دلم را نذر کرده ام در جاده ای که شما رفته اید، بماند و قصه گوی غربت فرزندان خمینی شود. دلم را نذر کرده ام راوی فتح خونین شما باشد و تا ابد، جز شما نگوید. نذر کرده ام برای رهایی از بند حسادت ها و حماقت ها. نذر کرده ام دلم را، که روزی در مسابقه نام و نشان، سکوی پرتاب خود را و در سبقت گاه زندگی، خویش را فراموش نکند. من با شما خودم را شناختم؛ و خدا را و جاده ای را که به سمت نگاه حسین علیه السلام می رود. همه کوچه ها، نام شهید دارند روزگاری این کوچه ها را نامی دیگر بود و این محله ها را رنگی دیگر. تابلوی کوچه ها هیچ کدام سرخ نبود؛ هیچ کس گلی به نام لاله نمی خرید. اینجا محله کودکی من است. من با جوی آب سر کوچه خاطره ها دارم با همبازی هایم. از وقتی همبازی هایم رفتند، نام محله عوض شد و تابلوها و من از خجالت پاکی آنها سرخ شدم. حالا از آن همه همبازی، فقط چند شاخه گل لاله باقی است که عیدها بر تابلوی کوچه ها می نشیند. حالا همه کوچه ها نام شهید دارند، ولی کوچه دل من هنوز سرخ نشده و من از عاقبت محله افکارم می ترسم. یاران مردانه رفتند؛ یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لالههای سرخ دشتهای این خاک به یمن آنان به پا ایستادهاند. یاران غریبانه رفتند؛یاران رفتند و هنوز نام و یادشان زینتبخش کوچههای شهر است. ... و، من و تو،! در این ساحل باشکوه و امن آنان ایستادهایم. من مانند کودکی هستم که دست به دست تو داده ام اما نگاهم به جای دیگریست مواظب این کودک سر به هوا باش تا گم نشوم در جاده خاکی.
شهید جهاد مغنیه🌹🌹
#ارسالی
@jihadmughniyeh_ir