34.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
໑♥️⛓
•
.
شھادت یعنۍ
نمـیر حیف اسـت
بمـان، بسـاز ،ساختہ شـو
و در ڪلـام آخر براۍ
خدا شھید شـو :)🤞🏾♥️
💌¦↫#روزتون_شہدایۍ🕊✨
📿¦↫#شہیدجھادعمادمغنیھ💛!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🩷حضرت فاطمه سلام الله علیها:
🌷ما یَصنَعُ الصّائِمُ بِصیامِهِ إذا لَم یَصُن لِسانَهُ وَ سَمعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَه؟
❤️روزه دار با روزه اش چه می خواهد بکند، وقتی زبان و گوش و چشم و اعضایش را (از گناه) حفظ نکند؟ 🌹
📚دعائم الاسلام، ج ۱، ص۲۶۸
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۹
عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند،..
صدای نوحه✨ از سمت مردان به گوشم میرسید..
🌟و عطر خنک و خوش رایحه حرم مستم کرده بود..
که 🔥نعره بسمه پرده پریشانی ام را پاره کرد...
پرچم عزای امام صادق(ع) را با یک دست از دیوار پایین کشید..
و #بیشرمانه صدایش را بلند کرد
_جمع کنید این بساط کفر و شرک رو!
صدای مداح کمی آهسته تر شد،...
زنها همه به سمت بسمه چرخیدند..
و من متحیر مانده بودم..
که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و #وحشیانه جیغ کشید
_شماها به جای قرآن، مفاتیح میخونید، این کتابا همه شرکه!
میفهمیدم اسم رمز عملیات را میگوید..که با آتش نگاهش دستور میداد تا مفاتیحی را #پاره کنم..
و من با این ادعیه #قدکشیده_بودم که تمام تنم میلرزید..
و زنها همه #مبهوتم شده بودند...
با قدمهایی که در زمین فرو میرفت به سمتم آمد..
و ظاهراً #من باید #قربانی این معرکه میشدم..
که مفاتیحی را در دستم #کوبید و با همان صدای زنانه #عربده کشید
_این نسخه های کفر و شرک رو بسوزونید!
دیگر صدای روضه ساکت شده بود،.. جمعیت زنان به سمتمان آمدند..
و بسمه فهمیده بود..
نمیتواند این جسد متحرک را طعمه تحریک شیعیان کند..
که در شلوغی جمعیت با قدرت به #پهلویم کوبید،..
طوریکه #ناله ام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم...
روی فرش سبز حرم..
از درد پهلو به خودم میپیچیدم و صدای بسمه را میشنیدم که با ضجه #ظاهرسازی میکرد
_مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!
و بلافاصله صدای تیراندازی، خلوت صحن و حرم را شکست...
زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
کارگاه خویشتن داری 40.mp3
15.76M
#کارگاه_خویشتن_داری ۴۰
✍ انتخابهای ما، تعیین کنندهی نمرهی خویشتنداری ماست!
هرچه در ترازوی انتخابها و ارتباطات ما،
کفهی بخش انسانی سنگینتر باشد ؛
ضریب خویشتنداری ما، بالاتر خواهد رفت.
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
<⏰✨>
لحظه تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء) را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتارے از مردم قرائت میکنیم.
#امام_زمان♥️
#سلام_امام_زمانم🤚
به قربان افطار و خرما و نجوای تو
سحرهای پر گریه و سوزش و آه تو
کجا می نشینی اذان ها، فدایت شوم
به قربان آن سفره ی سرد و تنهای تو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج✨🕊
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
⊰🔗💕⊱
گفت عشق به شهادت،
گُلی هست که در دل هرکس نمیروید
و شهادت غنچهای که به روی هرکس نمیخندد،
و این گریهها و اشکها آبی بود پای این گلها
که غنچههایش خوشگل میخندیدند
-حاجحسینیکتا
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۰
زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند خودم را روی زمین میکشیدم بلکه #راه_فراری پیدا کنم...
#دردپهلو نفسم را بند آورده بود،..
نیم خیز میشدم و حس میکردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین میشدم.
همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار میکردم..
که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبنده ام افتاده و تلاش میکردم باچادرم صورتم را #بپوشانم،...
هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در
دل جمعیت لنگ میزدم..
تا بالاخره از حرم خارج شدم...✨
در خیابانی که نمیدانستم به کجا میرود خودم را میکشیدم،
باورم نمیشد...
#رها شده باشم و #میترسیدم هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده #چادرم_رابکشد...
که قدمی میرفتم و قدمی وحشتزده میچرخیدم مبادا شکارم کند...
پهلویم از درد شکسته بود،دیگر قوّتی به قدمهایم نمانده و در #تاریکی و #تنهایی خیابان اینهمه وحشت را زار میزدم..
که صدایی...
از پشت سر تنم را لرزاند...
جرأت نمیکردم برگردم...
و دیگر نمیخواستم اسیر شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم.. و وحشتزده دویدم...
پاهایم به هم میپیچید و هرچه تلاش میکردم تندتر بدوم تعادلم کمتر میشد..
و آخر #دردپهلو کار خودش را کرد که قدمهایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم.
کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش
خیس...
و این دومین باری بود که امشب در این خیابانهای گِلی نقش زمین میشدم،..
خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت..
که #دوباره صورتم به زمین خورد..
و زخم پیشانی ام آتش گرفت...
کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که #مردانه فریاد کشید
_برا چی فرار میکنی؟
صدای ابوجعده نبود...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
کارگاه خویشتن داری 41.mp3
16.61M
#کارگاه_خویشتن_داری ۴۱
▫️حرکت ما در جادهی #انسانیت
قطعاً به آسیبها، آفات، جادههای انحرافی و ... برخورد میکند!
✦ تُرمز ما ؛ که در این مسیر، میتواند از تمام کُند شدنها، جاماندنها، نرسیدنها جلوگیری کند، #خویشتنداری است!
▪️یکی از این آفات، آزارِ دیگران، حتی با محبت کردن است!
و خویشتنداری در این آفت؛ خاموش کردن آتش آزارهاییست که از ما به دیگران میرسد، حتی اگر ظاهر زیبا داشته باشند.
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
‹ 📸 ›
.
.
طبیـبها همـه مارا
جوابـمان کـردند
فقـط ظـهور تو آقـا
عـلاج بیـماریست ..
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ^^!
‹ ↵#سلامباباجان🌤 ›
•
.
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
໑♥️⛓
•
.
غالبـاآنگـذرےکهخطـرشبیشتـراسـت . .
میشـودقسمتآنکهجگـرشبیشتـراست🖐🏻..
💌¦↫#روزتون_شہدایۍ🕊✨
📿¦↫#شہیدجھادعمادمغنیھ💛!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زحمتهایِ مادرِ مادر ما نتیجه داد
خرج حسینی شدنِ ماها رو خدیجه داد
#ماه_رمضان🌙
#وفات_حضرت_خدیجه﴿س﴾🥀
#تسلیت_باد. 🏴🥀
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۱
صدای ابوجعده نبود و مطمئن شدم یکی از همان #اجیرشده_های_وهابی آمده تا جانم را بگیرد..
که سراسیمه چرخیدم..
و او امانم نداد که کنارم نشست و به سختی بازخواستم کرد
_از آدمای ابوجعده ای؟
گوشه چادرم هنوز روی صورتم مانده و چهره ام به درستی پیدا نبود،..
اما آرامش صورت او در تاریکی این نیمه شب به روشنی پیدا بود..
خط خون پیشانی ام دلش را سوزانده..
#وخیال_میکردوهابی_ام...
که به نرمی چادرم را از صورتم کنار زد و زیر پرده اشک و خون، تازه چشمانم به خاطرش آمد که رنگ از رخش پرید...
چشمان روشنش مثل آینه میدرخشید و همین آینه از دیدن #مظلومیتم شکسته بود که صدایش گرفت
_شما اینجا چیکار میکنید؟
شش ماه پیش...
پیکر غرق خونش را کنار جاده رها کرده و باورم نمیشد زنده باشد...
که غریبانه ضجه زدم
_من با اونا نبودم، من داشتم فرار میکردم...
و #دردپهلو تا ستون فقراتم فریاد کشید که نفسم رفت...
و او #نمیدانست با این #دخترنامحرم میان این خیابان خلوت چه کند..
که با نگاهش پَرپَر میزد بلکه #کمکی پیدا کند...
میترسید تنهایم بگذارد و همان بالای سرم با کسی تماس گرفت و پس از چند دقیقه خودرویی سفید کنارمان رسید...
از راننده خواست پیاده #نشود، خودش #عقب_تر ایستاد..
و چشمش را #به_زمین انداخت تا بی واهمه #ازنگاه_نامحرمی از جا بلند شوم...
احساس میکردم تمام استخوانهایم در هم شکسته که زیرلب ناله میزدم..
و مقابل #چشمان_سربه_زیرش پیکرم را سمت ماشین میکشیدم...
بیش از شش ماه بود حس رهایی فراموشم شده..
و حضور او در چنین شبی مثل #معجزه بود که گوشه ماشین..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
کارگاه خویشتن داری 42.mp3
15.74M
#کارگاه_خویشتن_داری ۴۲
#سخن_چینی ؛
🔥خطرناکترین آفت سرطانیِ مسیر انسانیت است، و انسان را چنان درگیر میکند که ؛
تمام وجودش ناامن و آتشخیز میشود!
▪️برای کسی که به "سخنچینی" مبتلاست،
خویشتنداری ؛ تمرین #رازداری ، تا رسیدن به این مهارت است !
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
#سلام_امام_زمانم
سلام ای صاحب دنیا کجایی؟
گل نرگس بگو مولا کجایی؟
جهان دلتنگ رویت گشته بنگر
تو ای روشنگر شبها کجایی؟
دلیل ندبه خواندن صبح جمعه ها کجایی؟
تو ای ذکر همه لبها کجایی؟
سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عج صلوات🌷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج✨🕊
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
•♥️🖇•
.
حَفِظنا الوَصيَّة وسَيَبقى المَوقفُ سِلاح، سِلاحُ القلمِ وسلاحُ الفِكر، وسلاحُ العَقيدةِ الرّاسِخة، وسِلاح السِّلاح.
شهید جهاد مغنیه🎙'!
#روزتون_شہدایۍ🥀✨
#شهیدجھادعمادمغنیه🌿(:
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۲
گوشه ماشین در خودم فرو رفتم..
و زیر آواری از درد و وحشت بیصدا گریه میکردم...
مرد جوانی پشت فرمان بود،..
در سکوت خیابان های تاریک داریا را طی میکردیم و این سکوت مثل خواب سحر به
تنم میچسبید..
که لحن مصطفی به دلم نشست
_برای زیارت اومده بودید حرم؟
صدایش به اقتدار آن شب نبود،..
انگار درماندگی ام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم میلرزید
_میخواید بریم بیمارستان؟
ماه ها بود کسی با اینهمه محبت نگران حالم نشده و #عادت کرده بودم دردهایم را #پنهان کنم که صدایم در گلو گم شد
_نه...
به سمتم #برنمیگشت..
و از همان نیمرخ صورتش خجالت میکشیدم که ناله اش در گوشم مانده و او به رخم #نمیکشید همسرم به قصد کشتنش به قلبش خنجر زد..
و باز برایم بیقراری میکرد
_خواهرم! الان کجا میخواید برسونیمتون؟
خبر نداشت..
شش ماه در این شهر #زندانی و امشب دیگر زندانی هم برای زندگی ندارم..
و شاید میدانست هر بلایی سرم آمده از دیوانگی سعد آمده که زیرلب پرسید
_همسرتون خبر داره اینجایید؟
در سکوتی سنگین به #شیشه_مقابلش خیره مانده و نفسی هم نمیکشید تا پاسخم را بشنود..
و من دلواپس #شیعیان_حرم بودم که به جای جواب، #معصومانه پرسیدم
_تو حرم کسی کشته شد؟
سری به نشانه منفی تکان داد..
و به شوهرم شک کرده بود که دوباره پی سعد را گرفت
_الان همسرتون کجاست؟ میخواید باهاش تماس بگیرید؟
شش ماه پیش..
سعد موبایلم را گرفته بود و خجالت میکشیدم..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
کارگاه خویشتن داری 43.mp3
21.98M
#کارگاه_خویشتن_داری ۴۳
⚜ سنتهای خدا، قانونهای غیرقابل تغییرند!
همانگونه که هرگز ۲+۲، عددی جز ۴ نخواهد بود!
فراموش نکنیم که ؛ این سنت خداست؛
انسانهای "حسود" و "سخنچین" هرگز در دنیا #محبوبیت نخواهند داشت.
هرگاه بخواهیم با #حسادت یا #سخن_چینی کسی را حذف کنیم: قانون حذف، دامن خودمان را خواهد گرفت!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir