eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگینامه و خاطرات 2⃣4⃣ را خیلی دوست داشت. هر وقت دلش می گرفت و وقت آزاد داشت، می گفت بریم . خودش می رفت. گاهی هم به من زنگ میزد و میگفت فاطمه، بریم ؟می رفتیم.. خیلی سفرهای خوبی هم می شد. بعد از بابا، متولیان حرم های ، پرچم های را برایمان فرستادند، تا با بابا دفن کنیم. پرچم ، ، .... بعد از هم پرچم های کربلا و حرم را بر ایمان فرستادند. موقع تدفین اول پارچه را که عاشق ایشان و عزاداری برایشان بود را پهن کردیم. در همون حین، کسی رسید که پرچم گنبد را آورده بود. آن فرد اصلا از زمان دقیق مراسم خبری نداشت. خواست خدا بود که به موقع رسید. این پرچم را حتی برای بابا هم نفرستاده بودند. انگار خود آن را فرستاده بود. "خاطره ای از زبان " فاتحه ای را به روح پاک شهدا تقدیم بفرمایید @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 3⃣9⃣ خاطره ای از بحث که می شود می گوید: مادر من یک زن فوق العاده است. خبر بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند. همه ما را آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدلله که وقتی شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند. همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند ... خبر را هم که شنید همین طور .... دلم سوخت وقتی دیدمش ... مثل شده بود ... خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود ... جای کبودی و خون مردگی ها ... تصاویر و بابا و با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد، وقتی صورت را بوسید ، گفت : ببین دشمن چه بلایی سر آورده .... البته هنوز به ارباً اربا نرسیده .. «لا یوم کیومک یا اباعبدالله » باز خجالت آراممان کرد . 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
『💔🕊』 خاطره اۍ از زبان : 🍂جھاد مشھد را خیلۍ دوست داشت🙃 هروقت دلش مۍ گرفت و وقت آزاد داشت، میگفت بریم مشھد خودش مۍ رفت گاهۍ هم به من زنگ میزد و مۍ گفت فاطمہ بریم مشھد؟ مۍ رفتیم.. خیلی سفر هاۍ خوبۍ هم مۍ شد. بعد از شھادت بابا، متولیان حرم های متبرڪہ را برایمان فرستادند، تا با بابا دفن ڪنیم. پرچم ڪربلا ، نجف و حضرت زینب(س)💔🥀 بعد از شهادت جھاد هم پرچم های ڪربلا و حرم حضرت زینب (س) را برایمان فرستادند.🥀 موقع تدفین اول پارچہ امام حسین علیہ السلام را ڪہ جھاد عاشق عزاداری برایشان بود را پهن ڪردیم؛ در همان حین ڪسۍ رسید ڪه پرچم گنبد امام رضا(؏) را آورده بود😍 آن فرد اصلا از زمان دقیق مراسم خبرۍ نداشت.خواست خدا بود ڪہ به موقع رسید. این پرچم را حتۍ برای بابا هم نفرستاده بودند، انگار خود امام رضا علیه السلام آن را فرستاده بود!:)♥️ 🕊 "𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @jihadmughniyeh_ir