eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا مثل آیه های قرآن مقدسند..🌿 تقدس آیه های قرآن به این است که حکایت از حق دارند و شهدا نیز💚
کسانی که برای هدایت دیگران تلاش می‌کنند؛ به جای مُردن، شھید می‌شوند...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یڪ جایـے لابه لایِ خنده‌های شیرین‌تان دلم مانده انگار سخت دلتنگــــم مرا نه! دلـم را دریابیـــد...
5_يك تيم اطلاعات و عمليات براي شناسايي منطقه در بلنداي جولان به سر مي‎بردند. آنجا كه تروريست‌‌‎هاي مسلماننماي مسلمان‎كش رد و بدل تجهيزات دارند با رژيم كودك‎كش اسرائيل گراي قافله را گرفته‎اند، بلند مي‎شوند بالگرد‌‎ها تا بهترين بندگان خدا بر روي زمين را به آرزوي هميشگي‎شان برسانند. مقصود ابوعلي الطباطبايي است. كسي كه خود اسرائيلي‌‎ها او را فرمانده جنگ آينده حزب‎الله با اسرائيل مي‎دانند. البته بودند كسان ديگري كه سالم ماندند به لطف خدا، اما شش تن از افراد قافله پر مي‎كشند و دست بر قضا زنده مي‎ماند ابوعلي الطباطبايي، تا خاري باشد در گلو و چشم عدو. نقش اول روايت ما در بين شهدا بود و خود را رساند به پدر كه خيلي دلتنگ بود.
رهایم نکن رفیق
شهيد جهاد مغنيه تحصیلات دانشگاهی خود را در بخش مدیریت بازرگانی در دانشگاه آمریکایی بیروت به پایان رساند و به مدت 3 سال به عنوان نماینده بسیج آموزشی در دانشگاه کار کرد...
آنان که عاشقند به دنبال دلبرند... هر جا که می روند تعلق نمی برند...
فاطمه خواهر بزگتر جهاد مراقب برادرش بود. جهاد باهاش درباره هرچی که به ذهنش می‌رسید و درگیرش میشد؛ مشورت می‌کرد... درباره کارهای روزمره باهاش صحبت می‌کرد... اشتباهاتی که می‌کرد بهش میگفت.. فاطمه هم همیشه بهش کمک می‌کرد و راهنماییش می‌کرد... ولی او همیشه جهاد را به به چشم پدر میدید، چون جهاد شبیه‌ترین کسی به پدرشان بود 🦋
یـٰامَـن‌ْلٰاشَبِـیةلَھ‌ُوَلٰانَـظیـرْ هیـچ‌ڪس‌بـࢪاےمن‌تونمۍشـودシ...! ـ ـ ـ ــــــــــ✤ــــــــــ ـ ـ ـ ـ ܝ‌ܦ߭ߊ‌‌ܦ߳ࡅߺ߳ࡉ‌ ࡅ߳ߊ‌ ܝܝ݅ܝܣߊ‌‌ܥ‌ࡅߺ߳ࡉ‌
1-پس از سال 2008 (شهادت حاج عماد ) به دستور سید حسن نصرالله و سرپرستی فرمانده سابق نیروی قدس در سپاه پاسداران ، شهید قاسم سلیمانی ، راهی برای جهاد مغنیه برای انجام اقدامات نظامی باز شد و دوره های آموزش رزمی وی در لبنان و ایران آغاز شد. وی در اولین ماموریت مسئول ستاد حزب‌الله در منطقه‌ای در سوریه شد. در آن زمان او ۲۲ سال داشت ، بنابراین در ابتدای جنگ سوریه به این کشور رفت و رسما عهده دار مأموریت خود شد.
2_جهاد در آن مأموریت دستاورد های زیادی خلق کرد ، او فرماندهی گروهی را بر عهده داشت که عمدتا اعضای آن ۱۰ سال از جهاد بزرگتر بودند. با این حال آنها هیچ مشکلی با جهاد نداشتند و از اوامر وی اطاعت می کردند و بسیار جهاد را دوست داشتند. از یکی از اعضا پرسیده شد که چگونه راضی شدی تحت رهبری فردی قرار بگیری که ۱۰ سال کمتر از تو سن و سال دارد؟ وی در پاسخ گفت:( چون از ابتدا که با شخصیتش آشنا شدم دیدم با وجود اینکه تنها ۲۲ سال دارد اما بسیار مهربان ، با محبت و در عین حال باهوش است و تسلط خاصی به مسائل نظامی دارد.
هم در هوای ابری آبان دلم گرفت هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت مانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت
و تـویــی فـاتـح هـر روز دلـ❤️ـم کز شمیمت دل و جان ، جــان گیرند ...
3_تمامی ویژگی های شخصیتی جهاد نشأت گرفته از ویژگی‌های حاج عماد بود ، جهاد شخصی بسیار باهوش بود و همگان به این هوش اذعان داشتند. وی در عین باهوشی و تیزهوشی ، شخصیتی بسیار لطیف و شوخ طبع داشت. هوش جهاد تنها در امور و مسائل نظامی محدود نمی شد بلکه در تمامی زمینه ها از این هوش استفاده می کرد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با شُهدا صحبَت کُنید آنها صِدای شُما را به خوبی می‌شِنوند و بَرایتان دُعا میکُنند.. دوستی با شُهدا دو طَرفه است..
↯♥هنوز پشت لبش سبز نشده بود، ↯♥پسر کوچک عماد مغنیه که خیلی زود راهے را که پدرش بیش از سے سال قبل آغاز کرده بود در پیش گرفت. ↯♥او زندگی را بی‌ارزش نمی‌دانست، ولـــــی به آن اجازه نداد که وی را بفریبد. ↯♥ خیلی زود به عماد مغنیه پیوست، حدود هفت سال، ولی همین مقدار کافی بود تا مجاهدین درخششی از حاج رضوانی دیگر را در او ببینند
بسم رب الجهاد . . . بی مقدمه مینویسم . . . دلم تنگ است برای خنده هایت . . . خنده هایی که میخواست پنهان کند گریه هایت را پای سجاده . . . گریه کردی و خدا لبخند رضایت زد . . . امضا شد جواز شهادتت . . . اما مادر من دیگر محرومم از خنده هایت . . .
این یک سجاده معمولی است؛ شاید هم نیست! چون از روی این سجاده یک جوان مؤمن انقلابی روزی پنج نوبت اوج می‌گرفت و به معراج می‌رفت.. نیمه‌شب‌ها همین سجاده شاهد سوز مناجات عاشقانه آن جوان مجاهد بود.. در سجده بعد از هر نماز، شبنم اشک زلال آن جوان مخلص از روی گونه‌های چون برگ گلش بر روی همین سجاده می‌غلتید.. پیشانی نورانی‌اش بر روی همین مهر فرود می‌آمد.. بند بند انگشتان دستش دانه‌های همین تسبیح را لمس می‌کرد.. این یک سجاده معمولی نیست.. بُراقی است که شهید جهاد مغنیه را به عرش می‌بُرد.. سجاده‌ای است که جهاد آن را از مقام معظم رهبری هدیه گرفته بود، و همیشه در گوشه اتاقش گسترده بود.. کهف حصینی بود که جهاد هر روز بارها در فرصت خلوت با خدا به آن پناه می‌برُد.. كاش ما هم براى خودمان چنين مأمن و پناه‌گاهى براى خلوت با خدا داشته باشيم. 🇱🇧『 @jihadmughniyeh_ir