eitaa logo
موسسه حفظ قرآن کریم بیت الزهرا سلام الله علیها
3.8هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
771 ویدیو
27 فایل
برگزار کننده دوره های شبانه روزی یکساله،تابستانه و حفظ تلفنی قرآن کریم دارای ۱۰ سال سابقه در زمینه حفظ قرآن کریم با حضور اساتید مجرب و با تجربه با ما به صورت کاملارایگان حافظ قرآن کریم شوید😃✨ جهت اطلاعات بیشتربه آیدی زیر مراجعه فرمایید👇🏻 @bentolabasii
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶یکی از دوستان در مشکلات زیادی گرفتار شده بود. طوری که هر کاری می‌کردیم و می‌کرد ، مشکلاتش هیچ تکانی نمی‌خورد و وقتی مشکلی حل می‌شد، مشکل دیگری برای او پیش می‌آمد. شب قدر بود در مسجد کنار هم نشسته بودیم التماس دعایی جانسوز کرد و آه سردی از ضمیر کشید . حس کردم می‌خواهد سخنی بگوید ولی نمی‌تواند، کمکش کردم تا راز خود را فاش کرد. گفت: حدود 5 سال پیش برای خواهر‌زنم، خواستگاری آمد و پدرزنم کشاورز ساده‌ای بود که به من اعتماد زیادی داشت. مرا مامور کرد که از خواستگار تحقیق کنم، به محل کارش رفتم ، پسر بسیار مودب و متین و مومنی بود که در بازار در غرفه کوچکی که برای خودش بود، لباس می‌فروخت. حس حسادت من گل کرد، و شیطان در من وارد شد و من مطمئن بودم که خواستگار جدید اگر تایید شود و داماد گردد، جایگاه من در نزد خانواده پدر خانمم به کل از بین خواهد رفت. و چاره ندیدم جز از او عیب‌جویی کنم. به خانه رفتم و از او عیب جویی کردم و گفتم، هرچند انسان مومنی است ولی شلخته است. هرچند مغازه دارد ولی در مغازه نمی نشیند و با ارثیه به گمانم آن را خریده است و.... بالاخره با کمک شیطان و گل‌کردن صفت خبیثه حسادت در وجود من، نتیجه مورد نظر شیطان و من حاصل شد و آن خواستگار رد شد. خواهر‌زنم بعد از مدتی خداوند جایگاه و سرنوشت او را در موقعیت بالاتری گشود، و با یک استاد دانشگاه که وضع مالی عالی داشت ازدواج کرد و من بسیار ناراحت شدم که کاش حداقل ما شیطنت نمی‌کردیم و باجناق مان همان غرفه‌دار بازار می‌شد. دقیقا بعد از گذشت دو روز از اجرایی شدن نقشه شیطانی من، روزی نیست که من دچار اتفاقات بد نشوم و گره‌ای در زندگی من بسته نمی‌شود مگر دیگری بلافاصله گشوده می‌شود. و این مجازات کسی که حسادت در او نفوذ کند. این را گفت و اشکی ریخت و در شب قدر دست بر توبه برد . توبه ای که باید برای پذیرش آن زمان به عقب برمی گشت و می شد سرنوشت خواستگار جوان بی گناه را ترمیم کرد. توبه سختی که اگر خدا هم ببخشد عذاب وجدانش برای همیشه باقی می ماند.... ⚠️بیشتر از هرچیزی مواظب حق الناس باشیم.... 💎 @qurankashpiri
✨﷽✨ ✅ فواید گوش كردن به اذان ✍شنیدن اذان انسان را از اهل آسمان قرار میدهد . پیامبر اكرم (ص) میفرماید : همانا اهل آسمان از اهل زمین چیزى نمیشنوند مگر اذان شنیدنِ اذان اخلاق را نیكو میکند . امام على (ع) میفرماید : كسى كه اخلاقش بد است در گوش او اذان بگویید شنیدن اذان انسان را سعادتمند میكند . پیامبر اكرم (ص) میفرماید : كسى كه صداى اذان را بشنود و به آن روى آورد ، نزد خداوند از سعادتمندان است شنیدن اذان سبب دورى شیطان میشود . رسول اكرم (ص) میفرماید : شیطان وقتى نداى اذان را میشنود فرار میکند امام باقر (ع) فرمود : رسول خدا (ص) هنگامي که اذان موذّن را ميشنيد ، آنچه را موذّن ميگفت تکرار ميکرد 📚میزان‌الحكمه‌ج۱،ص۸۲،وج۱ص۸۴ @qurankashpiri ‌‌‌‌‌‌‌‌
‌ 🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸 🔸 ✔️ فکر گناه هم نکنید ✨ فرمود : 💫روزی حضـرت عیسی علیه السلام در جمع حواریون نشسته بودند . عـرض کـردند ما را از نصایح و پندیات بهره مند ساز. 💫حضرت عیسی علیه السلام فرمـودند مـوسی علیه السـلام به اصحاب خود فرمود ؛ سوگند نخورید، ◽️ولی مـن می گویم سـوگند خـواه دروغ و خواه راست نخورید. عرض کردند ما را بیشتر موعظه کن 💫حضرت به حواریون فرمودند : برادرم موسی می‌گفت :‌ زنا نکنید ◽️ ولی من به شما می گویم : حتی فکـر زنا نکنید ؛ زیرا گناه مثـل این است که در اتاقی آتش روشـن کنند که اگـر خانـه را هم به آتش نکشد، دیوارها را سیاه می کند. 📚سفینه البحار، ج ۳، ص۵۰۳ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── @qurankashpiri
♦️ جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد. جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟... زاهد گفت: مال تو کجاست؟ جهانگرد گفت: من اینجا مسافرم. زاهد گفت: من هم! حضرت امام علی (ع): «دنیا خانه ی آرزوهایی است که زود نابود می شود، و کوچ کردن از وطن حتمی است. دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود، و بیننده را می فریبد، سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و بیش از کفاف خود از آن نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید.» 📚نهج البلاغه، خطبه 45 @qurankashpiri
﴾﷽﴿ داستانک کوتاه اربعینی فاخلع نعلیک ✍نا نداشتیم. گرما امانمان را بریده بود امادیدن تابلوی کربلا توی مسیر یکباره همه چیز را عوض کرد. باورش سخت بود. فکر رسیدن به کربلا نیروی تازه‌ای به همه کاروان داده‌ بود. حس و امید رسیدن، خستگی را از تنمان درآورده بود. اما انگار پاها شرم داشتند با کفش تا کربلا بروند. انگار از اهل بیت امام خجالت می‌کشیدند. 👣 شروع کردیم به درآوردن کفش هایمان. بعضی از بچه ها کفش‌هاشان را از بند، به کیفشان آویزان کرده بودند. یاد حر افتادم. حر ابن یزید ریاحی، وقتی می خواست با تمام خطاهایی که کرده بود، از امام حسین (علیه السلام) عذرخواهی کند. حری که چکمه هاش را پر از خاک و سنگ کرد و سر به زیر انداخت و رفت طرف ارباب. گمان می‌کنم توی آن شرایط، همه حس و حال مرا داشتند. به کفش هام که از گردن آویزان بودند زل زده‌بودم و گفتم:«خدا کند مارا هم قبول کنند...؟!»🥀 ┏━━━━━━━━━┓  https://eitaa.com/jh_beytozahra ┗━━━━━━━━━┛