eitaa logo
جــــــملات فوق العاده زیبـــــــــا🏵️
21.1هزار دنبال‌کننده
74.8هزار عکس
59هزار ویدیو
182 فایل
❤کانال جملات فوق العاده زیبا 🌼شامل متن های زیبا 🌸عکس های زیبا و خاص و مناسبتی 🌷استوری ویدئو کلیپ 😄طنزهای شادومعماها ✍متن عاشقانه عارفانه 💞💞💞💞 ❤️شما بهترین هستید که بهترین کانال درایتارا انتخاب کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
حال و هوای ماه رمضان جور عجیبی دلنشین است . آدم یاد کودکی‌اش می افتد . یادِ سادگی آن روزها یک سفره‌ی بی ریا، یک جمع صمیمی، و یک عالمه اشتیاق و بیتابی دلم برای آدم های ناب آن روزگار تنگ شده ، برای تمام حال خوبی که داشتیم، برای هرچیز کوچکی که دنیایمان را قشنگ تر می کرد . آخ که یک استکان چای و خرما موقع افطار چقدر می چسبید ! بچه که بودم دلم میخواست همه فکر کنند طاقت روزه گرفتن دارم، موقع افطار، من سیر بودم و جعبه های خرما، زولبیا و بامیه، نصفه بود، هیچ کس به رویم نمی آورد، همه می‌گفتند قبول باشد ... و شک ندارم خدا هم با لبخندی پدرانه، حاضری روزه هایم را می‌زد . خدا مهربان تر از این حرف هاست، همین که سر سفره ی کرامتش نشستی، ارادتت را می پذیرد ... اما کاش که در این فرصت بینظیر؛ خوبی هایمان را تمدید می‌کردیم، برای خدا، خوردن یا نخوردن ما فرقی نمی کند... عمیق تر نگاه کنیم! رمضان؛ تمرین انسانیت و بردباری است،‌ نه تمرین گرسنگی ... ♡   (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━●〇➣↯ ♢ l ❤️@jomlatzibaa❤️♡❤️♡ ┗━━━━━━━~●~●~● ♢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش... من از این زندگی فقط آرامش می‌خواهم می‌خواهم آرام باشم آرام نفس بکشم و آرام زندگی کنم. و فاصله بگیرم از هرچیز و هر مکان و هرکسی که آرامش جهان مرا به‌ هم می‌ریزد. فاصله بگیرم از خشم، نفرت، بی‌انصافی، فاصله بگیرم از دروغ، دورویی، طمع... و دور باشم از تلاطم و ناآرامی‌های زمانه. می‌خواهم آرام باشم، آرام بخندم و در نهایت آرامش به رؤیاهایی که دارم، جامه‌ی واقعیت بپوشانم. من از این زندگی فقط آرامش خواسته‌ام که آرامش، مقصد تمام رفتن‌ها، تلاش کردن‌ها و رسیدن‌هاست... 📌:  ✍:  ┏━━🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸@jomlatzibaa ┗━━━🌸🍃🌸🍃🌸🍃 کانال جملات زیبا
من زنی را می‌شناسم که هیچ‌گاه در انتظار ظهور دستی برای برآوردن آرزوهاش نماند، خودش بلند شد، یک‌تنه ایستاد و برای آرزوهای خودش آستین بالا زد و ذره ذره موفق شد. من زنی را می‌شناسم که هم ظریف بود، هم محکم، هم تکیه‌گاه بود، هم تکیه زدن به شانه‌های مردانه‌ای را دوست داشت. هم گریه می‌کرد، هم می‌‌خندید، هم دوست داشت، هم دوست‌داشتنی بود. من زنی را می‌شناسم که هم کودکانه شیطنت می‌کرد، هم بالغانه مدیریت. هم سربه‌زیر بود، هم جسور. هم عاشق بود، هم فارغ. من زنی را می‌شناسم که آرام بود و آرامش را به‌قدر دایره‌ی تأثیر خودش تکثیر می‌کرد. زنی که زیباترین بود، هم درونی و هم بیرونی و متناسب با شرایط، درست‌ترین حرف‌‌ها را می‌زد و اصیل‌ترین رفتارها را داشت. من زنی را می‌شناسم که مستقلانه می‌زیست و مستقلانه اقدام می‌کرد، که کمک می‌گرفت اما همیشه اول و آخر، روی توانمندی‌های خودش حساب می‌کرد. که سنگفرش‌های یک خیابان معمولی با خیابان‌های پاریس براش فرقی نمی‌کرد و حال دلش با تابش آفتاب و تماشای گیاه و پرنده‌ها و کتاب‌ها و موسیقی خوب می‌شد. که برای حال خوب خودش می‌جنگید و لایه‌های زمخت عادت و روزمرگی را کنار می‌زد و از لابلای جزئیات ساده و دست و پاگیر حیات، دلپذیرترین دلخوشی‌ها را برای خودش بیرون می‌کشید و عمیقا ذوق می‌کرد. من زنی را می‌شناسم که حضورش حال جهان را بهتر می‌کرد. که عمیق بود و وسیع بود و با گیاهان و با آسمان و با اقیانوس‌های آرام و در نوسان، نسبت داشت. @jomlatzibaa
گاهی دلت برای ساده‌ترین و معمولی‌ترین فراغت‌ها و دلخوشی‌های کوچکت تنگ می‌شود. برای بی‌خیال لم دادن و خندیدن و خوش بودن و بچگی کردن و آسوده چای نوشیدن! دلت لک می‌زند بروی و بدوی و برقصی و شادانه روزگار بگذرانی و غمت نباشد فردا چه می‌شود و امروز را بچسبی و در همان ساعت و دقیقه و ثانیه زیست کنی و ذوق کنی از کمترین‌ها و فراموش کنی پیچیدگی‌های دوران را و به حال خودت خوش باشی... گاهی دلت لک می‌زند برای روزهایی که کمتر می‌فهمیدی و دغدغه‌های کوچکتری داشتی و مسئولیت‌های بزرگی نداشتی و چه می‌دانستی قطار روزگار کجاست که بخواهی از آن جا نمانی؟! ✾࿐༅🍃@jomlatzibaa🍃༅࿐✾ 🖋📖 🌸💓 🌸💓 ‌‌
دلم می‌خواست همین لحظه، بروم یک جای بلند و بلند بلند گریه کنم و فریاد بزنم و از تمام اندوه و بغض‌های کهنه‌ و بیاتی که دارم، دور از نگاه آدم‌ها انتقام بگیرم... دلم می‌خواست چندین روز متوالی بخوابم و بخوابم و بخوابم و وقتی بیدار شدم؛ پاییز باشد و باران ببارد و برگ‌ها ریخته‌باشند کف خیابان و درخت‌ها لخت شده باشند و شاخه‌ها زمخت باشند و کلاغ‌های پاییز، خبرهای خوبی آورده‌باشند. دلم می‌خواست بخوابم و بیدار که شدم، قدرتی ماورائی پیدا کرده‌باشم و تمام مشکلات را حل کنم و تمام حال‌ها را خوب. دلم می‌خواست دستان تمام آدم‌ها را محکم بگیرم و در چشم‌های تک‌تکشان با اطمینان نگاه کنم و با آرامش و قطعیتی اجتناب‌ناپذیر بگویم: "غصه‌ی هیچ چیز را نخورید که به زودی همه چیز درست خواهد شد." کاش جای خلوتی می‌یافتم و به قدر هزارسال متوالی می‌خوابیدم و به قدر هزار و یک سال متوالی، گریه می‌کردم... کاش می‌رفتم، کاش به سرزمین دورتری می‌رفتم... ❖ ✾࿐༅🍃@jomlatzibaa🍃༅࿐✾ 🖋📖 🌸💓 🌸💓 ‌‌
تو از مشکلات روزگارت به چی پناه می‌بری؟ گاهی به یک فنجان قهوه‌ی داغ کنار پنجره یا ایوانی که می‌توان از آن به رفت و آمد آدم‌ها نگاه کرد. گاهی به یک کنج آرام و دنج که می‌توان در سکوت و آرامش آن لمید و چند خط کتاب خواند. گاهی به یک موسیقی تازه، آرام یا شاد. من گاهی به صدای شجریان و بنان پناه می‌برم با چاشنی یک استکان چای کمر باریک و کنجی خلوت. من گاهی به عشق پناه می‌برم، به خاطرات کسی که نیست و حرف‌های کسی که نیست و تصور اینکه کسی هنوز لابلای هیاهوی آدم‌ها هست که مرا بیشتر از هرکسی دوست دارد... من گاهی به خودم پناه می‌برم، به رویاهایی که در سر دارم و به تلاشی که می‌توانم برای بهتر شدن جهانم به کار بگیرم. من گاهی به جهان خیالیِ آرزوهای محقق‌یافته‌ی خودم پناه می‌برم؛ به روزهای خوبی که هنوز نرسیده‌اند، آدم‌های خوبی که هنوز نشناخته‌ام و احساسات خوبی که هنوز نیافته‌ام. من گاهی از روزگار، به خودِ روزگار پناه می‌برم. به این احتمال که اگر امروز، روز من نبود، به فردا امید داشته باشم و به این خیال که زمانه همیشه به کام دیگران نیست و نوبت به ما هم خواهد رسید... تو به چی پناه می‌بری ؟ به کی؟ وقتی بی‌نهایت بی‌حوصله و غمگینی و دلیل موجهی برای آرام گرفتن و لبخند زدن و بی‌خیال بودن نداری... ✾࿐༅🍃@jomlatzibaa🍃༅࿐✾ 🖋📖 🥀💓 🥀💓 ‌‌
از سی سالگی به بعد، آدمِ دیگری می‌شوی. آدمی که نسبت به خیلی چیزها بی‌تفاوت شده و به خیلی کنش‌های معمول، واکنشی نمی‌دهد. سی سالگی به بعد، به احساساتت بهایی نمی‌دهی و منطق‌محور می‌شوی و حتی طرز تفکرت با طرز تفکر سال‌های قبلت یک دنیا فاصله می‌گیرد و بیش از هر چیزی به ارتقای زندگی‌ات فکر می‌کنی. سی سالگی به بعد، دنبال نقطه‌ی تعادل جهانت می‌گردی و از روزگارت توقع معجزه نداری اما دلت می‌خواهد نقطه‌ی امن و دنجی برای زیستن داشته باشی و در آرامش و رفاهی نسبی زندگی کنی‌... سی سالگی به بعد آخرین فرصت‌های ممکنت برای ریسک کردن و به رفاه نزدیک شدن را امتحان می‌کنی و آخرین تلاشت برای رسیدن به زندگی ایده‌آلت را به کار می‌گیری و از یک جایی به بعد، همه چیز را همانطور که هست، رها می‌کنی و دلت می‌خواهد از همان چیزهایی که داری، لذت ببری و دلت می‌خواهد کمتر به خودت سخت بگیری و دلت می‌خواهد آرامشی عمیق‌تر را تجربه کنی... ✾࿐༅🍃@jomlatzibaa🍃༅࿐✾ 🖋📖 🥀💓 🥀💓 ‌‌
زندگی به کام آنانی‌ست که کمتر فکر می‌کنند و بیشتر خوش‌بینند و با چیزهای ساده احساس خوشبختی می‌کنند. زندگی به کام آنانی‌ست که دلشان به جهان خودشان گرم است و کاری به کار هیچ‌کس ندارند و به هیچ چیز جز هدف‌ها و آرزوهای کوچک خودشان فکر نمی‌کنند. زندگی به کام آنانی‌ست که بی‌توقع مهربانی می‌کنند و بی‌چشم‌داشت، عشق می‌ورزند و بی‌منت برای دیگران خوب می‌خواهند. زندگی به کام آنانی‌ست که تفاوت‌ها و نسبی بودن جهان را پذیرفته‌اند و پذیرفته‌اند مسیرها و مقصدها جداست و نه خودشان را با کسی قیاس می‌کنند، نه به جهان کسی حسادت می‌‌ورزند و نه هیچ داشته‌‌ای از دیگران آنقدر برای‌شان چشمگیر است که تلاش‌های دیگران و دستاوردهای خودشان را نادیده بگیرند و احساس کمبود و ضعف کنند. زندگی به کام آنانی‌ست که درست مانند یک کودک، با کوچکترین دلخوشی‌های موجود، عمیق‌ترین احساسات خوشایند جهان را تجربه می‌کنند. ✾࿐༅🍃@jomlatzibaa🍃༅࿐✾ 🖋📖 🥀💓 🥀💓 ‌‌
- به "یک روز" بعد از مردنم فکر می کنم ؛ به آدم هایی که بیتابِ جایِ خالیِ من ، گریه می کنند ، به خاطراتم که ناباورانه در ذهنِ عزیزانم ، مرور خواهد شد . - به "یک سال" بعد از مردنم فکر می کنم ؛ به آدم هایی که آخرین اشک هایشان را برایِ نبودنم می ریزند ، و آماده می شوند برایِ فراموش کردنم ، برایِ دلبستگی و دلخوشی هایِ تازه ! - به "پنج سال" بعد از مردنم فکر می کنم ؛ به آدم هایی که دیگر مرا یادشان رفته ، و به دنیایی که بدونِ وجود من هم پا برجاست ! چه بیهوده زمانم برایِ دردهایی سپری شد که از من نبود ، برایِ دغدغه هایی که هیچ فایده ای برایم نداشت ، و افکارِ آزار دهنده ای ، که فقط حواسِ مرا از زندگی ام پرت می کرد ! چه رویاهایی که تا این لحظه در پستویِ باورم سرکوب شد ، و چه کارهایی که باید می کردم اما نکردم ! از همین ثانیه با خودم عهد می کنم برایِ آرزوهایم بجنگم . برایِ بهتر شدن ، برایِ مفید بودن ، برایِ تمامِ اتفاقاتی که حالِ خودم و حالِ جهان را خوب می کند . دیگر ثانیه ای را هدر نخواهم داد ! وقتی می دانم که قرار است یکی از همین روزها ؛ بی صدا بمیرم و بی رحمانه ، لابلایِ چرخ دنده هایِ زمان ، فراموش شوم ! @jomlatzibaa
♥️ زن بودن ، مهارت می خواهد ... 💛باید بلد باشی پایِ اجاق گاز ، حینِ سرخ کردنِ کتلت ، با خودت فکر و خیال هایِ عاشقانه کنی و شعرهایِ دلبرانه بگویی ، در حالی که غذایت نه ذره ای بسوزد ، نه بی نمک باشد ... 💚باید بتوانی هنگامِ شستنِ ظرف ها ، موسیقیِ دلخواهت را زمزمه کنی ، چشمهایت را ببندی و با همان حالتِ ژولیده و دستهایِ کف آلود ، تصور کنی رویِ صحنه ای و هزاران نفر تو را تشویق می کنند ... 💕زن که باشی ، باید بتوانی در حالی که لباس می شویی و جارو می کشی ، به همه چیز فکر کنی ... فکر کردنی که انتهایش بشود تصمیم های مهم و سنجیده گرفت ... 💖زن هایِ خانه دار ، استعدادهایِ کشف نشده ای هستند که به حرمتِ زن بودن ، متواضعانه در مقامِ یک همسر و یک مادر ، کنجِ خانه مانده اند و بی هیچ توقعی برایِ دنیایمان زنانگی می کنند ... ❣زن بودن ، ساده نیست ... پیچیده ترین فرمولِ آفرینش است ...    💓@jomlatzibaa