eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❀.نـــحــن‌عــــشـ‌ــاق‌الـــحســـن❀ ✌️ریشه ی حُسن زِ نام حَسن است! خوش به احوال رقیه که‌ عمویش حسن است💚 الحمدلله‌امام‌حسنی‌ام😍
 چهره بسیار  داشت و هرڪس چه او را میشناخت و چه نمیشناخت به دلیل محبت و گرمایی ڪه در چهره اش داشت به او  شدیدی پیدا میڪرد ؛  دوستان  داشت و حتے دوستان صمیمی  هم دوستان او به حساب مےآمدند و در بسیاری از ڪار ها از او  و  میگرفتند ؛ او حتی  اش را به  و  مختص نکرده بود و در  هم سعی میڪرد از راه دیگری شیوه  و را به نشان دهد ؛ او گروهی در تشڪیل داده بود ڪه در آن از همه نوع قشر و مذهبی حضور داشتند و فعالیت میڪردند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج‌سالش‌که‌بود‌،نمازمۍخوند:) خیلۍعلاقھ ے شدیدۍنشون‌‌مۍداد‌‌بھ مہࢪ و‌تسبیح💚 مخصوصا‌تسبیح‌ࢪو‌خیلی‌دوست‌داشت ! هࢪجا‌مےࢪفت‌یھ تسبیـح‌مےخࢪید .🍂 کلاس‌ِاول‌ابتدائے بود،اولین‌دوستے ڪھ پیدا‌کرد؛حافظ‌ِقرآن‌بود":) ازهمون‌ڪلاس‌سوم،چهاࢪم‌ابتدائے ࢪوزهایے ڪھ صبحے بود،ظھࢪ مے ࢪفت‌‌مسجد:) ࢪوزهایے ڪھ بعدازظھࢪے بود، شب‌ها‌مےࢪفت‌مسـجد پنجشنبہ‌جمعـہ‌هم‌‌ڪھ‌باید‌حتما‌ مسجد‌مۍࢪفت‌ . همہ‌می‌گفتند،‌اصلا‌‌علےمثل‌‌یھ‌مرد ڪوچڪ مےمونه'! ماتوش‌‌بچگے ندیدیم!همیشه‌‌یھ ࢪوح‌‌بزࢪگۍ داشت،‌حࢪفا؎خیلے بزࢪگۍ میزد . .🌱" ..!
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
یـا ذَاالْجلالِ وَ الْاِکرام.'🌱 💎«یعقوب» بود، در طلب پیراهن یار چند ثانیه رد نگاهش روی بندِ کفش‌
یـا قاضِیَ الْحاجات.'🌱 💎«یعقوب» بود، در طلب پیراهن یار همه نگاه‌ها به سمت «یعقوب» کشیده شد. صورت گلگونش خیس از عرق بود. دسته‌ای از موهای مجعدش به پیشانی‌اش چسبیده بود. پیراهن سفیدی به تن داشت که آستین‌هایش را تا آرنج بالا زده بود. تبسمی کرد. دستش را بالا برد و در هوا تکان داد. کبودی زیر چشم‌هایش نشان از بی‌خوابی عمیقش می‌داد. به روزه داری عادت داشت. پس دلیل این حالش، علتی فراتر از تشنگی بود. چیزی که هم روح و هم جسمش را با هم به تاراج برده بود. نزدیک بچه‌ها که رسید، نگاه نافذش را به سمت «جعفر» انداخت. زبان خشکش را روی لب‌های ترک خورده‌اش کشید و با لبخندی که کنار لبش جا خوش کرده بود گفت: «حل شد». «حسن» که با آمدن «یعقوب» از جایش برخاسته بود، شلوارش را کمی تکاند و پیراهن جذبش را مرتب کرد. نگاهش مثل «مصطفی» و «حمزه» بین چشم‌های «یعقوب» و «جعفر» در رفت و آمد بود. با تردید پرسید: «چه حل شد یعقوب؟» .... 🎈
🕊﴿شهید ذوالفقار حسن عزالدین (علی)﴾🇱🇧 🌷تاریخ تولد : 1374/02/11 🏡محل تولد : صور - لبنان 📿تاریخ شهادت : 1399/09/07 💎محل شهادت : غوطه الشرقی - دمشق - سوریه 👨‍👩‍👧‍👦وضعیت تاهل : مجرد 🕌محل مزار شهید : لبنان - صور (بازگشت پیکر پس از پنج سال) اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِ وَآلِ مُحَمَّد.'🌱
‏دینِ دُرست را از میوه‌اش باید شناخت؛ نه از استدلال‌های کلامی و اعتقادی! مثلاً وقتی افراد بی‌نظم‌، منظم شدند، فقر کم شد، بی‌اخلاقی کم شد، آن وقت می‌گوییم دینِ این جامعه درست است! ‌ ‌ 🌱
حسین؏، شهیدِراه‌اصلآح‌است. پس‌اگردر جهت‌اصلاح‌اُمت‌جدش‌کوشیدیم‌اورایـٰاری رساندھ‌ایم🌱' ⸤امآم موسۍٰصدر⸣
شب کربلای پنج پلاکش رو کند و پرت کرد تو کانال پرورش ماهی گفت : چه کار داری میکنی ؟ چرا پلاکت رو میکنی؟ الان تیر میخوری، مفقود میشی؛ گفت :فلانی من هر چی فکر میکنم .امشب تو شلمچه ما تیر میخوریم با این آتیشی که از سمت دژ میاد دخل ما اومده من یه لحظه به ذهنم گذشت اگه من شهید بشم جنازه ی ما که بیاد مثلا جلوی فلان دانشگاه عجب تشییعی میشه! به دلم رجوع کردم دیدم قبل از لقاء خدا و دیدار خدا شهوت شهادت دارم میخوام با کندن این پلاکه با نیامدن جنازه یقین کنم که جنازهای نمیاد که تشییع بشه که جمعیتی بیاد و این شهوت رو بخشکونم. تیر خورد و مفقود شد . مفقود شد؟ اگه مفقود شد چرا خاطرهاش گفته میشود؟ چی برا خدا بود و تو ابر کامپیوتر خدا گم شد؟ خدا یه زیر خاکی هایی داره نگه داشته روز قیامت رو کنه خدا بگه دیدید ملائک خدا؟ ببینید این هم جوون بوده اون جا فتبارک الله أحسن الخالقین رو ثابت میکنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هل لمشتـاقٍ إليكم من طَريق أم سددتم عنه أبواب الوِصال آیا برای کسی که دلتنگ شماست راهی هست؟ یا راه‌های وصآل را به رویش بسته‌اید ؟! 💚
؎○•روز نــوزدهـم ᖰ⸼⊑19⊒⸼ᖱ ؎‌○•چلــه زیــارت عــاشورا ؎○•به‌نیت‌شهیـد🇱🇧 《سیـدهـادی‌نصـرالله》 ؎↻بھ‌‌؏شق‌امامـ‌حسـین‌بࢪاےظهوࢪ فرزند‌حسـین♥
کاش‌میشد‌زِسفربرگردی باهمین‌چند‌نفر‌برگردی آقا‌بیا‌که‌نبودت‌خیلی‌حس‌میشود💔!'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌سلـآم‌عَلے‌َالاَربآب‌‌ِالحسـین‌←♥️••| قَـشَنگ‌تـرین‌نِعـمَت‌ِایـن‌دُنـیـٰا؛ دا‌شـتنِ‌امـٰام‌حُ‌ـسیـنِ؏...! نیست‌ممڪن‌ھرکہ‌مَـجنون‌شد‌عاقل‌شود...♥️
؎○•روز بیستم ᖰ⸼⊑20⊒⸼ᖱ ؎‌○•چلــه زیــارت عــاشورا ؎○•به‌نیت‌شهیـده🇮🇷 《زینب کمایی》 ؎↻بھ‌‌؏شق‌امامـ‌حسـین‌بࢪاےظهوࢪ فرزند‌حسـین♥
بچه های پاسدار در لیست آرزوشون در سر لیست ‌. ‌. یک آرزو رو اول نوشتند و هرگز در تمام عمرشون پاک نمی شه؛
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
ما مظلومیم اما قوی هستیم مثل مولایمان امیر المومنین... امیر المومنین مظلوم ترین بود،اما قوی ترین بود.
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
هنوزم که هنوزهـ... همهـ دور تو هستیـم...! ""
بِسْـم‌ِرَب‌ِّالــرضــا♡ہـ♡ـہــ♥️
.. تاکی‌به‌پس‌پرده‌نھان،چھره‌ماهت🌙• عمری‌ست‌ڪه‌من‌منتظرم‌،بـرسرِ‌راهت.. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ " :)🤍
یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ "10مـرتبـه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛 دل من گم شده گر پیدا شد بسپارید امانات رضا واگر ازتپش افتاد دلم ببریدش به ملاقات رضا ازرضاخواسته بودم شاید بگذارد که غلامش بشوم همه گفتندمحال است ولی دلخوشم من به محالات رضا ✅| ❌|
ایـراݩ‌شـ‌رط‌دࢪ‌یافـٺ‌دو‌ دُز‌واڪسـ‌ن‌‌گـذاشـتـہ...💉 عـ‌راق‌شـ‌رط‌سـ‌فـࢪ‌هـوایـے'! ✈️ و‌مـایۍ‌ڪہ‌هـنـوز‌نـتـ‌ونـسـتـ‌یم‌واڪسـ‌ن‌ بـزنـیـم‌یـا‌شـ‌ࢪایط‌‌دیـگہ‌اۍ‌داࢪیـم،،🩹 فـقـ‌ط‌میـ‌تـونـیـ‌م‌منتـظـࢪ‌مـ؏ــجـزھ‌بـاشـ‌یـم'!🥀
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
یـا قاضِیَ الْحاجات.'🌱 💎«یعقوب» بود، در طلب پیراهن یار همه نگاه‌ها به سمت «یعقوب» کشیده شد. صورت
یـا حـیُّ یـا قیّوم.'🌱 💎«یعقوب» بود، در طلب پیراهن یار «یعقوب» که از فرط خستگی نفس کم آورده بود، خم شد و دستش را به زانوهایش گرفت. نفسی عمیق کشید. قامت راست کرد و در حالی که سرفه می‎کرد و دستش را جلوی دهانش گرفته بود، گفت: «به یک مفهوم عمیق از زندگی رسیدم.» برای «جعفر» همین بس که سکوت معنی دارش نشان از تشویش درونی‌اش باشد. بدون مقدمه پرسید: «یعقوب! به نظرت جهاد مهم تر است یا شهادت؟» «یعقوب» دستش را در موهای مشکی‌اش فروبرد. بعد به صورت و گردنش کشید تا شاید از هرم گرمایی که به تنش نشسته بود کم کند. نفس گرمش را بیرون داد و گفت: «نمیدانم. به نظرم شهادت تجلی جهاد است.» - پس میگویی شهادت مهم تر است؟ -درباره چیزی که تجربه نکرده‌ام نظر نمی‌دهم. اما چیزی که مهم است تکلیف است. باید به تکلیف عمل کرد. ...🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏لقد بنَيتُ لك بين أضلُعي منزلا، عسى المَقام بالمُقيمِ يَليقُ..❤️
مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ يُقْطِرُه السُّؤَالُ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ تو چون یخی جامد است که درخواست آن را قطره قطره آب میکند پس بنگر آن را نزد چه کسی فرو می ریزی ..🍃 نهج‌البلاغـه | حکمت ۳۴۶