کارگاه خویشتن داری 17.mp3
14.49M
#کارگاه_خویشتن_داری ۱۷
🌹خویشتنداری، محصولِ عشق است!
※ کسی که عاشق اهداف بالاتر نباشد:
محال است سختیهای خویشتنداری را به جان بخرد ...
✓ فقط عاشق است که میتواند، خویش را از هر مسیر انحرافی حفظ نموده، تا به مطلوبش دست پیدا کند!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
>•🌸•<
⊱ درمسلڪمامعنےپروازچنیناست
بابالشکستھ..بههواےتوپریدن🕊♥️ ⊰
•
.
.
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕯⃟ 🥀
شھادتهنرمردانخداست..🎨🕊!
.
.
- روحاللهموسوے🎙-
#روزتون_شہدایۍ🌸'
#شهیدجھادعمادمغنیه♥️シ!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۷
ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند...
از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد
_ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!
از طنین ترسناک کلماتش..
دوباره جام وحشت در جانم پیمانه شد
و سعد انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که #درحال_وهوای_خودش زیر گوشم زمزمه کرد
_نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!
مات چشمانش شده و میدیدم..
دوباره از نگاهش شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد
و با صدایی گرفته ادامه داد
_دیشب از بیمارستان یه بسته «آنتی بیوتیک» گرفتم که تا تهران همراهتون باشه.
و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد.و به سمت عقب گرفت....
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان #نگران_ما بود که #برادرانه توضیح داد
_اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم دمشق. تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.
و شاید هنوز نقش اشک هایم به دلش مانده بود..
و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد
_من تو فرودگاه میمونم تا #شما سوار هواپیما بشید، به امید خدا همه چی به خیر میگذره!
زیر نگاه سرد و ساکت سعد،پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد..
که با لحنی دلنشین ادامه داد
_خواهرم،ما هم مثل شوهرت #سُنی هستیم ظلمی که تو این شهر به شما شد، #ربطی_به_اهل_سنت_نداشت! این وهابیها حتی ما سُنیها رو هم #قبول ندارن...
و سعد دوست نداشت...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
کارگاه خویشتن داری 18.mp3
17.23M
#کارگاه_خویشتن_داری ۱۸
🔥خودبینی، خودبزرگ بینی،
خودشیفتگی، بزرگترین موانع خویشتنداری اند!
📣 هرقدر از خوراک دادن به " مَن "های طبیعی بیشتر فاصله بگیریم، و به خوراک دادن به "منِ" انسانی بپردازیم، به خویشتن داری در ابعاد گوناگون، موفقتر خواهیم بود.
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
آقا ۲۴ اسفند ۱۳۸۶، بعد از شرکت در #انتخابات_مجلس گفتند:
«توصیهی دیگر من هم این است که [مردم] از همهی حقشان استفاده کنند. مثلاً در تهران که ما سی نفر را باید انتخاب کنیم، اگر بیست و نه نفر را انتخاب کردیم، در واقع از یکسیام از حق خودمان بهره نبردهایم و استفاده نکردهایم.»
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
⋞💛🌤⋟
بۍهــــــوا ؛
اولِصُبــــــــح
سختهوایَتڪردمـ ...
『 اَلسـلامُعَلَيْـكَاَيُّہاالاِْمـامُالْمَاْمـوُنُ✋🏻 』
🌤⃟🔗¦↫#سلامباباجان✨"
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
¦💗🌿¦
جهاد در دانشگاه فقط یک دانشجوی ساده نبود.
او محبوب همه بود و سعی میکرد همه شخصیت
ها را در خودش بگنجاند تا همه را جذب کند!
بین همرزمانش هر چقدر هم که شرایط سخت و تضادهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فراوان بود، توانست آنها را به یک کلمه مشترک برساند. سلاح مؤثر او لبخند و لطافتش بود...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهیده فائزه رحیمی از شهدای حادثه کرمان میگوید
فائزه رأی اولی بود....
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانی خدا...🌸🌸🌸
سخنران استاد پناهیان
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🍃🌸 ﷽🌸🍃
💠 حدیث روز 💠
💎شهیدی که شهیدان بر جایگاه او رشک میبَرند
🔻امام سجّاد علیه السلام:
⬅️ أنَّ لِلعَبّاسِ عِندَاللّه ِ مَنزِلَةٌ یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهداءِ یَومَ القیامَةِ
✍ عبّاس را نزد خداوند منزلتی است که در روز قیامت همه شهیدان بر آن رشک می برند.
📚بحارالأنوار، ج ۲۲، ص ۲۷۴
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۸
و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود..
که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید..
_زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!
از آیینه دیدم قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود،..
چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید...
او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید...
چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود
که با صدایی آهسته پرسیدم
_الان کجاییم سعد؟
دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد
_تو جاده ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم چشمانم روی نرمی شانه اش گرم میشد
که حس کردم کنارم به خودش میپیچد...
تا سرم را بلند کردم،
روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را
چنگ میزند
که دلواپس حالش صدایش زدم.
مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط
از درد ناله میزد،..
دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد
_نازنین به دادم برس!
تمام بدنم از ترس میلرزید..
و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است
که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد.
بلافاصله در را #ازسمت_سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد..
و مضطرب از من پرسید..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
کارگاه خویشتن داری 19.mp3
16.99M
#کارگاه_خویشتن_داری ۱۹
✦ تمام سعادت بشر، درگروی زیستن زیر سایهی نمایندهی تامّ خداوند، و متخصص معصوم وعده داده شدهی اوست!
⚠️ بدون امام زمان"عج" دنیا شبیه دانشگاهیست که استاد ندارد!
✘ بزرگترین بیتقوایی، بیتوجهی به غیبت امام زمان"عج"، و رفع موانع ظهور اوست!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
°•°•°
سلام امام زمانم 🤚🌿
طاقتــم تــاب شد و از تو نیامــد خبری،
جـگــرم آب شــد و از تـو نیامــد خـبـری...
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند،
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری...✨🕊
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯⃟ 🥀
کسے را که در راه خدا کشته شد ، مرده نپندارید ، بلکه او زنده جاوید است ، ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت!
بقرھ۴۲۱🌿
#روزتون_شہدایۍ🌸'
#شهیدجھادعمادمغنیه♥️シ!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🎥 قصه یک بند انگشت...
ننه علی؛ مادر شهیدان امیر و علی شاهآبادی.
🔹 این کوچهها به اسم سه تا شهید، دو تا شهیده، اونوقت ما از یک بند انگشت دریغ میکنیم؟
فردا همین انگشت شهادت میده ....
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
💢 اجازه از شوهر برای شرکت در انتخابات
⁉️ سؤال:
اگر شوهر به همسرش اجازه شرکت در انتخابات را ندهد یا رضایت نداشته باشد، تکلیف زن چیست؟
✍️ پاسخ:
🔹 شرکت در انتخابات منوط به اذن شوهر نیست.
📚 پی نوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای.
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
جایشان خالی....
ما صحنه را خالی نمیکنیم ..
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۹
مضطرب از من پرسید
_بیماری قلبی داره؟
زبانم از دلشوره به لکنت افتاده.. و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم
_تورو خدا یه کاری کنید!
و هنوز کلامم به آخر نرسیده،..
سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد،..
ناله مصطفی در سینه اش شکست و ردّ خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده..
و سعد آنچنان با لگد به سینه مجروحش کوبید که روی زمین افتاد..
و سعد از ماشین پایین پرید...
چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت،..
درِ ماشین را به هم کوبید..
و نمیدید من از وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید.
زبان خشکم به دهانم چسبیده..
و آنچه میدیدم باورم نمی شد..
که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد..
و #انگارنه_انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم
_چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!
و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم #سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد،
جراحت شانه ام از درد آتش گرفت و او دیوانه وار نعره کشید
_تو نمیفهمی این بی پدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!
🔥احساس میکردم از دهانش #آتش میپاشد..
که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir