eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @HENAS_213 @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ توی هفت آسمـــون، یا حسیـــــنه ولـــــی... آقامــــون میــــگه یـــا حســـن ابن علــــی❤️ @jihadmughniyeh_ir
❤️ قالَ الامامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي عليه الصلوة السّلام:💚 مَنْ عَبَدَاللهَ، عبَّدَاللهُ لَهُ کُلَّ شَيْءٍ. فرمود: هر کسي که خداوند را عبادت و اطاعت کند، خداي متعال همه چيزها را مطيع او گرداند.💚 [مجموعه ورام ص ۲۲۷] . @jihadmughniyeh_ir
hadisnama_20200919_4.m4a
457.3K
❤️ مـــــــن اصــــن اومــــــدم برات مریــــض بشـــــم... ❤️ عزیـــــــزم حســــین... عزیزم... عزیزم... @jihadmughniyeh_ir
🍃💔 جانِ آن مَشکی که جایِ آب، چندین تیر خورد حاجتم را با عموجان؛ حضرت ســقّا بده جانِ هر کس دوست داری قسمتم کن کربلا تا ابد ســـهم مرا اینگونه از دنیا بده❤️ @jihadmughniyeh_ir
لو لا عینا ک لاشعر یکتب اگر چشمانت نبود شعری سروده نمی شد @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 1⃣ در سال ۱۹۹۱ (۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۰) چشم به دنیا گشود و زمانی که به رسید تنها ۲۳ سال داشت. وی با سن و سال کمی که داشت، دستاوردهای زیادی در طول زندگی خود خلق کرد. وی از زمان پدرش ، یعنی از ۱۷ سالگی تا ۲۳ سالگی رشد قابل توجهی در تمامی زمینه‌ها به ویژه در زمینه توانایی ذهنی و تحلیلی داشت؛ رشدی که به ضرس قاطع می توان از آن به عنوان یک رشد غیرطبیعی یاد کرد. حقیقتا در نوع خود، فردی بی‌نظیر بود. @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 2⃣ مسئول یک پرونده بسیار حساس بود؛ «پرونده اشغالی» و فرماندهی گروهی از اعضای را در جولان عهده دار شده بود. هدف ایجاد یک فضایی از در اشغالی بود تا بدین ترتیب مقدمات آزادسازی این منطقه از تصرف فراهم شود. البته افراد دیگری هم وی را در این مسیر همراهی می کردند. چنین جوانی با ۲۳ سال سن در نهایت در راهی به رسید که بی ارتباط با مسأله نبود. نکته قابل تأمل در اینجا این است که چگونه فرماندهان و رهبران ارشد به این نتیجه رسیدند که چنین پرونده مهمی را به ، با وجود سن و سال کمی که داشت، واگذار و به وی اعتماد کنند. اگر خوب به این سؤال بیاندیشیم، بدون شک به این واقعیت که حقیقتا شخصیت بزرگی بود، پی خواهیم برد. @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 3⃣ ( با نام جهادی ) مسئولیت فرماندهی یک گروه سه نفره را برعهده داشت که هر سه نفر آنها به رسیدند؛ (با نام جهادی ، اهل روستای «خیام»، متولد 1366 شمسی) (با نام جهادی ، اهل روستای «عین قانا»، متولد 1363 شمسی) (با نام جهادی ، اهل روستای «یحمر الشقیف»، متولد 1371 شمسی). این جوانان نیز بین ۲۵ تا ۲۶ سال سن داشتند. همگی این جوانان از مهارت های بسیار فوق العاده ای برخوردار بودند. بنابراین، حتی گروهی هم که با وی کار می کردند، همچون وی، گروهی جوانان بودند. @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 4⃣ ، ویژگی های خود را از خصایص شخصیتی کسب کرده بود. وی در واقع، نسخه کوچک شده محسوب می شد. تمامی توانایی‌های از جمله قدرت مدیریت، قدرت برقراری ارتباط با مردم و محبت به آنها همگی نشأت گرفته از ویژگی‌های شخصیتی بود. تمام تلاش خود را کرد تا از گنجی به نام نهایت بهره برداری را داشته باشد. اگر ما شخصیت را نشناسیم، شخصیت را هم نخواهیم شناخت. یکی از ثمرات محسوب می شود. @jihadmughniyeh_ir
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ⁩داشتیم پیڪر شـــــهدامون رو با کشته های بعثی تبادل میڪردیم که ژنـرال «حسـن الدوری» رییس ڪمیته رفات ارتش عـراق گفت : «چند تا شهید هم ماپیداڪردیم، تحویلتون میدیم تا به فهرستتون اضافه کنید.» یکی ازشهدایی که عراقی ها پیدا ڪردند پلاڪ نداشت . سـردار باقر زاده پرسـید: ازڪجا میدونید این شــــهید ایـرانـــیه؟ این ڪــــه هیچ مـدرڪی نداره! ژنرال بعثی گفت : با این شـــهید یه پارچه قرمز رنگ پیدا ڪردیم ڪه روش نوشته بود: « » فـهمـیدیم ایــرانــیه... @jihadmughniyeh_ir
🌺🍃﷽🌺🍃 ✍تو شلوغیِ اربعين ديدم زنی با عبای عربی روبروی حرم سيدالشهدا با لهجه و كلام عربی با ارباب سخن ميگويد عربی را ميفهميدم؛ زنِ عرب میگفت: آبرويم را نبر، به سختی اذن زيارت از شوهرم گرفته ام .بچه هايم را گم كرده‌ام، اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا ميكشد. گريه ميكرد و با سوزِ نجوايش اطرافيان هم گريه ميكردند. كم كم لحن صحبتش تند شد: توخودت دختر داشتی. جان سه ساله ات كاری بكن. چند ساعت است گم كرده‌ام بچه‌هايم را. كمی به من برخورد كه چرا اين‌طور دارد با امام حسين(ع) حرف میزند !!! ناگهان دو كودك از پشت سر عبايش را گرفتند ... يُمّا يُمّا ميكردند. زن متعجب شد. با خود گفتم لابد بايد الان از ارباب تشكر كند ..! بچه هايش را به او دادند، اما بی خيالِ از بچه های تازه پيدا شده دوباره روبرویِ حرم ايستاد. شدت گريه اش بيشتر شد!! همه تعجب كرده بوديم! رفتم جلو و گفتم: خانم چرا هنوز گريه ميكنی؟ خدا را شاكر باش! زن با گريهٔ عجيبی گفت: من از صاحب اين حرم بچه هایِ لالم را كه لال مادرزاد بودند خواسته ام، اما نه تنها بچه هايم را دادند، بلكه شفای بچه هايم را هم امضا كردند. @jihadmughniyeh_ir