┄═❁๑🍃๑💗๑🍃๑❁═┄
🔻خسته بود، پریشانی در نگاهش بی داد
می کرد و چیزی دلش را می فشرد! خسته
از نشدن، نرسیدن و باختن، روزهایش
بی هدف می گذشت دوست داشت حرف
بزند، از همه چیز ، اما شنوایی نداشت
حتی صمیمی ترین دوستش هم دیگر
چنگی به دل نمی زد.
🔸 کلافه به سمت کتابخانه رفت و کتابی
را برداشت عکس روی کتاب انگار علتی بود
بر باز کردنش کتاب را باز کرد و خواند:
برای نامگذاری کتاب سر در گم بودم. به
سوی قرآن رفتم و گفتم خدایا من استخاره
بلد نیستم، حمد خواندم و قرآن را برداشتم
#سلام_بر_ابراهیم و این گونه نیکوکاران
را جزا می دهیم و قطعا او از بهترین بندگان
ما بود.
🔹نفسش را رها کرد، قلبش تند می زد و
دستانش می لرزید اما دیگر نه پریشان بود،
نه آشفته و نه نگران کتاب را بست، آری
این معجزه ی شناخت ابراهیم بود چشمانش
می توانست دلگرمش کند دیگر زندگی اش
دم و بازدم نفسهایش نبود.
زندگی اش با هادی خودِ زندگی بود.
┄┅┅✿💠❀🏴❀💠✿┅┅┄
@jihadmughniyah 🕊
♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡
┄┅┅✿💠❀🏴❀💠✿┅┅┄
برادر شهیدم....
این دستهای من یاری دستهای تورا میطلبد...
تا رسیدن به خدا.....
#سلام_بر_ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
🕊─┅─🍃🌸🍃─┅─🕊
🦋͟⃟̑⸙꯭꯭ꦿ@jihadmughniyah ࿐
╰━═🏴━⊰🍃🕊🍃⊱━🏴═━
🖤
https://eitaa.com/jihadmughniyah
#نماز_شب
♨️نمازشب در سیره شهدا
💠شهید محمد هاشمی؛
🔸دمدمه های صبح از خواب بیدار شد. تا چشمش به سپیدی فجر افتاد با تأثر سر بر زانو گذاشت و گریست. علت گریه اش را پرسیدم، گفت:«نمازم قضا شده.»
🔸گفتم:«ولی هنوز تازه اذان صبح را گفته اند؛ تا طلوع آفتاب خیلی وقت هست.»
🔸مجددا صدایش به گریه بلند شد و گفت:
«نماز شبم قضا شد.»
📚برگرفته شده از sire-shohada.blog.ir
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🇮🇷
#انتخابات
#رئیسی
#مشارکت_حداکثری
#سلام_بر_ابراهیم
#شهیدانه🕊
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
شهید جهاد عماد مغنیه 🥰