشک الودم گفت: - جانم چی شد باز حالت بد شد؟ بریم دکتر؟ سری به عنوان منفی تکون دادم و گفتم: - به خدا من نمی خواستم ناراحتت کنم از دهن م پرید به خدا می دونم به خاطر خودم رفتی فقط خواستم غر نزنی به خدا من به فکر خودم هستم فقط یادم رفت به خدا من.. از گریه به سکسکه افتاده بودم و هق هق می کردم. صورتمو نوازش کرد و گفت: - اروم باش خانوم اروم من اشتباه کردم ببخشید توروخدا با اشکات اتیشم نزن باشه بهش فکر نکن. سری تکون دادم که دستمو گرفت و برگشتیم تو. تا سرم رو بالشت رفت خوابم برد.