eitaa logo
خاکریز
423 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
53 فایل
خاکریز، یک جبهه است جبهه‌ای برای کمک به تحلیل بچه‌های انقلاب، در حمله همه‌جانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانه‌ای ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت بیست و هشتم: ✳️ اعتماد پیامبر صلى الله علیه و آله به من 🔻.... گفتم: ای ابوبکر! آیا اعتماد رسول خدا به من را برای ابلاغ پیام به جنیان به یاد داری؟ او گفت: بله، شما این ماموریت را بر عهده داشتی. همچنین انتخاب رسول خدا برای همسری دخترش فاطمه را به همسری من و نه ابوبکر را از او پرسیدم. و نیز گفتم: آیا من پدر حسن و حسین، دونواده و دو گل خوشبوی رسول خدا وسیدجوانان بهشتیان هستم یا تو؟ و ماجراهای بسیار و دیگر برتری هایم را برای او یادآوری کردم که همگی از اعتماد رسول خدا به من و مژده به من حکایت می کرد. 🔻 از ماجرای مرغ بریان شده بهشتی که با دعای پیامبر نصیب من شد تا مژده رسول خدا به جنگ من با ناکثین و قاسطین و مارقین… به ابوبکر گفتم آیا این کلام رسول خدا که فرمود: «تو صاحب پرچم من در دنیا و آخرتی»، در حق من بود یا درباره تو؟ و این چنین بود که من سوابق خودم را می شمردم و او به یکایک آنها اعتراف می کرد. در پایان به او گفتم: این امتیازها که برشمردم و دیگر امتیازهایی که بدان اشاره نکردم و هر یک دلیلی بر شایستگی من برای خلافت رسول خداست. ✳️ پس دلیلش چیست؟ 🔻پس دلیلش چیست که به خدا و رسول خدا و دین الهی توجهی نکردی و با آن که شروط حاکمیت بر عهده دین خدا را نداشتی، زمامداری شان را بر عهده گرفتی؟ ابوبکر با گریه گفت: راست گفتی ابوالحسن. به من مهلت بده تا امشب درباره حرف های تو تامل کنم. به او گفتم: هرچه می خواهی فکر کن ای ابوبکر. ✳️ ماجرای غمبار فدک 🔻از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، فدکی در دست ما بود که کسانی بر آن بخل ورزیده و کسانی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند؛ اما بهترین داور خداست. به راستی علی را با فدک و غیر فدک چه کار !؟ آن هم ‌وقتی جایگاه فردای آدمی قبری است، که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و خبرهایش به دست فراموشی سپرده می شود…. 🔻وقتی ابوبکر فدک را از فاطمه سلام الله علیها گرفت و نماینده حضرت را از سرزمین فدک اخراج کرد، در مسجد به سراغش رفتم و به او گفتم: ای ابوبکر! چرا فاطمه را از آنچه رسول خدا برایش قرار داده بود محروم کردی و وکیلش را اخراج کردی؟ ابوبکر گفت: فدک از اموال مسلمانان است. اگر فاطمه شاهدان عادلی داشته باشد که شهادت دهند فدک از آن اوست، آن سرزمین را به وی می دهیم… 📚 منابع: 1. الاحتجاج، جلد یک، صفحه 115 2 . الخصال صفحه 548 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت یازدهم«حضور حماسی در خندق» 🔻پس از جنگ احد، مشرکان بر این باور بودند که کمر اسلام را شکسته اند اما نا باورانه دیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یارانشان مصمم تر در حال گسترشند! این بار قریش به همراه تمامی قبایل عرب عهد بستند که نبرد با مسلمانان را تا قتل همه خاندان عبد المطلب و پیامبر اسلام جدی ادامه دهند.... با ساز و برگ فراوان نزدیک مدینه مستقر شدند و تردید نداشتند پیروزی قطعی با آنان است. 🔻آن حضرت برای مقابله با آنان خندقی در اطراف شهر کندند و با اصحابشان پشت آن سنگر گرفتند. سپاه قریش ناگزیر در اطراف مدینه مارا محاصره کردند و خود را نیرومند تر از ما می دیدند و ما را تهدید می کردند. 🔻آن روز بزرگترین پهلوانان قریش بلکه عرب، "عمروبن عبدود" به میدان آمده بود و همچون شتر مست می غرید و مبارز می طلبید. اما هیچ یک از مسلمانان امید پیروزی نداشت تا در مقابل او اظهار وجود کند! 🔻رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا فراخواندند و با دست خود عمامه ای بر سر من بستند و من رهسپار میدان شدم [موقعیت سنی و جسمی من چنان بود] که زنان مدینه از نگرانی کشته شدن برای من می گریستند و بیمناک بودند. خداوند او را به دست من هلاک کرد هرچند عرب هماوردی برای او تصور نمی کرد. این نبرد طعم شکست را به عرب چشاند و آنان را به ترس و گریز واداشت. 📚 منابع: 1 . الخصال جلد2 صفحه 368 2 . الاختصاص صفحه 167 3. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 346 📗 کتاب علی از زبان علی @nahjolbalagheiha
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفدهم: «ارتحال رسول خدا صلی الله علیه و آله» 🔻 رسول خدا در بستر بیماری آرمیده بودند همان بیماری که به ارتحال آن حضرت انجامید در آن روزها پیامبر به صورت سری و دور از چشم دیگران هزار باب دانش را به روی من گشودند که از هر باب آن هزار باب دیگر به روی من گشوده می شد. اگر مسلمانان پس از وفات آن حضرت از من پیروی می کردند و رهنمودهای مرا می پذیرفتند، از آسمان و زمین برکات الهی بر آنان نازل می‌شد و از نعمتهای آسمان و زمین بهره ها می بردند. 🔻 یک روز قبل از اینکه از دنیا بروند سر مبارکشان را به سینه ام گرفته بودم آن حضرت فرمودند علی جان به این آیه قرآن توجه کرده‌ای: «آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین مردم هستند». آیا می دانی بهترین مردم چه کسانی هستند؟ عرض کردم خدا و رسولش بهتر می دانند. فرمودند: «مقصود از این افراد شیعیان و یاران تو هستند وعده من با آنان کنار حوض کوثر است در آن شرایط سخت روز قیامت منادیان الهی تو و شیعیان تو را فرا می خواند و شما با چهره ای نورانی و غرق در سرور و شادی بهره مند از کرامتهای الهی پاسخ می‌دهید و به بارگاه خداوند حاضر می‌شوید». 🔻علی جان به این آیه نیز توجه کن: « آنان که از اهل کتاب و مشرکان کافر شدند در آتش جهنم جاودان خواهند بود آنان بدترین مردم هستند. مقصود از این افراد یهود و بنی امیه و پیروان آنها هستند روز قیامت با بدبختی و در شدت گرسنگی و روسیاهی مبعوث می شوند». 🔻رسول خدا در حالی که سر بر سینه من داشتند جان به جان آفرین تسلیم کردند مسئولیت غسل ایشان با من بود با کمک ملائکه آن حضرت را غسل دادم گویی در و دیوار با من هم ناله و هم نوا بودند. فرشتگان گروه گروه فرود می آمدند گوش من پر بود از صدای آهسته ملائکه که بر آن حضرت نماز می خواندند تا آنگاه که او را به خاک سپردیم. 🔻در میان همه مسلمانان مونسی جز رسول خدا صلی الله علیه وآله نداشتم با رحلت ایشان آنچنان غم و غصه بر سر من فرو ریخت که اگر آن همه بر کوه ها فرود می آمد تحمل از دست می دادند. بدن مبارکشان را به خاک سپردم و سپس به دستور آن حضرت گردآوری آیات و سوره های قرآن را پی گرفتم همراه با اشک های فراوان و ناله های جانسوز آنچه به من فرمان داده بودند به پایان رساندم و با بردباری و دوراندیشی همه آنها را متحمل شدم. 📚منابع: ۱. الامالی شیخ مفید صفحه ۲۶۷ ۲. مناقب آل ابی طالب جلسه ۱ صفحه ۲۷۲ ۳. نهج البلاغه خطبه ۱۹۷ 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت بیست و یکم :«چگونه غدیر را فراموش کرده‌اید»؟ 🔻پس از هفت روز از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، سخنرانی مفصلی در مدینه ایراد کردم و جایگاه پیامبر و تقرب او به درگاه خداوند را برای مردم تشریح کردم و اینکه او واسطه میان خدا و خلق بود؛ تا آنجا که خدا عمل هیچ کسی را بدون وساطت پیامبر صلی الله علیه وآله نمی پذیرد و تقرب به درگاه خویش را فقط با اطاعت از رسولش برای افراد میسر می سازد؛ همانگونه که فرمود: 🔻 [کسی که از پیامبر اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است و کسی که روی گرداند تو را نگهبان او نفرستاده‌ایم] سوره نساء آیه ۸۰ 🔻سپس شرافت های خود را برای آنان برشمردم، به ویژه علمم که رسول خدا مرا از آن بهره مند ساخته بود و سپس غدیر را برای آنها یادآوری کردم و سخنان رسول خدا را برای آنها بازگو کردم و گفتم رسول خدا بر آن بلندی دستم را بالا بردند و با صدای رسا خطاب به مسلمانان فرمودند : «هر که من مولای اویم علی مولای اوست، خدایا دوست بدار هرکه دوستدار اوست و دشمن بدار هر که را دشمن اوست». 🔻با این سخن رسول خدا؛ معیار دوستی با خدا دوستی با من و معیار دشمنی با خدا دشمنی با من شد و خداوند در همان روز این آیه را نازل کرد: «اليَومَ أَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَأَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الإِسلامَ دينًا» «امروز، دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم». 🔻و سپس مردم را از عقوبت کسانی که راه کج رفتند و شیوه درست را وارونه نشان دادند انذار دادم و آیات ۴۲ تا ۴۵" سوره ق" را برای آن‌ها خواندم: « روزی که همگان صیحه رستاخیز را به حق می شنوند، و روز خروج از قبرهاست.....پس به وسیله قرآن کسانی را که از عذاب می ترسند متذکر ساز». 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد...
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت بیست و سوم ✳️ اگر به تعداد رزمندگان بدر یاور داشتم 🔻در همان روزها در شهر مدینه و بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله سخنرانی کردم و مطالبی را به آنها گوشزد کردم و گفتم سوگند به خدایی که دانه را شکافت و خلق را آفرید اگر به سراغ اهل بیت می آمدید و دانش را از معدن علم کسب می‌کردید، راه ها در برابرتان آشکار و هموار و نشانه های هدایت در برابرتان پدیدار می شد، نعمت ها فراوان می شد و با خوشی زندگی می کردید. 🔻اما افسوس که شما راه تیره و تاری را انتخاب کردید؛ در نتیجه جهان با همه گستردگی اش بر شما تاریک شد و درهای علم و دانش به روی شما بسته شد. امامان به حق را رها کردیم و آنها نیز شما را رها کردند اندکی صبر کنید به زودی محصول آنچه کاشته اید را درو خواهید کرد و با عواقب جرایمی که مرتکب شده اید رو به رو خواهید شد. ✳️ منم پیشوای شما 🔻به خدا سوگند به خوبی می دانید که منم امام و پیشوای شما، منم آن کسی که باید فرمان او را بپذیرید منم دانشمند و عالم شما که با دانش او می‌توان شما را نجات بخشید، منم جانشین پیامبرتان، برگزیده پروردگار شما، زبان قرآن شما و آگاه به مصالح شما. 🔻اندکی صبر کنید به زودی وعده های خدا بر شما فرود خواهد آمد همانند امت های گذشته؛ گرفتاریها شما را درهم خواهد پیچید. ✳️ درباره امامانتان سوال خواهدشد! 🔻 به زودی خداوند از شما درباره امامانتان سوال خواهد کرد و با آن محشور می شوید و در درگاه خداوندی حضور پیدا خواهید کرد. ✳️ به تعداد رزمندگان بدر 🔻به خدا سوگند اگر به شماره یاران طالوت یا به تعداد رزمندگان در جنگ بدر یاور داشتم حتماً شمشیر می کشیدم و با شما مقابله می کردم، به سوی حق بازگردید و در نتیجه شکاف‌ها و اختلافات پدید آمده از میانتان رخت بر می بندد، رفاقت و صمیمیت در بین شما حاکم می شود. خداوندا تو میان ما به حق حکم فرما که بهترین داوری. 📚 منبع: کافی جلد ۸ صفحه ۳۲ 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ادامه دارد....
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت بیست و چهارم ✳️ سکوت برای حفظ وحدت 🔻بعد از بیعت مردم با ابوبکر اوضاع بسیار حساس و سرنوشت ساز شده بود و بار مسئولیت من سنگین تر از گذشته می نمود. شاهد بودم، گروهی از دین اسلام بر می تابند و مردم را به نابود کردن دین محمد صلی الله علیه و آله دعوت می کنند؛ در چنین وضعیتی هراسناک شدم اگر من به یاری اسلام نشتابم، در دین رخنه پدید آید و این بنای تازه تاسیس در هم فرو ریزد این مصیبت در نظر من بسیار فاجعه بار تر از آن بود که خلافت را از دست بدهم؛ چراکه خلافت چند روز کوتاه است و از بین میرود پس به این نتیجه رسیدم که با مردم همراه شوم تا باطل از میان برود که بر خلاف میل کافران، عظمت کلام الهی بر همگان آشکار شود. ✳️ نگرانی از تفرقه مسلمانان 🔻به خدا سوگند اگر بیم آن نبود که تفرقه میان مسلمانان پدید آید و بازگشت به کفر در میانشان آغاز شود و دین آسیب ببیند تا می توانستم اوضاع کنونی را دگرگون می ساختم. ... و من در حوادث صبر کردم؛ همانند کسی که در چشم خار و خاشاک فرو رفته باشد! ما به پاداش الهی امید داشتیم چنین صبری با همه تلخی هایش برای ما بهتر از آن بود که که در میان مسلمانان جدایی افتد و زمینه برای خونریزی فراهم آید. ✳️ اندکی به یاری ام آمدند! 🔻از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گروهی انگشت شمار از بیعت با ابوبکر خودداری کردند به قصد یاری من و نزد من آمدند یاری خود را به من عرضه کردند؛ از جمله آنان ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار، سلمان فارسی، زبیر و براء ابن عازب بودند .... 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد...
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت بیست وششم: ✳️ گفتگوی مستدل با ابوبکر 🔻 ابوبکر ناراحتی ام را از چهره ام می خواند و هر چه تلاش می‌کرد با خوشرویی مرا به سوی خود جلب کند، موفق نمی شد، تا اینکه یک روز مرا در خلوتی پیدا کرد و از آنچه اتفاق افتاده بود عذرخواهی کرد و از دلایلش برای پذیرش خلافت سخن گفت. او به من گفت: ای ابوالحسن! به خدا سوگند که این جریان از روی تبانی و اقدام و حرصِ من صورت نگرفت و هیچ اعتمادی به خود نداشتم که بتوانم از پس این امر بر بیایم، من از هرگونه قدرت مالی و خویشان و خاندان زیاد دستم خالی بود، لذا نمی توانستم از آن طریق اساس نقشه خود را استوار سازم، پس برای چه از من ناراحت شده ای؟ و با ناراحتی و بغض و عداوت به من می نگری؟ ✳️ چرا خلافت را پذیرفتی؟! 🔻 من از او پرسیدم اگر به زمامداری حریص نبودی، پس چرا آن را پذیرفتی؟ ابوبکر در پاسخم گفت: به دلیل حدیثی بود که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم: "خداوند امتم را بر گمراهی و خطا هم رای نمی‌کند" و چون اجتماع امت را دیدم از همان فرمایش پیروی کردم، به همین دلیل تن به این تکلیف سپردم اگر میدانستم حتی یک نفر هم از موافقت با خلافت من سر باز خواهد زد، خودداری می‌کردم. ✳️ آیا من یکی از افراد این امت نبودم؟! 🔻 به او گفتم درباره حدیثی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردی؛ آیا من نیز یکی از افراد این امت هستم یا نه؟ 🔻 ابوبکر گفت: آری. گفتم هچنین آیا آن گروهی که از بیعت با تو خودداری کرده‌اند؛ مانند: سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، سعد بن عباده و انصارِ همراهِ وی از امت به شمار می آیند یا نه؟ ابوبکر: آری، همه از امت بودند. از او پرسیدم پس با اینکه این افراد حاضر نشدند با تو بیعت کنند، چگونه به حدیث رسول خدا استدلال می کنی؟ ابوبکر گفت: پس از تحقق بیعت بر من متوجه مخالفت این افراد با خلافت شدم و ترسیدم اگر کنار بکشم اوضاع مسلمانان به هم بخورد و حتی غالب مردم از دین خارج شوند. پذیرش این کار برایم بهتر از آن بود که امت مسلمان به کفر سابق خودشان برگردند، علاوه بر این، فکر می‌کردم شما نیز در این باره با من موافق باشید. 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت بیست و هفتم: ✳️ ویژگیها و شروط لازم فرد شایسته حکومت؟ 🔻.... به ابوبکر گفتم بسیار خوب ولی به این پرسش من پاسخ بده که یک فرد با داشتن چه ویژگی هایی می تواند شایسته امر خلافت شود؟ 🔻ابوبکر گفت: شروط لازم عبارتند از: خیرخواهی امت، وفای به عهد، صراحت لهجه، استقامت و حسن سیرت، عدالت، آگاهی از کتاب و سنت، داشتن حکمت و معرفت، زهد و تقوا، یاری مظلومان و طرفداری از ستمدیدگان دور و نزدیک. به اینجا که رسید ساکت شد. 🔻 پرسیدم: و همچنین پیشگامی در اسلام و نزدیکی به رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ ابوبکر گفت: آری، سابقه و رابطه نیز مطرح است. 🔻پرسیدم؛ ای ابوبکر تو را به خدا سوگند می‌دهم، آیا در وجود خود این خصوصیات را می بینی یا در من؟ ابوبکر گفت: البته در شما می بینم ابوالحسن!! او را به خدا سوگند دادم و ماجراهای اولین ایمان آورنده به رسول خدا و فداکاری ام در شب هجرت رسول خدا از مکه به مدینه را برای او یادآوری کردم و پرسیدم: آیا آن شخص من بودم یا تو؟ [ابوبکر گفت :شما] ✳️ یادآوری غدیر و ... 🔻 در ادامه ماجرای غدیر را برای او یادآوری کردم و او را به خدا سوگند دادم که آیا مطابق حدیث رسول خدا در روز غدیر، من مولای تو و تمام مسلمانانم یا تو؟ در پاسخ گفت: شما. 🔻و همچنین آیات نازل شده درباره انفاق انگشتر در کنار ولایت پروردگار و مباهله رسول خدا در برابر مسیحیان با خانواده و فرزندان من را به او یادآور شدم و همچنین آیه تطهیر درباره من و خانواده ام یادآور شدم و از او پرسیدم: آیا این آیات درباره تو و خانواده تو نازل شده است یا من؟ [ ابوبکر گفت: برای شما و خانواده شما.] 🔻همچنین او را به خدا سوگند دادم که آیا رسول خدا در لوای کسا برای تو و خانواده و فرزندان تو دعا کرد یا برای من و خانواده و فرزندان من که:« اینان اهل بیت من هستند آنان را به سوی خود رهنمون ساز و نه به سوی آتش»؟ باز گفت: برای شما و اهل بیت و فرزندان شما دعا کرد. ✳️ و آیات دیگر... 🔻و نیز نزول ندای *لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی* از آسمان را برای او یادآوری کردم. در ادامه فداکاری ها و دلاوری های خود در جنگ خندق و کشتن عمر بن عبدود را برای او یادآوری کردم. و.... 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد....
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت بیست و هشتم: ✳️ اعتماد پیامبر صلى الله علیه و آله به من 🔻.... گفتم: ای ابوبکر! آیا اعتماد رسول خدا به من را برای ابلاغ پیام به جنیان به یاد داری؟ او گفت: بله، شما این ماموریت را بر عهده داشتی. همچنین انتخاب رسول خدا برای همسری دخترش فاطمه را به همسری من و نه ابوبکر را از او پرسیدم. و نیز گفتم: آیا من پدر حسن و حسین، دونواده و دو گل خوشبوی رسول خدا وسیدجوانان بهشتیان هستم یا تو؟ و ماجراهای بسیار و دیگر برتری هایم را برای او یادآوری کردم که همگی از اعتماد رسول خدا به من و مژده به من حکایت می کرد. 🔻 از ماجرای مرغ بریان شده بهشتی که با دعای پیامبر نصیب من شد تا مژده رسول خدا به جنگ من با ناکثین و قاسطین و مارقین… به ابوبکر گفتم آیا این کلام رسول خدا که فرمود: «تو صاحب پرچم من در دنیا و آخرتی»، در حق من بود یا درباره تو؟ و این چنین بود که من سوابق خودم را می شمردم و او به یکایک آنها اعتراف می کرد. در پایان به او گفتم: این امتیازها که برشمردم و دیگر امتیازهایی که بدان اشاره نکردم و هر یک دلیلی بر شایستگی من برای خلافت رسول خداست. ✳️ پس دلیلش چیست؟ 🔻پس دلیلش چیست که به خدا و رسول خدا و دین الهی توجهی نکردی و با آن که شروط حاکمیت بر عهده دین خدا را نداشتی، زمامداری شان را بر عهده گرفتی؟ ابوبکر با گریه گفت: راست گفتی ابوالحسن. به من مهلت بده تا امشب درباره حرف های تو تامل کنم. به او گفتم: هرچه می خواهی فکر کن ای ابوبکر. ✳️ ماجرای غمبار فدک 🔻از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، فدکی در دست ما بود که کسانی بر آن بخل ورزیده و کسانی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند؛ اما بهترین داور خداست. به راستی علی را با فدک و غیر فدک چه کار !؟ آن هم ‌وقتی جایگاه فردای آدمی قبری است، که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و خبرهایش به دست فراموشی سپرده می شود…. 🔻وقتی ابوبکر فدک را از فاطمه سلام الله علیها گرفت و نماینده حضرت را از سرزمین فدک اخراج کرد، در مسجد به سراغش رفتم و به او گفتم: ای ابوبکر! چرا فاطمه را از آنچه رسول خدا برایش قرار داده بود محروم کردی و وکیلش را اخراج کردی؟ ابوبکر گفت: فدک از اموال مسلمانان است. اگر فاطمه شاهدان عادلی داشته باشد که شهادت دهند فدک از آن اوست، آن سرزمین را به وی می دهیم… 📚 منابع: 1. الاحتجاج، جلد یک، صفحه 115 2 . الخصال صفحه 548 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍️ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت بیست ونهم: ✳️ آیه تطهیر 🔻از ابوبکر سوال کردم: قضاوت قرآن را قبول داری؟ ابوبکر گفت: آری، قبول دارم. از او پرسیدم آیا این آیه در شأن ما نازل شده است یا در شأن غیر ما؟ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» ابوبکر گفت: این آیه درباره شما نازل شده است. با این اعتراف از او پرسیدم: اگر دو شاهد از مسلمانان شهادت دهند که فاطمه مرتکب فحشا شده است، چگونه قضاوت خواهی کرد؟ 🔻ابوبکر گفت: همان گونه که بر سایر زنان مسلمان اقامه حد می کنم، بر او نیز حد جاری می کنم. به او گفتم: در این صورت تو نزد خداوند از کافرانی. ابو بکر گفت: چرا؟ گفتم: برای اینکه تو شهادت خدا را رد کرده و شهادت غیر خدا را پذیرفته ای! … خداوند متعال به طهارت فاطمه شهادت داده و وقتی تو شهادت غیرش را بپذیری، نزد حق تعالی کافری. این سخنان موجب گریه حاضران شد؛ اما به جای اینکه از حق طرف داری کنند از مسجد خارج و متفرق شدند. ✳️ فاطمه بهترین بنده خدا در آستانه عروج 🔻زمان چندانی از رحلت رسول خدا سپری نشده بود که دخترش فاطمه در پی اندوه های فراوان و عهدشکنی هایی که از اصحاب پیامبر دیده بود، به بستر بیماری افتاد و آماده ملاقات با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می شد. فاطمه در آخرین ساعات عمرش مرا صدا زد و فرمود: می خواهم آنچه در دل دارم به عنوان وصیت با تو در میان بگذارم. ...خانه را خلوت کردم ، کنار سر او نشستم. 🔻فاطمه به من فرمود: ای پسر عمو! در مدتی که باهم زندگی کرده‌ایم از من دروغ و خیانتی ندیده‌اید و کاری برخلاف خواسته ات از من مشاهده نکرده‌اید؟ گفتم به خدا پناه می برم. تو با معرفت ترین فرد به خدا هستی. تو بهترین و برترین بنده خدایی، تو آن چنان پروایی از خدا داشته‌ای که من فردای قیامت نمی توانم ادعا کنم که کوچکترین کاری برخلاف نظر من انجام داده ای. 🔻 اندوه وغصه جدایی و از دست دادن تو برایم بسیار سخت است. افسوس که این جدایی چاره ناپذیر شده است. به خدا سوگند که با فراق تو، مصیبت رحلت رسول خدا را دوباره در خاطرم زنده کرده و جدایی از تو مصیبتی بزرگ است «انا لله و انا الیه راجعون»… 🔻 بعد از این سخنان هردو گریستیم و من سر او را به سینه چسباندم و گفتم تمام سفارش های تو را با جان و دل انجام خواهم داد و من را وفادار خواهی دید. ✳️ لحظه ارتحال فاطمه و وصایای او 🔻فاطمه از من تعهد الهی گرفت که هرگاه چشم از جهان فرو بست، وفاتش را به هیچکس اطلاع ندهم مگر به این افراد: ام سلمه همسر رسول خدا، ام ایمن و از مردان دو فرزندش حسن و حسین، عبدالله بن عباس، سلمان فارسی، عمار بن یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه. و همچنین تو اجازه داری که پس از وفاتم با کمک زنان، بدنم را غسل دهی و تاکید می کنم که شب هنگام مرا به خاک بسپارید و کسی را از محل قبرم آگاه نکنید. 🔻وقتی شب عروج روح فاطمه فرارسید، شنیدم که فاطمه ناگاه فرمود: علیکم السلام و به من گفت ای پسر عمو، جبرئیل نزد من است و به من سلام می‌دهد و می‌گوید: ای محبوب حبیب خدا و میوه دل رسول الله ،خدا به تو سلام می رساند. بشارت بر تو باد که امروز در بهشت برین و در درجات رفیعی به پدر خویش ملحق خواهی شد. و می شنیدم که فاطمه می‌گوید و علیکم سلام و به من توضیح داد پسر عمو این نیز میکائیل است که همانند برادرش جبرئیل سلام و بشارت می‌دهد. سومین‌بار نیز فاطمه گفت: و علیکم سلام اما این بار دیدم که فاطمه چشمان خود را به طور کامل باز کرد و فرمود ای پسر عمو به خدا سوگند این عزرائیل است که پر و بال خود را در مشرق و مغرب همان گونه که رسول خدا اوصاف او را شرح داده بودند گسترده است. در این حال شنیدم فاطمه می‌گویند و علیکم السلام بر برگیرنده ارواح ، آماده‌ام.... اما با ملاطفت رفتار کن آخرین جمله ای که از فاطمه شنیدم این بود، یا رب، به سوی تو می آیم و نه به سوی آتش. فاطمه با گفتن این کلمات چشمانش را بست گویی هرگز زنده نبوده است. 📚 منابع: 1. الاحتجاج، جلد یک، صفحه 115 2 . الخصال صفحه 548 📗 کتاب علی از زبان علی ↩️ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍ بازنویسی تاریخ زندگی اميرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت سی و سوم ❇️ شورای شش نفره خلافت 🔻هنگامی که به طور ناگهانی به عمر حمله شد و در بستر مرگ افتاد، می‌رفت تا زمامداری امت به سهولت به دست من برسد تا بتوانم وظایفم را در قبال امت اسلامی، همراه با آینده روشن رقم بزنم، اما متاسفانه خلیفه دوم در بستر مرگ تصمیم جدید گرفت، وی شش نفر را برای خلافت کاندیدا کرد و مرا یکی از آن ۶ نفر قرارداد و هیچ یک از امتیازات مرا به حساب نیاورد؛ حتی بعضی از آن افراد را به من ترجیح داد. 🔻 در هر حال خلافت را میان شش تن به شورا گذاشت تا با اکثریت آرا فردی را از میان خود برای زمامداری تعیین کنند و پسرش را نیز بر سر ما گماشت تا اگر کسی را از میان خود به خلافت بر نگزیدیم گردن همه ما را بزند. ❇️ تعجب از بی خبری مردم 🔻 تعجبم از بی خبری مردم بود که می‌پنداشتند ابوبکر را رسول خدا صلی الله علیه و آله به جانشینی خود منصوب کرده است، که اگر این مطلب درست بود، از انصار پوشیده نمانده بود. مردم از یاد برده بودند که خود آنان با تشکیل شورایی با ابوبکر بیعت کرده بودند و ابوبکر فقط با اراده و خواست شخصی خود، این مسئولیت را به عمر واگذار کرد و عمر نیز با نظر خود این انتخاب را در میان شش تن قرارداد!! بسیار جای تعجب و شگفتی است از اختلاف و تفاوت عملکرد ایشان؛ هنگامی که عمر ترکیب شورای خلافت را مشخص کرد، به عباس گفتم: خلافت را از ما گرفتند. عباس پرسید: چگونه فهمیدی؟ گفتم: از آن جا که اسم آن را کنار من قرار داده، و گفته است: نظر اکثریت معتبر است و اگر اکثریتی نباشد و دو گروه سه نفره تشکیل شود، فردی که برای خلافت انتخاب می شود از گروه عبدالرحمان بن عوف باشد، با این حساب سعد که با عمویش عبدالرحمان مخالفت نخواهد کرد، از سوی دیگر عبدالرحمان نیز داماد عثمان است. این سه تن که با هم اختلاف نخواهند کرد. عبدالرحمان هم در این جمع سه نفره قرار دارد، در نتیجه یا عبدالرحمان به عثمان رای خواهد داد یا عثمان به عبدالرحمان، درچنین اوضاعی، حتی اگر دو تن دیگر یعنی طلحه و زبیر نیز با من باشند، فایده ای نخواهد داشت. آری من مطمئن هستم که یکی از این دو تن (یا عبدالرحمن یا عثمان) خلیفه خواهد شد. 📚منابع: 1.الخصال جلد 2 صفحه 374 2.الاختصاص صفحه 173 3.ارشادالقلوب جلد2 صفحه 351 4.کشف المحجه صفحه 245 5.تاریخ طبری جلد3 صفحه 294 6.شرح نهج البلاغه جلد1 صفحه 191 📗علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
✍ بازنویسی تاریخ زندگی اميرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت سی و چهارم: ❇️ حکمت حضور در شورای شش نفره 🔻عبدالله بن عباس همانند من پیش‌بینی کرد که خلافت عثمان قطعی خواهد بود؛ به همین دلیل از من خواست که از شرکت در شورا اجتناب کنم ولی من دلایل دیگری برای حضور در شورا داشتم و به او گفتم: من هم از نتیجه شورا آگاهم ولی همراه آنها وارد شورا خواهم شد؛ زیرا حضور من در شورا به معنی این است که عمر مرا شایسته خلافت دانسته است؛ در حالی که در جریان سقیفه از رسول خدا نقل می‌کرد که نبوت و امامت در یک خاندان جمع نمی شود. من وارد شورایی که عمرتعیین کرده می شوم تا به مردم ثابت شود رفتار وی متناقض با سخنی است که خود او به رسول خدا نسبت داده است. ❇️ گزارشی از جلسه داخلی شورا 🔻هر یک از اعضای شورای شش نفره تلاش می کرد کار را به نفع خود تمام کند. سخنان زیادی رد و بدل می شد و من در همه حال خاموش بودم تا این که از من نیز نظرخواهی کردند. من گزارشی از گذشته و سابقه خود به آنها ارائه دادم و مطالبی که بر آنها هم پوشیده نبود، فقط به منظور یادآوری و اتمام حجت، دلیل شایستگی خودم را برای خلافت متذکر شدم و در پایان وصیت و سفارش اکید رسول خدا را که بر عهده شان بود به یادشان آوردم. اما علاقه به ریاست و فرمانروایی و طعم شیرین دنیا و مقام و منصب و پیروی از راه و روش گذشتگان موجب شد که آنان در پی خلافت حقی باشند که خداوند برای آنها قرار نداده بود. 🔻با هر کدام از آنان که به تنهایی سخن می گفتم و سرانجام کارش را متذکر می شدم و از فرجام جایگاهی که به ناحق در جستجویش بود می ترساندمش، اظهارات مرا می پذیرفت اما برای بیعت با من شرط می‌کرد که پس از خود خلافت را به او واگذارم. آنان در صحبت‌های ایشان با من به وضوح دریافتند که من فقط فکر احیای حق وپیمودن صراط مستقیم الهی هستم..... و دریافتند که غیر از حقوقی که خدا برای آنها در نظر گرفته، حقی به آنها نخواهم داد، با اینکه می دانستند تنها فرد شایسته خلافت من هستم، بنابراین یکی از مستبدان جمع برخاست و با تندی کار را از دست من خارج ساخت و به طمع استفاده های نامشروع آن را به عثمان واگذار کرد… 🔻 آنان از سوابق و شخصیت عثمان به خوبی آگاه بودند و می دانستند که وی شایستگی لازم را برای زمامداری امت ندارد. او در جنگ بدر که قلّه افتخار مسلمانان بود، نقشی ایفا نکرد و در صحنه های سرنوشت ساز دیگر، رسول خدا را یاری نکرد و سابقه درخشانی از او در دست نبود.. 📗علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ادامه دارد...