eitaa logo
نقد و نظر
112 دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.9هزار ویدیو
46 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
10.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حرف‌های شنیده نشده از شهادت مظلومانه شهید آرمان علی وردی 🔹از عطش و تشنگی و فیلم گرفتن با گوشی خودِشهید علی وردی توسط اغتشاشگران تا هلهله و رقصیدن پای پیکر بی‌جان شهید ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب)👇 📚 @dastanak_ir
🔴 قالیچه‌ی سوخته چقدر بها دارد؟ ♻️ مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود، يک ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ توی خونه ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ‌ی ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. مجبور بود؛ همون رو برداشت برد بازار برای فروش. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﺍﯼ كه می‌رﻓﺖ، می‌گفتن: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ۱۰۰ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمی‌خریم. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ می‌رفت. داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﻫﺎ، حاج جواد فرش‌چی ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﺩﺍﺭ، از منصف‌های بازار و از ارادتمندان اهل بیت(ع) پرﺳﯿﺪ: قالیِ خوبیه؛ چرا ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰل‌مون ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎل‌ها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.😭 حاج‌جواد یک تکونی به خودش داد: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ گفت: بله.😭 حاج‌جواد گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽ‌ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ می‌خرﻡ.😭 قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش روی قسمت سوخته‌ی قالیچه که به اندازه‌ی کف دست بود گل محمدی پرپر می‌کرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیّت تبرک، یک پَر از گلها را برداشته، توی چایی‌شون می‌ریختند. ✳️ اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت؛ کاش دل‌مون تو روضه‌ها بسوزه؛ اونوقت بگیم: یا امام حسین(ع) دل سوخته رو چند می‌خری؟😭 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تیزر فیلم_مستند "حجت خدا" 📆 به مناسبت ششمین سالگرد شهادت شهید محسن حججی برای دیدن نسخه کامل کلیک کنید (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نجات یافتن یک هندی از اعدام، با توسل به امام زمان علیه السلام ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب)👇 📚 @dastanak_ir
نکته‌های ناب؛ گناه کبیره تمدن غرب ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب)👇 📚 @dastanak_ir
بهتر از کیمیا!! آیت الله ری شهری این خاطره را به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان آورده اند که : در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می گوید با شما سخنی دارم. حاج حسنعلی نخودکی می گوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می آید و می گوید چه کار دارید؟ امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟ حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟ امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی توانم چنین قولی به شما بدهم. حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید رو به ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می دهم و آن این که: بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می خوانی. و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می گویی. و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را می خوانی. و بعد سه بار صلوات می گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ الله یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ الله بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ الله لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ؛ (سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان خود را به انجام می رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.) را می خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است. منبع: حضور، ش 78، ص 287. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 📚 @dastanak_ir
کلاهبرداری درست است یا کلاه گذاشتن؟ گويند: نادرشاه افشار بعد از فتح كشور هندوستان مجدداً تاج سلطنت بر سر محمدشاه هندي گذاشت. بدين ترتيب كه تاج محمدشاه را كه به چند ميليون جواهر مرصّع و مزين بود، برداشت و بر سر خود نهاد و تاج خود را كه بسيار ساده و كم ارزش بود بر سر محمدشاه گذاشت. و از اين اينجا كلاه گذاري و كلاهبرداري به عنوان ضرب المثل رايج گرديد. روايت ديگر هم در مورد نادرشاه افشار پس از فتح هندوستان است كه مي گويند پادشاه هند چون الماس كوه نور را زير كلاه خود قرار داده بود و نادر متوجه شد ؛ از وي خواست تا با مبادله كلاه عهد دوستي ببندند! كه شاه هند در اين معامله ضرر هنگفتي نمود بطوري كه هم كلاه از سرش برداشته شد ( به همراه كوه نور ) و هم كلاهي مندرس بر سرش گذاشته شد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
3.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻محمد حسنین هیکل ادیشمند بزرگ عرب دو دهه قبل چه گفت : تنها یک شکست اسرائیل، به معنای پایان موجودیت اوست 🔰محمدحسنین هیکل: اسرائیل یگانه حکومت در تاریخ است که حتی یک شکست را هم نمی‌تواند تحمل کند! 🔻محمد حسنین هیکل روزنامه‌نگار و متفکر نامدار مصری، در اوج ایدئولوژی ناسیونالیسم عربی، ۱۷سال سردبیر روزنامه الاهرام قاهره بود. 🔻وی دوران باشکوه ریاست جمهوری جمال عبدالناصر، رهبر برجسته و ملی‌گرای جهان عرب را تجربه کرد. 🔻اتحاد لیبی و سوریه و عراق و اردن و لبنان را با مصر ملی‌گرا تجربه کرد. 🔻و خیانت جاسوسان آمریکا در داخل جریان ناسیونالیسم عربی را دید که چگونه منجر به شکست سنگین اعراب در جنگ شش‌روزه تابستان ۱۳۴۶ مقابل اسرائیل شدند. 🔻حسنین هیکل ۸سال پیش در اوج جنایات داعش وحشی، با انبوهی از تجربیات تلخ از دنیا رفت. 🌴حالا بر پا شده، تا همه‌ی شکست‌ها و خیانت‌های گذشته اعراب را جبران کند🌴 ✍بنابر نقل تورات، سفر پیدایش- باب ۳۲-آیه ۲۸، 🔺"اسرائیل"، یعنی موجودی که بر خدا و انسان پیروز شده است! 🔺"اسرائیل"، یعنی همیشه پیروز، یعنی شکست‌ناپذیر، یعنی قدرتی که نه فقط هیچ انسانی قادر به شکست او نیست، بلکه خداوند هم قادر به شکست او نبوده و نخواهد بود...‼️ ✅ حالا فرزندان معنوی حیدر از یمن و لبنان و غزه و عراق و سوریه، برای تغییر معادلات جهانی و فتح قلعه تسخیرناپذیرخیبر، اعلام حضور کرده‌اند! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
حدیثی ناب در فضیلت و برتری حضرت زهرا سلام الله علیها در روز قیامت 👌👌 جابر بن عبداللَّه انصاری می‌گوید به امام باقر عليه السّلام عرض كردم: از شما مى‏خواهم تا در باره فضل و برترى جدّه‏ات فاطمه عليها السّلام حديثى برايم نقل كنى كه شيعيان از شنيدن آن خوشحال شوند. امام فرمود: اجدادم از رسول خدا نقل كرده‏اند كه ايشان فرمود: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ... فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى يَا أَهْلَ الْجَمْعِ إِنِّي قَدْ جَعَلْتُ الْكَرَمَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ فَاطِمَةَ در روز قیامت خداوند مى‏فرمايد: اى اهل محشر! من عزّت و كرامت را براى محمّد، على، حسن و حسين و فاطمه قرار دادم يَا أَهْلَ الْجَمْعِ طَأْطِئُوا الرُّءُوسَ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّ هَذِهِ فَاطِمَةُ تَسِيرُ إِلَى الْجَنَّةِ ای جمعیت! سر خود را فرود آوريد و چشم خود را به زیر افکنيد تا فاطمه به سوى بهشت رود. فَيَأْتِيهَا جَبْرَئِيلُ بِنَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ خِطَامُهَا مِنَ اللُّؤْلُؤِ الْمُخْفَقِ الرَّطْبِ عَلَيْهَا رَحْلٌ مِنَ الْمَرْجَانِ فَتُنَاخُ بَيْنَ يَدَيْهَا فَتَرْكَبُهَا در اين هنگام جبرئيل ناقه‏اى از بهشت، براى حضرت فاطمه آماده مى‏كند و دو پهلوى آن را با بهترين پارچه‏ها و زينتهاى بهشتى پوشانيده و آن را مى‏نشاند و فاطمه بر آن سوار مى‏شود. فَيُبْعَثُ إِلَيْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَكٍ فَيَسِيرُونَ عَلَى يَمِينِهَا وَ يُبْعَثُ إِلَيْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَكٍ فَيَصِيرُونَ عَلَى يَسَارِهَا وَ يُبْعَثُ إِلَيْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَكٍ يَحْمِلُونَهَا عَلَى أَجْنِحَتِهِمْ حَتَّى يُسَيِّرُونَهَا عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ آنگاه در حالى كه اطراف شتر(طرف راست و طرف چپ) را هزاران فرشته پر كرده‏اند، و هزاران فرشته بر روی بالهایشان حضرت فاطمه عليها السّلام به سوى بهشت مى‏برود 👈 فَإِذَا صَارَتْ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ تَلْتَفِتُ ولى هنگامى كه بر در بهشت مى‏رسد پشت سرش را مى‏نگرد فَيَقُولُ اللَّهُ يَا بِنْتَ حَبِيبِي مَا الْتِفَاتُكِ وَ قَدْ أَمَرْتُ بِكِ إِلَى جَنَّتِي و در اين حال خطاب مى‏رسد: اى دختر حبيب من! براى چه توقف كرده و پشت سرت را مى‏نگرى در حالى كه من فرمان دادم تا داخل بهشت شوى؟ فَتَقُولُ يَا رَبِّ أَحْبَبْتُ أَنْ يُعْرَفَ قَدْرِي فِي مِثْلِ هَذَا الْيَوْمِ فاطمه مى‏گويد: پروردگارا! دوست دارم در چنين روزى قدر و منزلت من شناخته شود. فَيَقُولُ اللَّهُ يَا بِنْتَ حَبِيبِي ارْجِعِي فَانْظُرِي مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ حُبٌّ لَكِ أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّتِكِ خُذِي بِيَدِهِ فَأَدْخِلِيهِ الْجَنَّةَ خداوند مى‏فرمايد: اى دختر حبيب من! بازگرد و در ميان اهل محشر بنگر، و هر كسى كه محبت تو يا يكى از فرزندان تو را در دل دارد دست او را بگير و داخل بهشت نما. 🔹 امام باقر عليه السّلام فرمايد: اى جابر! به خداوند سوگند كه فاطمه در آن روز شيعيان خود را به گونه‏اى از ميان اهل محشر جدا مى‏كند و نجات مى‏دهد كه پرنده دانه‏هاى نيكو را از ميان دانه‏هاى بى‏ارزش جدا مى‏كند ... (تفسیر فرات کوفی ص ۲۹۸) ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
یکی ازعلماي بزرگ قم که امام جماعت صحن آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند، مي فرمودند : پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام ، علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام، او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی ساده‎ای داشت، يک اتاقی هم اجاره کرده بود . گاهی کارهای دستی انجام مي داد. مثلا يک چيزی خريد و فروش مي کرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران مي داد. اين پير مرد زيلوهای حرم را جمع مي کرد و پهن مي کرد و براي نماز جماعت، خيلی هم سرحال و با نشاط بود. روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام، از خانه بيرون آمدم، در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت: حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است، و در کربلا غريب است. اگر مي شود از ايشان عيادتی داشته باشيد . و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنه‎ای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری مي کند. حاج عباسی که هر وقت ما را مي ديد سلام مي کرد دست به سينه مي شد، خيلي سر حال بود. اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است، ديگر نه مي تواند بنشيند، نه مي تواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است، دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم، لحظه آخر خيلی مهم است، که به چه حالت بميرد. عبرت بگيريم، به اين واعظ گفتم : که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت: چشم و شروع کرد، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ . . . هنگام روضه خواندن همه با چشم خود، ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست، حالا ما هم داريم با تعجب نگاه مي کنيم، رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان، من پير غلام، چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد. السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ، همين طور سلام داد، تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف، به آقا هم سلام داد گفت: قربانتان بروم من کجا عيادت شما، و از همه تشکر کرد و بعد دراز کشيد، مثل اينکه صد سال است که مرده باشد. نه قلبش کار مي کند، نه نبضش کار مي کند، و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت، من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده، امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است، چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد، تشييع جنازه اش کنيم. گفت ما آمديم به منزل، به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد، به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد، به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد، به هيئتي ها گفتيم که فردا بايد يک دسته‎ای مثل عاشورا، برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد، مي گفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود. هيئتها مي آمدند به سر و سينه هایشان مي زدند، چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين مي گفتند، گريه مي کردند، براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد. در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود، به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويه‎ای که در زمان ما بودند، پير مردی بود حدود نود سال، ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند: که منبر ختم اين آقا را من مي روم، همه تعجب کردند. ايشان عصا زنان آمدند، در پله اول منبر نشستند. بعد از قرائت قرآن، گفت: که مردم مي دانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم، ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی، برايتان بگويم. گفت: که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم، دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا، امام جماعت بودم، نکند من را قبول نکرده باشند، من به حال خودم گريه کردم، خسته شدم، خوابم برد، خواب ديدم حاج عباس، در باغی از باغهای بهشت است. خيلی سرحال و خوشحال، جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد، قبر من وسيع و باز شد، نورانی شد، ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام، تشريف آوردند فرمود: تو غلام من بودی، من را آورد در اين باغي که مي بيني از باغهای برزخی است، اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند: حاج عباس، همين جا باش، در قيامت هم مي آيم تو را مي برم در بهشت کنار خودم قرار مي دهم.بعد گفت آقاي سيبويه، برو به مردم بگو، هر چه هست، در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر، خبری نيست. کل الخير في باب الحسين، هر خيری است، در خانه امام حسين عليه السلام است. نقل از حجت‌الاسلام فرحزاد ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 مغز چگونه با لذت شدید، دزدیده می‌شود؟ 🟢 انیمیشن کوتاه ولی بسیار جالب Nuggets در مورد نحوه‌ی اعتیاد به موضوعات گوناگون (از مواد گرفته تا موسیقی و سکس و...) است که در سال ۲۰۱۴ به کارگردانی آندریاس هیکاد ساخته شده است 🔹موضوعات اعتیاد آور نسبت به مغز انسان، مانند پر نور شدنِ کوتاهِ لامپی است که به برقی با ولتاژ بالا وصل می‌شود: لحظه‌ای تجربه‌یِ خورشید شدن و بعد تاریکی و ظلمات... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
تلنگر ! وارد کلاس شدم به عمد با زیپ شلوار نبسته!!! خواستم عکس العمل دانشجویان کلاس را بسنجم و مطلبی را هم که می خواستم، تبیین کنم براش عدله منطقی داشته باشم. اولش کسی متوجه نشده بود کم کم بهم رسوندن زیپ شلوار استاد بازه... دخترها پوزخند پنهانی می زدند و پسرها زیر لب با هم پچ پچ می کردند... یکی دو نفر خواستن موضوع رو به من منتقل کنند با ممانعت عده دیگری مواجه شدند... که یعنی بذار بخندیم... من هم ضمن اینکه همگی رو زیر نظر داشتم طبق روال درس را دنبال کردم نزدیک آخرهای تایم کلاس بدون اینکه به پائین نگاه کنم روی تخته سیاه نوشتم زیپ شلوار من پایین بود... اشکالی داره؟؟!! یهو انگار کلاس با تنفس جدیدی مواجه شده باشه ... چند نفری متلک گفتن چند نفری هم اظهار فضل کردند. ولی بیشتر خانم ها گفتن خوب بی ادبیه اینکه فرد متشخصی چون شما اینگونه ظاهر بشوید!! بعد نوشتم از درس امروز کسی چیزی یاد گرفت؟؟!! تقریبا همه گفتن نه... چون اصلا حواسمون جای دیگه ای متمرکز شده بود!!! گفتم پس یک زیپ کوچولو می تواند یک نفر باشخصیت رو تنزل بدهد... دوم اینکه می تواند روی ذهن دیگر تاثیر بگذارد... حال پاسخ بدهید وقتی دکمه روی سینه دختر خانمی باز می ماند.. پاچه شلوار خانمی تا نزدیکی های زانو باز و عریان می شود وقتی گوشواره و گردنبند و آرایش موهای خانمی با رنگ آمیزی غلیظ و چشم نواز مواجه می شود... آیا تنزل شخصیت ایجاد نمی کند؟ آیا... حواس دیگران را پرت نمی کند... آیا .... به نظر شما قباحت زیپ باز شلوار آقایون بیشتر است یا عریانی اندام یک زن .... آیا شما نمی توانستید بدون توجه به زیپ شلوار، تمام حواستان را معطوف درس کنید پس یادتان باشد حجاب و پوشش برای حفظ آرامش زن و مرد در جامعه لازم است . ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b