eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @HENAS_213 @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🕊 : ما فرزندان مدرسه ای هستیم که در آنجا یادگرفتیم آزاد زندگی کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمی کنیم؛ ما حق خود را با خون هایمان که برای سربلندی نذر شده و برآزادگی ایستاده است، باز پس می گیریم @jihadmughniyeh_ir
🌸 صدای گوسفند درآوردیم حسین علیزاده رزمنده دفاع مقدس درباره دوران اسارتش خاطره‌ای را چنین نقل می‎کند: در مدت ۹ ماه اسارت در دست کوموله‌ها، چه شکنجه‌هایی را که تحمل نکردیم، محمدرضا ابراهیمی‌ و بچه‌های گروه را وادار می‌کردند، پای برهنه توی برف‌ها راه بروند، به جای غذا علف می‌دادند، شب‌ها در طویله می‌خوابیدیم.  حدود هفت ماه، آب به تن ما نخورده بود، همان یک دست لباسی که از اول اسارت به ما داده بودند، تن ما بود، اندازه کف دست، هر وعده به ما نان می‌دادند، روحیه قوی بچه‌ها باعث می‌شد، جلوی کوموله‌ها کم نیاورند یادم است هر چند وقت‌ یک‌بار، مکان استقرارمان را عوض می‌کردند، آخرین جا هم طویله‌ای بود که گوسفندهای آن را انداخته بودند بیرون و ما را جای آنها نشاندند، پنجره‌ها را هم گل‌مالی کرده بودند، هیچ روشنایی وجود نداشت، شب و روز باید فانوس روشن می‌کردی، یک روز با پیشنهاد من بچه‌ها همه با هم صدای گوسفند درآوردیم، نگهبان آمد و گفت: «این سر و صداها چیه؟» گفتم: «با انصاف! لااقل ما را آوردید اینجا، یک کم جویی، چیزی هم می‌ریختید توی این آغول، مشغول باشیم.» بعد بچه‌ها زدند زیرخنده، روحیه بچه‌ها با این حرف تقویت شد. @jihadmughniyeh_ir
این همان نبرد است: نبرد حق علیه باطل ، و مهمترین چیز این است که شخص در کنار حق بایستد. من از مدرسه کربلای ، امام حسین.ع یاد گرفتم. تا با حقیقت باشم و پیروز شوم! . 🌱♥️ @jihadmughniyeh_ir
🍃❤️ از ۱۰ سالگی پیش یکی از روحانی های آشنا می رفت و احکام یاد می گرفت. آن سال ها بچه ها را در مساجد را نمی دادند. به من پیشنهاد کرد این کلاس را در خانه‌مان برگزار کنیم تا دوستانش هم بتوانند شرکت کنند. پیشنهادش تشویقم کرد که علاوه بر کلاس احکام برای پسر بچه ها، یک کلاس دینی هم برای دختر بچه ها برگزار کنم. سالگرد میلاد حاج رضوان❤️ طرح فارسی✅ @jihadmughniyeh_ir
🍃❤️ دس سال کی عمر سے ہی کسی پہچان کے مولوی کے پاس جاکر احکام سیکھتا تھا اس دور میں بچوں کو مسجدوں میں آنے کی اجازت نہیں تھی، اس نے مجھے یہ مشورہ دیا کہ اس کلاس کو اسی کے گھر پر رکھیں تاکہ اسکے دوست بھی اس کلاس میں شریک ہو سکیں اس کے اس مشورہ نے میرے اندر کے حوصلے کو اور بھی بڑھا دیا اور میں احکام کے کلاس کے علاوہ چھوٹی بچیوں کے لیے بھی ایک اسلامیات کا کلاس بھی شروع کر دیا طرح اردو✅ @jihadmughniyeh_ir
🍃❤️ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا Hubo creyentes que se mantuvieron fieles a la alianza concertada con Alá. Algunos de ellos dieron ya su vida. Otros esperan aún, sin mudar su actitud. (33:23) @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️ امروز روز میلاد توست ...❤️ حالا که هم تو رفته ای ... هم پسرت ... هم تو رفته ای ، هم حاج قاسم ... خودت از آن بالا برایمان دعا کن .. حاج عماد 💔 @jihadmughniyeh_ir
عماد! شخصیت پیچیده یک افسانه! عماد! سروی به قامت یک کوه عماد! وحشت دشمنان، مرد سایه ها، شبح حزب الله بازهم عماد! رویای شیرین آزادی خواهان... ✍🌱 @jihadmughniyeh_ir
اینو بدون رفیق... خدا خیلی بزرگتر از دلواپسی های ماست :) قرارگاه مجازی شهید جهاد مغنیه @jihadmughniyeh_ir
| نگذارید تنبلی و راحـــتی شما را کند اگر این حالت تنبلی وجـــود داشت هیچ کدام ازین کشفیات مهم علمی بوجود نمی آمد شــرح حال این بزرگان و مخترعان بزرگـــ را ببینید که چطور را برخودشان کردند...| @jihadmughniyeh_ir
اونایے کہ حس شهادت دارن، بےدلیل نیستـا! خدا یہ گوشہ از سرنوشتتون براتون شهادتتَ رو نوشته، ولے.. اون دیگه با توعه که چجوری بهش برسے یا ڪِے بهش برسے..! (: @jihadmughniyeh_ir
شعری برای شب های بی تواست کنون در برابرم بی تو در این قفس چه غریبانه مضطرم ای ماه من که چهره خود درمحاق خاک دامن کشان کشیدی ورفتی تو ازبرم تا هر سحر زعطر تو تَرگردد این مشام پر گشته هرنسیم زعطرت برادرم میجویم از نشانی تو هرسحرگهی از خاک قتلگاه تو ودیده ترم آری زدیده گان ترم در غیاب تو می خواهمت مگر که ببینم برابرم یک لحظه ماه روی تو ای یوسفم ولی جز قاب عکس و یاد توام نیست در بَرَم بیرحم تر زگرگ شدست یوسفم چرا؟ دل برد وپیرُهن نفرستاد ازکرم اتش چنان که سوخت بال و پر تورا جان مرا بسوخت ای سایه سرم توشاهباز عرصه عشق وشهادتی من طایر شکسته دل از روز آخرم آن صبح تیره ای که تورفتی وتا ابد در حسرت رفتن تو سخت مضطرم شاهد میانه من تو اشک چشم توست اندم که میچکید به سجاده درحرم بیچاره مادرت که نگفت از پیت دمی خیز از میان خاک وتو بنگرکه مادرم بعد از پدر نمانده دگر طاقتی مرا تاگریم از برای تو بادیده ترم تنها به آه سرد سرود ای که خون تو رنگین تر نبود زعباس واکبرم توکشته از جفای عدویی ولی چه باک هستی من فدای دل صاحب حرم تنها همین گفت و زِ نو داغ برنهاد بر قلب داغدار زاندوه و آذرم یک شب میان خواب شنید ازلب حسین کین هدیه از شماشده مقبول خواهرم لکن نشد انکه نگرید برای تو دربین تشییع تو یک گوشه لاجرم ای همسفر که همدم مابودی ای رفیق همسنگری که سوخت بیادت سراسرم مانَد بدل حسرت دیدارت ای جهاد تا آوری اذن شهادت برادرم ✍ مهدی جعفری @jihadmughniyeh_ir