#شهیدانه ❤️🕊 ای #شهیـد دستـی بـر آر ، نفْس ما را هم تخریب کن تا معبرِ آسمـــان به ‌روی مـا هـم باز شود . . . #شهیدمحمودرضابیضایی #مدافع_حرم_ #یادش_باصلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ 📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘 ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @jihadmughniyah 🕊 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

#رهبرانه💖 فتنه ها پیداست، اما سازگاری میکنی در دلت غوغاست، اما رازداری میکنی جنگِ حزبِ قاسطین و مارقین و ناکثین بزمِ آمریکاست؛ تنها پایداری میکنی.. علمدار عزت مستضعفین عالم؛ #ما_ترکناک_یابن_الحسین جان به فدای خودت و آرمانت آقاجان💚 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ 📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘 ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @jihadmughniyah 🕊 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

🌷به نامحرم نگاه نکنیدوعفیف باشید یغضو من ابصارهم ویحفظو فروجهم..۳۰ نور 🌹به ۳ چیز نگاه کنیدودرآن فکرکنید: 🌷۱.به خلقت خودتان فلینظرالانسان مم خلق...‌......۵ طارق 🌷۲.به خلقت خوردنیها فلینظرالانسان الی طعامه.......۲۴ عبس 🌷۳. ببینید چه میکنیدوچه می‌فرستید ولتنظرنفس ماقدمت لغد......۱۸ حشر #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #منتظر_هرگز_نمیمیرد

#نهج_البلاغه ✨كَفَاكَ أَدَباً لِنَفْسِكَ اجْتِنَابُ مَا تَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِكَ.✨ 🌺برای اصلاح خویشتن همین بس که از آنچه برای دیگران نمی پسندی اجتناب ورزی❗️ 📚 #حکمت ۴۱۲

شيعه مي‏نازد به نام عسکرى يا اباالمهدى امام عسکرى اى به دوشَت پرچم عِز و شَرَف اى شده بر غربت دوران هدف پورِ جود و سبط زهد و نجلِ حق سائلان گِردِ حريمت صف به صف مادرت بانوىِ يثرب فاطمه بابِ تو شيرِ خدا شاهِ نجف... میلاد باسعادت یازدهمین اختر تباناک آسمان امامت و ولایت #امام_حسن_عسکری(ع)پیشاپیش بر شما دوستداران و شیعیان آن حضرت مبارکباد. ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ 📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘 ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @jihadmughniyah 🕊 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

⚘﷽⚘ سـلام اے غریب کوچه هاے دلــتنگے اے آشناے لحظه هاےجمکرانے دل... سـلام اے آرزوے مشتاقــان اے فریادرس مظلومانِ تاریخ ... و سلامے گرم تر از تمام آفتــابها زلال تر از تمام آبها سبزتر از تمام بهـــارها اے خورشیــد پنهان شده در پس ابرها چه میشود که چشمهایمان را لایق حضور ببینے چه میشود بیایے و به این همه چشم انتظارے پایان دهے... آقــا جان این گره فقط به دست خودتان باز مےشود مثل همیشه مثل همان دقایقے که در جمکران ؛ گره دلـهـا را باز مےکنید عقده اشکــها را مےگشایید و دلــتنگی ها را از صفحه سینه ها پاک مےکنید دست شما ، گره گشاست خدا به شما نه نمےگوید آقــا جان خــودت بــراے ظهـورت دعــا کن و بـــرگـــــرد... دعاےمــن به خــودم هــم نمےکنـد اثــــــرے...😔 ⚘أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج⚘ #سلام‌‌صبحت‌بخیرآقاے‌من #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_س ‌╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ 📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘 ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @jihadmughniyah 🕊 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

#جملات_ناب_شهدا #شهید_اوینی قرنهاست زمین🌍 انتظار مردانی اینچنین را میکشد تا بیایند وکربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینه ساز ظهور باشند...آن مردان آمدند و رفتند، فقط من وتو ماندیم واز جریان چیزی نفهمیدیم... ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ 📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘 ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @jihadmughniyah 🕊 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

گل نرگس یامهدی ادرکنی: 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۱۳ آذر ۱۳۹۸ میلادی: ۴دسامبر۲۰۱۹ قمری: الأربعاء، ۷ ربيع ثاني ۱۴۴۱ 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا حَیُّ یا قَیّوم (۱۰۰ مرتبه) - حسبی الله و نعم الوکیل (۱۰۰۰ مرتبه) - یا متعال (۵۴۱ مرتبه) برای عزت در دو دنیا ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹نداریم روز بیمه 📆 روزشمار: ▪️۱ روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️۳ روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️۲۸روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️۳۶روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت ۷۵روز) ✅ با ما همراه شوید...   🌸 #زمینه_سازظهورباشیم🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ 📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘 ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @jihadmughniyah 🕊 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

چگونه #امام_زمان (عج) از احوال ما خبردار هستند 👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام #رفیعی ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ 📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘 ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @jihadmughniyah 🕊 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 #نویسنده :بانو بهناز ضرابی.. فصل ششم..( قسمت ۵ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 از دلتنگی اش می گفت و اینکه در این مدت، چقدر دلش برایم شور می زده، می گفت: حس می کردم شاید خدای نکرده، اتفاقی افتاده که این قدر دلم هول می کند و هر شب خواب بد می بینم. کمی بعد پدر و مادرم آمدند. با آن ها هم گفت و خندید و بعد رو به من کرد و گفت: قدم بلند شو برویم. گفتم: امشب اینجا بمانیم. لب گزید و گفت: نه برویم. چادرم را سر کردم و با پدر و مادرم خداحافظی کردم و دو تایی از خانه آمدیم بیرون. تو راه می گفت و می خندید و برایم تعریف می کرد. روستا کوچک است و خبرها زود پخش می شود. همه می دانستند یک هفته ای بدون خداحافظی به خانه پدرم آمده ام. به همین خاطر وقتی من و صمد را با هم و شوخ و شنگ می دیدند با تعجب نگاهمان می کردند هیچ کس انتظار نداشت صمد چنین رفتاری با من داشته باشد. خودم هم فکر می کردم صمد از ماجرای پیش آمده خبر ندارد. جلو در خانه که رسیدیم ایستاد و آهسته گفت: قدم جان شتر دیدی ندیدی. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. خیلی عادی رفتار کن مثل همیشه سلام و احوال پرسی کن. من با همه صحبت کرده ام و گفته ام تو را می آورم و کسی هم نباید حرفی بزند باشد؟! نفس راحتی کشیدم و وارد خانه شدیم. آن طور که صمد گفته بود رفتار کردم. مادر شوهر و پدر شوهرم هم چیزی به رویم نیاوردند. کمی بعد رفتیم اتاق خودمان. صمد ساکی را که گوشه اتاق بود آورد با شادی بازش کرد و گفت: بیا ببین برایت چه چیزهایی آورده ام. گفتم: باز هم به زحمت افتاده ای. خندید و گفت: باز هم که تعارف می کنی. خانم جان قابل شما را ندارد. دو سه روزی که بود، بهترین روزهای زندگی ام بود. نمی گذاشت از جایم تکان بخورم. می گفت: تو فقط بنشین و برایم تعریف کن. دلم برایت تنگ شده است. هر روز و هرشب جایی مهمان بودیم. اغلب برای خواب می آمدیم خانه. کم کم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف در آمدندکه: خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد. دلم غنج می رفت از این حرف ها اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت. عصر روزی که می خواست برود مرا کشاند گوشه ای وگفت: قدم جان من دارم می روم اما می خواهم خیالم از طرفت راحت باشد. اگر اینجا راحتی بمان اگر فکر می کنی اینجا به تو سخت می گذرد برو خانه حاج آقایت. وضیت من فعلا مشخص نیست. شاید یکی دو سال تهران بمانم. آنجا هم جای درست و میزانی ندارم تو را با خودم بریم اما بدان که دارم تمام سعی ام را می کنم تا زودتر پولی جمع کنم من حرفی ندارم اگر می خواهی بروی خانه حاج آقایت برو. با پدرم و مادرم حرف زده ام آنها هم حرفی ندارند همه چیز مانده به تصمیم تو. کمی فکر کردم و گفتم: دلم می خواهد بروم پیش حاج آقایم. اینجا احساس دلتنگی می کنم. خیلی سخت می گذرد. بدون اینکه اخم به ابرو بیاورد گفت: پس تا خودم هستم، برو ساک و رخت و لباست را جمع کن. با خودم بروی بهتر است. ساکم را بستم و با صلح و صفا از همه خداحافظی کردم و رفتیم خانه پدرم. صمد مرا به آن ها سپرد خداحافظی کرد و رفت. با رفتنش چیزی در وجودم شکست. دیگر دوری اش ا نمی توانستم تحمل کنم مهربانی را برایم تمام و کمال کرده بود. یاد خوبی هایش می افتادم و بیشتر دلم برایش تنگ می شد. هیچ مردی تا به حال در روستا چنین رفتاری با زنش نداشت. هر جا می نشستم، تعریف از خوبی هایش بود. روز به روز احساس علاقه ام نسبت به او بیشتر می شد انگار او هم همین طور شده بود. چون سر یک هفته دوباره پیدایش می شد. می گفت: قدم تو با من چه کرده ای پنج شنبه صبح که می شود دیگر دل توی دلم نیست. فکر می کنم اگر تو را نبینم می میرم. #یازهرا...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 #ادامه_دارد...‌ #یـــــازیــــــــنــــــــبــــــــ...🌹🍃 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ 📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘 ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @jihadmughniyah 🕊 ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

‌•° #دلانه ما در ڪوچہ‌هاے تنگِ زمانہ براے یارےِ امـٰام‌غائب‌مان؛ سیـلےڪہ‌هیـچ! غصـہ‌هم‌نخـورده‌ایم...! :) #این‌صاحبنا ؟!