eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @HENAS_213 @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
کنارش نشستم و سعی کردم با لحنی پر از آرامش باهاش حرف بزنم تا به دلش بشینه.. _هانیه جان قربونت برم ناراحتی نداره که، پدر تو برای حفاظت از ناموس امام حسین داره میره جنگ... _زینب من همه اینا رو میدونم ولی اگر خدایی نکرده اتفاقی برای بابام بیافته چی؟! هان؟ من اون موقع چیکار کنم؟ _تو حق داری.. شاید اگه منم جای تو بودم همینقدر‌ ناراحتی میکردم‌! ولی بیا به این فکر کن که اگه امثال پدر تو نرن‌ و از حریم این خاک دفاع نکنن‌، ممکنه‌ چند روز بعدشم‌ ناموس خودشون‌ دست دشمن‌ بیوفته... خودت نگاه کن، ببین...این همه شهید مدافع حرم داریم که از همه چیزشون گذشتن و رفتن فقط واسه اینکه حرم ناموس امام حسین دست دشمن نیافته🌹.... چه بچه هایی که پدرشون رو ندیدن و وقتی هم به دنیا اومدن که پدرشون شهید شده بود.... چه جوون هایی که از همه لذت های دنیا گذشتن و رفتن... ان شاءلله که برای پدرت بهترین ها رقم بخوره.. اگر به صلاحشون باشه و خدا بخواد شهید میشن، اگر هم نه که صحیح و سالم برمیگردن پیش خانواده اشون..😍 _خب من دلم براش تنگ میشه! 🥺💔 _رفیق تو باید به جای گریه کردن پدرت رو تشویق کنی واسه رفتن،🤗 واسه دفاع از حرم🍃 ... تو با گریه هات بیشتر حالشون و داغون میکنی... نذار اینجوری بشه و محکم و قوی بهشون بگو پدر من، من در زمانی که شما نیستی مواظب مامان هستم😎 شما برو نگران ماهم نباش😃... سعی کن تشویقشون کنی به جای منصرف کردن... میدونی مدافع حرم شدن لیاقت میخواد؟! _باشه قبول ولی یه قولی بهم میدید؟ سه تایی گفتیم: _چه قولی؟! _بعد از اینکه بابام رفت برای اینکه من تنها نباشم، سه تایی یه روز بیاید پیشم بمونید..😅 شیما با خنده گفت: _داداش زودتر میگفتی اینکه ناراحتی نداره... اینا هم نیومدن من خودم جای دوتاشون برات شلوغ کاری میکنم😂 عارفه گفت: _اگر خودت بخوای شام بپزی من نمیام، تضمینی برای زنده موندنمون وجود نداره😒... بگو خاله ساحل با اون دستپخت فوق العاده اش برامون یک قرمه سبزی بپزه...😋 هانیه_باشه شکمو خانم، میگم مامانم برات قرمه سبزی درست کنه.. هر کی یه چیزی می‌گفت تا بلکه حال و هوای هانیه عوض بشه..واقعا درک کردن هانیه کار سختی بود..😔 °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
ناشناس رمان رویای من🍃 https://harfeto.timefriend.net/16381143816857
پستای کانالتون باید کمر دشمن بشکنه نه اینکه فقط شده جای حرفای کلیشه ایی ****** بله چشم ان شاءلله فعالیتمون رو بیشتر میکنیم🙏 متاسفانه ادمین ها مشغولیتشون زیاده
سلام و عرض ادب واحترام، به تازگی کانال رو تاسیس کردم در پیام رسان سروش برای شهید مدافع حرم هستش لینک کانال 👇👇👇👇👇👇یه سری بزنید عضو بشید اگه دوست داشتید 🙏 splus.ir/shahid_babaknoori1400 🦋لطفا اگه میشه حمایت کنید زیاد بشیم 🙏🌹 با حدیث روزانه🌟 متن های مذهبی💫 عکس نوشته ها و سخنان شهدا🌷 ثواب یهویی✨ تلنگر های ناب 👌 معرفی روزانه ی یک شهید 🙂 و کلی مطالب دیگه برای مطالعه و آشنایی بیشتر ما با شهدا و شهید بابک نوری هریس هستش 🌟 اگه دوست داشتی عضو کانال ما بشید و به دوستانتون هم معرفی کنید 🙂 خواهش میکنم حمایت کنید از ما تا شرمنده ی شهدا نشیم 😔ممنون 🌸 اجرتون با شهدا🙏🌹 ******* چشم🌱🌸
سلام عالی بود ادامه بده موفق باشی ***** سلام علیکم...سپاسگزارم🙏🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
'بسم‌رب‌مہدےزهرا ۜ ..♥️🌱'
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
زنگ خورد و همه پاشدیم تا بریم سر کلاس.. از فکر هانیه بیرون نمیومدم‌... طفلکی حق داشت‌ از این موضوع ناراحت و غصه دار باشه.. هیچکس و جز پدر و مادرش نداشت.. به اکیپ‌ خودمون که نگاه میکردم شیما یدونه برادر داشت و عارفه هم یدونه خواهر.. منم که قربون خدا برم سه تا داداش داشتم..😄 یادمه هر وقت که بابا حسین می‌رفت ماموریت، امیر علی خیلی مراقبم بود... موقع خوابیدن سه تاشون رو مجبور میکردم بشینن بالای سرم تا خوابم ببره😂...از بس که لوس و زورگو بودم.. بابام هیچوقت کارش با اسلحه نبود، یه نظامی بود اما از نوع اداری... از همون بچگی بیشتر به امیر علی وابسته شدم..💛 بعد از اینکه زنگ خورد، چادرم رو پوشیدم و کیفم و انداختم رو دوشم.. با بی حوصلگی تمام به سمت در خروجی رفتم.. خیلی روز خسته کننده ای بود..با دیدن امیرمحمد ذوق کردم...از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم سمتش.. _سلام برادر جانم،خوبی؟خسته نباشی!😉 _علیک سلام، چیه باز مهربون شدی؟🙄...نکنه خسته ای میخوای من کیفتو بیارم؟! با حالت مظلومی سرم و کج کردم سمتش و رو بهش گفتم: _من که خواهر خوبی هستم برات، همین یه دونه خواهر و داری..دلت میاد؟!🥺 _خب بابا مظلوم بازی در نیار😐..بده من کیفتو.. _فدای برادر فداکارم😄 کیفم‌ و انداختم تو بغلش.. از خوشحالی زیاد سریع لُپش‌ و بوسیدم و جلو تر از امیرمحمد راهی شدم.. از یه طرف دلم به حالش می‌سوخت که مجبور بود جور منم بکشه از یه طرف هم دلم خنک میشد چون زبونش دراز بود😂... با نزدیک شدن به خونه ناخودآگاه لبخندی روی لبم نشست.. دستم و سمت آیفون بردم و با تمام قدرت فشارش دادم.. _خواهر من زنگ سوخت..بردار انگشت مبارکت رو..😒 _امیررضا باز کن در و خستم یه چی بهت میگما... _چشم‌ بانو جان.. با صدای تیکی در باز شد..وقتی من رسیده بودم در خونه، امیرمحمد تازه سر کوچه بود.. °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir