فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠 پایان انتظار...
🏴 آجرک الله یا صاحب الزمان
اهلبیت نبوت سلاماللهعلیهم، شهادت پدران را از کودکان نهان میداشتند و به آنها میگفتند: پدر شما سفر کرده، تا یزید آنها را به خانه خود طلبید و دختر چهار ساله حسین سلاماللهعلیه شبی از خواب برخاست و گفت: پدرم به کجا رفت؟ اکنون او را در خواب دیدم که نگران و پریشان بود!
زنان از شنیدن این سخن گریان شدند و کودکان دیگر هم به گریه افتادند و شیون بلند شد، یزید از خواب بیدار شد و گفت: چه خبر است؟ از واقعه تحقیق کردند و به او خبر دادند، آن لعین دستور داد سر پدر را برای او ببرند.
دستمال روی سر انداختند و آن طَبَق را جلوی آن کودک نهادند، پرده از آن برگرفت و گفت: این سر کیست؟ گفتند: سر پدرت!
آن را از میان طشت برداشت و به سینه گرفت و میگفت: پدر جان! چه کسی تو را به خونت خضاب کرده است؟ چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ چه کسی مرا به این کودکی یتیم کرده؟ پدر جان! بعد از تو به چه کسی امیدوار باشیم؟ پدر جان! چه کسی یتیم را نگهداری کند تا بزرگ شود؟ و از این سخنان با او گفت تا آنکه لب بر لب او نهاد و سخت گریست تا از هوش رفت و چون او را جنبش دادند، روحش پرواز کرده بود، و اهل بیت از ماجرای او آواز به گریه برداشتند و عزا را با اهل دمشق از سر گرفتند و در آن روز هر مرد و زنی گریستند.
📚 نفسالمهموم،ص۴۱۴
🤲🏻 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
📌#فَاحزَن_لِحُزنِنا
#امام_حسین
#شهادت_حضرت_رقیه
#استوری 🥀