eitaa logo
☫جبهه اسلامی☫
806 دنبال‌کننده
12هزار عکس
8.5هزار ویدیو
33 فایل
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷 هرآنچه که یه دهه هشتادی غیرتمند برای روشنگری و جهاد تبیین نیاز داره واقعی و کاملا موثق اینجاست خوش اومدی رفیق💐 کپی:حلال👌 ادمین @fatmh8789 ارتباط با مدیر @Saghy66
مشاهده در ایتا
دانلود
☫جبهه اسلامی☫
#عشق_پاک_من🌱 #پارت_13 روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو بستم. سعی کردم به هیچی فکر نکنم. کم کم چشمام گرم
🌱 انگار توهم زدم. بی توجه دوباره به مداحی گوش دادنم ادامه دادم و سالاد درست کردم. "به روایت مصطفی" وقتی وارد خونه شدم زمزمه های ریز و زیبایی شنیدم از یه مداحی... سمت آشپزخونه رفتم... اما با دیدن زینب با اون لباس خونگی، و موهای دم اسبی، حالم دگرگون شد... سوییچ از دستم افتاد که حس کردم داره برمیگرده. سریع سوییچو. چنگ زدم و رفتم تو هال... بعد سریع رفتم حیاط و ماشینو روشن کردم دِ برو که رفتیم. فقط برای اینکه معذب نشه و قلب بی صاحاب منم انقدر محکم نکوبه و بی قراری نکنه.سمت شرکت بابا رفتم و خیلی تعجب کرد _مصطفی تو که رفتی خونه استراحت کنی باز چرا برگشتی؟ صدامو صاف کردم _اهم.. چیزه... گفتم شاید معذب شن... شب یه سره باهم میریم... الان برمیگشتم باید حجاب میکرد سختش میشد.. لبخندی زد _دیشب خیلی باهاش بد صحبت کردی. امروز یه سری کادو بگیر براش و از دلش درار... ناسلامتی اولین شبی بود که اومد خونمون. آهی از سر بدبختی کشیدم _حالا اونجوری آه نکش بچه. کارتو خراب کردی. برای اینکه علاقت بهش ثاب... با تعجب نگاهش کردم _خب چیه؟ متوجه ی حست میشم دیگه. ولی مصطفی، اگه الان بهت گفتم که از حست نسبت به زینبم خبر دارم، پررو نشو و پاتو از گلیمت دراز تر نکن. واگرنه با من طرفی آب دهنمو با صدا قورت دادم _حالا شما طرف منی یا زینب؟ با تشر گفت _زینب خانم! حواسم بهت بود نمیزاشتی بهت بگه داداش کپی رمان پیگرد قانونی دارد🔴 ╔╦══• •✠•❀ - ❀•✠ • •══╦╗ ●▹‌ᵀ‌ᴴ‌ᴱ‌ @jebhe_islamic ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╚╩══• •✠•❀ - ❀•✠ • •══╩╝