وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
#سید_حمیدرضا_برقعی
💕💛
@jennat