💬حاج مهدی رسولی:
• قاتل حاجقاسم یک شخص نیست، یک تمدن است؛
جنگ، جنگِ تمدنهاست!
#حاج_قاسم
#آمریکای_آشفته
#توییت
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍ چقدر تاریخ عبرت آموز است
عده ای درحالی به ترامپ بابت نپذیرفتن نتایج انتخابات امریکا می تازند که او در قانون گریزی به گرد پای موسوی و تیم عملیات روانی اش که هم اکنون در قدرت هستند نمی رسد
موسوی سال ۸۸ علاوه بر اعلام پیروزی پیش از پایان شمارش آراء، هوادارانش را به خیابان ها کشاند.
#انتخابات_امریکا
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سواد_رسانه
امام خامنه ای:جنگ نرم یعنی؛ایجاد تردید در دل و ذهن های مردم
📌در حال حاضر داشتن سواد رسانه یکی از لزومات است
‼️توجه کنید_روحتان_درخطر_است
#اینترنت_ملی
#بیداری_انقلابی
#ایرانیزه
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
مهدی باکری رفتگر می شود
در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است.
آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.
ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم.
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه بود.
👈 کانال حکایت نامه
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت سی و هفتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 تمامش رو خوندم تعجب کردم … مگه پسر داری؟ … پس
#قسمت سی و هشتم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 نوجوان امریکایی
فردا صبح، مرخص شدم … نمی تونستم بی خیال از کنار ماجرای پسرش بگذرم … حس عجیبی به حاجی داشتم …
پسرش رو پیدا کردم و چند روز زیر نظر گرفتم … دبیرستانی بود … و حدسم در موردش کاملا درست … شرایطش طوری نبود که از دست پدرش کاری بربیاد … توی یه باند دبیرستانی وارد شده بود … تنها نقطه مثبت این بود … خلافکار و گنگ نبودن …
از دید خیلی از خانواده های امریکایی تقریبا می شد رفتارشون رو با کلمه بچه ان یا یه نوجوونه و اصطلاح دارن جوانی می کنن، توجیح کرد … تفننی مواد مصرف می کردن … سیگار می کشیدن … به جای درس خوندن، دنبال پارتی می گشتن تا مواد و الکل مجانی گیرشون بیاد … و …
این رفتارها برای یه نوجوون 16 ساله امریکایی از خانواده های متوسط به بالای شهری، عادیه … اما برای یه مسلمان؛ نه… .
من مسلمان نبودم … من از دید دیگه ای بهش نگاه می کردم … یه نوجوون که درس نمی خونه، پس قطعا توی سیستم سرمایه داری جایی براش نیست … و آینده ای نداره … .
حاجی مرد خوبی بود و داشتن چنین پسری انصاف نبود … حتی اگر می خواست یه آمریکایی باشه؛ باید یه آدم موفق می شد نه یه احمق … .
چند روز در موردش فکر کردم و یه نقشه خوب کشیدم … من یکی به حاجی بدهکار بودم … .
رفتم سراغ یکی از بچه های قدیم … ازش ماشین و اسلحه اش رو امانت گرفتم … مطمئن شدم که شماره سریال اسلحه و پلاک، تحت پیگرد نباشه … و … جمعه رفتم سراغ احد …
✍ ادامه دارد ...
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت سی و هشتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 نوجوان امریکایی فردا صبح، مرخص شدم … نمی تونستم
#قسمت سی و نهم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 امتحانش مجانیه
.
دم در دبیرستان منتظرش بودم … به موبایل حاجی زنگ زدم… گوشی رو برداشت …
زنگ زدم بهت خبر بدم می خوام دو روز پسرت رو قرض بگیرم… من به تو اعتماد کردم؛ می خوام تو هم بهم اعتماد کنی… هیچی نپرس … قسم می خورم سالم برش می گردونم…
سکوت عمیقی کرد … به کی قسم می خوری؟ … به یه خدای مرده؟ … .
چشم هام رو بستم و سرم رو به پشتی ماشین تکیه دادم… من تو رو باور دارم … به تو و خدای تو قسم می خورم … به خدای زنده تو … .
منتظر جواب نشدم … گوشی رو قطع کردم … گریه ام گرفته بود … صدای زنگ مدرسه بلند شد … خودم رو کنترل کردم … نباید توی این شرایط کنترلم رو از دست می دادم …
بین جمعیت پیداش کردم … رفتم سمتمش ..
- هی احد …
برگشت سمت من …
- من دوست پدرتم … اومدم دنبالت با هم بریم جایی … اگر بخوای می تونی به پدرت زنگ بزنی و ازش بپرسی …
چند لحظه براندازم کرد … صورتش جدی شد … من بچه نیستم که از کسی اجازه بگیرم … تو هم اصلا شبیه دوست های پدرم نیستی … دلیلی هم نمی بینم باهات بیام …
نگهبان های مدرسه از دور حواسشون به ما جمع شد … دو تاشون آماده به حمله میومدن سمت من … احد هم زیرچشمی اونها رو نگاه می کرد و آماده بود با اومدن اونها فرار کنه …
آروم بارونیم رو دادم کنار و اسلحه رو نشونش دادم … ببین بچه، من هیچ مشکلی با استفاده از این ندارم … یا با پای خودت با من میای … یا دو تا گلوله خالی می کنم توی سر اون دو تا … اون وقت … بعدش با من میای … انتخاب با خودته…
- شایدم اونها اول با یه گلوله بزنن وسط مغز تو …
.
خندیدم … سرم رو بردم جلوتر … شاید … هر چند بعید می دونم اما امتحانش مجانیه … فقط شک نکن وسط خط آتشی … .
و دستم رو محکم دور گردنش حلقه کردم …
✍ ادامه دارد ...
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
💢 اثـرات رنـج
بلا و گرفتاری برای شڪوفا شدن استعدادها و رو شدن نقاط ضعف و قوت انسان است؛ حتی اگر گرفتاری در اثر گناه یا اشتباه ما پدید آمده باشد. انسان در ڪوران سختیهاست که به تفڪر و خودشناسی میرسد. فایده دیگر رنج و سختی، پاڪ شدن روح، رشد عقل و اصلاح رفتار است. خصوصاً اگر در سختیها صبورانه و با رضایت رفتار ڪنیم و شاڪی نشویم. باید فواید رنج را باور ڪنیم.
«استاد پناهیان»
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
🔺کاش ما هم بفهمیم
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
باݪهایمهؤسباٺوپریدݩدارد
بوسهازخاڪقدمهاۍتوچیدندارد
منشنیـدمسرعشاقبہزانوۍشماست
وازآنروزسرممیݪبریدندارد
+پنجمیݩساݪِپرؤاز...
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
ما هنر شهادت را هم که نداشته باشیم
هنرِ عمل به وصیتنامه شهدا را
باید داشته باشیم ...
خَلاص!
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
باݪهایمهؤسباٺوپریدݩدارد بوسهازخاڪقدمهاۍتوچیدندارد منشنیـدمسرعشاقبہزانوۍشماست وازآن
ختم قرآنی شماره 2⃣
✅ به نیابت از #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
☑️ طرح قرآنی یک ختم، به نیابت از یک شهید، جهت تعجیل در فرج مولا حضرت صاحب الزمان عج ، رفع بلای کرونا و شفای بیماران
جهت مشارکت به آیدی @nabi313 پیام ارسال نمایید تا جزء خود را دریافت نمایند.
💯 شرکت کنندگان محترم بعد از گرفتن جزءمورد نظر از قرآن کریم و اعلام مشارکت ، پنج روز تا یک هفته وقت دارند تا جز خود را به اتمام رسانند.
👌🏻 همه شرکت کنندگان می توانند با این روش به سادگی در مدت ۵ روز با خواندن یک جزء از قرآن کریم، در ثواب کامل یک ختم قرآنی سهیم باشند
جزء1: ✅
جزء2: ✅
جزء3: ✅
جزء4: ✅
جزء5: ✅
جزء6: ✅
جزء7: ✅
جزء8: ✅
جزء9: ✅
جزء10: ✅
جزء11: ✅
جزء12: ✅
جزء13: ✅
جزء14: ✅
جزء15: ✅
جزء16: ✅
جزء17: ✅
جزء18: ✅
جزء19: ✅
جزء20: ✅
جزء21: ✅
جزء22: ✅
جزء23: ✅
جزء24: ✅
جزء25: ✅
جزء26: ✅
جزء27: ✅
جزء28: ✅
جزء29: ✅
جزء30: ✅
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهیدجهادعمادمغنیه
#ختم_قرآنی
#ختم
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
4⃣0⃣
عرصه راحت زیستن برای کسانی که در #لبنان زندگی میکنند فراهم است و سبک زندگی جوانان در لبنان سبک زندگی غریبیست ، اما باید سبک زندگی #جوانان_حزب_الله را جدا از سبک زندگی جوانان #لبنان بدانیم.
#شهیدجهادعمادمغنیه نیز جوانی منحصر به فرد بود، چرا که او به معنی واقعی کلمه #بسیجی بود. بر این اساس #عاشق_ولایت_بودن و #عاشق_شهادت_بودن دو خصوصیت اصلی #جهادمغنیه است.
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙💎🦋
شهـدا همیشه بهموقع میــان!
درست وقتی خستهایم و ناامیـد
درست وقتی نیــازشون داریــم!
شهـــدا همیشــه تو مامـوریت هستـن...
✨
#تم_شهدایی 💙
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر
Gharargah_shahid_jahad.attheme
258.6K
💙🦋✨
•
.
ترجیح میدهم به ذوقِ خویش دیوانه باشم تا به میلِ دیگران عاقل... :)
#تم 🦋
Gharargah_shahid_jahad.attheme
48K
🌸💞
- خَـزانبهـقـیمـتِجـٰانجـارمیزنیـدامـا
بھـار رابهـپـشـیزینمـیخـریـدازمـن ..
#تم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌗✨
و شهادت نام گرفت وقتی خدا کشت کسی را از شدت عشق...
#تم_شهدایی 💛
#شهید_رسول_خلیلی
💛🌼
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تم_شهدایی
💛🧡
#شهید_سردار_سرتیپ_نجف_کردزنگنه
دوست من ،اون چیزی رو که میدونیو باید بهش عمل کنی نباید بزاری معلوماتت روز به روز بیشتر بشه ولی به اعمالت هیچی اضافه نشه!
شهید علی بلورچی🕊️ 🥀
Gharar_gah_shahid_jahad.attheme
55K
🌸🌺
هر گاه خدا را
بیشتر از هر چیزی دوست داشتی،
مؤمن شدنت را جشن بگیر!
در محضرِ #آیتاللهبهجت
#تم_شهدایی
#شهید_مجید_قربان_خانی
Gharargah_Shahid_jahad.attheme
124.9K
🌚
یه جا از سریال در چشم باد هست که بیژن به لیلی میگه :
[ تو سه روز بود که حرف نمیزدی ...
سه روز بود که دنیا به آخر رسیده بود.. ]
#تم 🐾
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت سی و نهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 امتحانش مجانیه . دم در دبیرستان منتظرش بودم … به
#قسمت چهلم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 ازش فاصله بگیر
چشم هاش دو دو می زد … نگهبان اولی به ما رسید … اون یکی با زاویه 60 درجه نسبت به این توی ساعت دهش ایستاده بود و از دور مواظب اوضاع بود ..
اومد جلو … در حالی که زیرچشمی به من نگاه می کرد و مراقب حرکاتم بود … رو به احد کرد و گفت … مشکلی پیش اومده؟ … .
رنگ احد مثل گچ سفید شده بود … اونقدر قلبش تند می زد که می تونستم با وجود بارونی خودم و کوله اون، حسش کنم … تمام بدنش می لرزید …
- نه … مشکلی نیست … .
- مطمئنید؟ … این آقا رو می شناسید؟ …
- بله … از دوست های قدیمی پدرمه …
با خنده گفتم … اگر بخواید می تونید به پدرش زنگ بزنید … .
باور نکرد … دوباره یه نگاهی به احد انداخت … محکم توی چشم هام زل زد … قربان، ترجیح میدم شما از این بچه فاصله بگیرید و الا مجبور میشم به زور متوسل بشم … .
یه نیم نگاهی بهش و اون یکی نگهبان کردم … اگر بیشتر از این طول می کشید پای پلیس میومد وسط … آروم زدم روی شونه احد …
- نیازی نیست آقای هالورسون … من این آقا رو می شناسم و مشکلی نیست … قرار بود پدرم بیاد دنبالم … ایشون که اومد فقط جا خوردم ..
سوار ماشین شدیم. گفت … با من چی کار داری؟ … من رو کجا می بری؟ …
زیر چشمی حواسم بهش بود … به زحمت صداش در می اومد … تمام بدنش می لرزید … اونقدر ترسیده بود که فقط امیدوار بودم ماشین رو به گند نکشه … .
با پوزخند گفتم … می خوام در حقت لطفی رو بکنم که پدرت از پسش برنمیاد … چون، ذاتا آدم مزخرفیه … چشم هاش از وحشت می پرید … .
چند بار دلم براش سوخت … اما بعد به خودم گفتم ولش کن… بهتره از این خواب خرگوشی بیدار شه و دنیای واقعی رو ببینه …
✍ ادامه دارد ...
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت چهلم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 ازش فاصله بگیر چشم هاش دو دو می زد … نگهبان اولی به
قسمت چهل و یک داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 جوجه مواد فروش
.
هنوز از مدرسه زیاد دور نشده بودیم که چشمم به چند تا جوون هجده، نوزده ساله خورد … با همون نگاه اول فهمیدم واسطه مواد دبیرستانی هستن …
زدم بغل و بهش گفتم پیاده شو … رفتیم جلو … .
- هی، شما جوجه مواد فروش ها … .
با ژست خاصی اومدن جلو … جوجه مواد فروش؟ … با ما بودی خوشگله؟ … - از بچه های جیسون هستید یا وانر ؟ … .
یه تکانی به خودش داد … با حالت خاصی سرش رو آورد جلو و گفت … به تو چه؟ … .
جمله اش تمام نشده بود، لگدم رو بلند کردم و کوبیدم وسط سینه اش … نقش زمین شد …
دومی چاقو کشید … منم اسلحه رو از سر کمرم کشیدم … .
- هی مرد … هی … آروم باش … خودت رو کنترل کن … ما از بچه های وانر هستیم … .
همین طور که از پشت، یقه احد محکم توی دستم بود … کشیدمش جلو … تازه متوجهش شدن … به وانر بگید استنلی بوگان سلام رسوند … گفت اگر ببینم یا بفهمم هر جای این شهر، هر کسی، حتی از یه گروه دیگه … به این احمق مواد فروخته باشه … من همون شب، اول از همه دخل تو رو میارم …
✍ ادامه دارد ...
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه
4⃣1⃣
#جهاد به #هنر و #رسانه اهمیت زیادی میداد. فیلمی از زندگی #پدرش تهیه کرد و همه مراحل اجرایی آن را دنبال می کرد، با #تصویربرداری و #کارگردانی و #نویسندگی و #مصاحبه_گرفتن هم آشنایی داشت.
#جهاد نمونه ای از جوانان این دوره و آشنا با مهارت های موردنظر ، روابط عمومی بالا و توانایی در ارائه چهره ای واقعا جدید از #مقاومت بود.
همزمان از طریق فیلم کوتاه و مستند و داستان به دنبال زبانی آسان و اثرگذار ، و زبانی بروز برای مقاومت بود.
#جهاد و گروهی از دوستانش برای این کار باهم گفت و گو و هم فکری داشتند.
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
پاییز سرد کوچہ هاے بیروٺ یادٺ هسٺـ...؟!
حیاےٺو😌و بی شرمے مدیترانه یادٺ هسٺـ...؟!
اماه انی راحلون را یادٺ هسٺـ...؟!
شب هاے جمعہ،روضہ الشهیدین یادٺ هسٺـ...؟!
خنده هاے☺آخرٺ در کوهسنگے یادٺ هسٺـ...؟!
ماه هاے دورے از خانہ و دلٺنگے😔یادٺ هسٺـ...؟!
علی وار شبانہ خانہ ها🍎در زدن یادٺ هسٺـ...؟!
به کوچہ های فقیر طیردبا سر زدن یادٺ هسٺـ...؟!
بے ٺو ولی هوای شرجے بیروٺ سنگین اسٺـ!😞
کوچہ به کوچہ ے ضاحیہ سخٺ سنگین اسٺـ!
یاد آوری اشک هاے فطمہ و سعده و مصطفے و ام عماد...
ای عطر خوب نجابٺ خطراٺٺ زنده باد
#جہاد
#شهید_جہاد_مغنیه
#جہاد_ادامه_دارد...
#رفیق_شہیدم
#یادش_با_صلوات
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir