یه کاکتوس قشنگ توی خونه ام داشتم🌵
اوایل بهش میرسیدم قشنگ بود و جون دار،
کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق داره
قوی بود،صبور بود،اگر چند روز بهش نور و آب نمیدادم هیچ تغییری نمیکرد منم واسه همین
خیلی حواسم بهش نبود. هر گلی که خراب ميشد، میگفتم کاکتوس چقدر خوبه هیچیش نميشه و باز هم بهش رسیدگی نمی کردم. تا اینکه یه روز
رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده،
ریشه اش از بین رفته و فقط ساقه هاش
ظاهرشونو حفظ کردن قشنگ ترین گلمو از دست دادم چون فکر میکردم خیلی قویه و اگه بهش نرسم هیچیش نمیشه.🌵🌵🌵
همه اینارو گفتم که بهتون بگم آدما شاید با بی توجهی کنار بیان و هیچیو به روتون نیارن، ولی یهروزم از همون کنارا میرن و این شمایید که دیر متوجه میشید✨
#پندآموز #انگیزشی #آرامش
@jomlatzibaa
روزهای سخت دوام نمی آورند اما
انسان های سختکوش چرا👌🍃
🍁 @jomlatzibaa
❥🦋❥ ❥🦋❥
#پندآموز #انگیزشی #آرامش
آدم ها در رابطه الکی عوض نمی شوند هر تغییری علتی دارد :
- اگر درد و غماشو بهت نمیگه باید ببینی کجا تکیه گاهش نبودی
- اگه ذوق نمیکنه باید ببینی کجا ذوقشو کور کردی
- اگه باهات مشورت نمیکنه باید ببینی کجا مسخرش کردی
- اگه دیدی بهت توجه نمیکنه باید ببینی کجا نادیدش گرفتی !
+ آدم ها الکی عوض نمیشن بگرد و ببین کجا کاری کردی که از خوب بودن دست بکشه !
❥❥🦋❥
#پندآموز #انگیزشی #آرامش #حس_خوب #متن_زیبا
@jomlatzibaa🌻
#داستان
#پندآموز
از تشییع جنازه مختار یکی از آشنایان برگشته ایم و منزل اش برای فاتحه ای می رویم. پسرش هادی از من می خواهد ناهار را بمانم. ولی چون می دانم آن مرحوم بسیار خسیس بود رغبتی برای ماندن نشان نمی دهم و بهانه دروغی نیز برای رفتن دوست ندارم که بیاورم... به هرحال در اکراه قبول می کنم.
گویی جسم برزخی او را در خانه اش می بینم که می گردد و از این که برخی از نان او بخورند اذیت می شود. مختار مرد بسیار خسیسی بود، با آن که جز آن خانه و یک مغازه هم چیزی نداشت.
هادی پسر مختار در حیاط خانه در گوشه ای رفته و زانوی خود بغل کرده و نقطه ای را خیره شده و آرام آرام اشک می ریزد.......با او رفاقت و صمیمیت دارم برای تسکین اش، نزد او می نشینم و دستم بر روی شانه اش می گذارم....
می گوید: واقعا پدرم خیلی بدبخت بود هیچ کس از خساست او، آن اندازه که من و خواهر، و برادر و مادرم می دانیم نمی داند. گاهی وقتی مهمان خاصی خانه می آمد یک میوه فروش بود که پدرم را می شناخت که خسیس است و نمی تواند خرج کند، و او مراعات حال اش می کرد، میوه های لوکس را به او کرایه می داد...!!!
متعجب می شوم کرایۀ میوه چیست؟ هادی می گوید: پدرم، شب میوه ها را می گرفت و میوه ها را خودش در ظرف میوه می چید و صبح هر چه مهمانان نخورده بودند جمع می کرد و برگشت اش می داد... و این یعنی کرایه میوه.....
هادی می گوید: هرکس منزل ما می آمد چیزی نمی خورد، چون بعد از ساعتی مریض می شد... من نگران این چند مهمان هستم که دعوت کرده ایم مدیون شان نشویم و از مال او ناهار امروز را خواهند خورد. می ترسم این افراد هم مریض شوند... آنچه هادی پیش بینی کرده بود همه مهمانان شب را به نوعی مریض و بدحال و کسل شده بودند و یکی دو نفر حتی تهوع و پس زدن معده هم داشتند... که مقصر را بدبخت غذاخوری گرفتند که غذای حاضری شان داده بود...
آری دوستان! این یک حقیقت است چنانچه «غذای سخاوتمند شفاء و غذای خسیس، مرض و بیماری در خود دارد»
@jomlatzibaa
#پندآموز
🌺ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " معطل " ﻧﺒﺎﺵ ! .
🌺" تحمل " ﮐﻦ ، ﺍﻣﺎ " توقف " ﻧﮑﻦ !
🌺" ﺻﺒﻮﺭ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ " ﻧﺒﺎﺵ ! .
🌺" قاطع " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﻟﺠﺒﺎﺯ " ﻧﺒﺎﺵ ! .
🌺" ﺳﺎﺩﻩ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ " ﻧﺒﺎﺵ ! .
🌺" صریح" ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﮔﺴﺘﺎﺥ " ﻧﺒﺎﺵ ! .
🌺" ﺷﺘﺎﺏ " ﮐﻦ ، ﺍﻣﺎ " ﺷﺘﺎﺑﺰﺩﻩ " .
ﻋﻤﻞ ﻧﮑﻦ !
🌺ﺑﮕﻮ " ﺁﺭﻩ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻮ "ﺣﺘﻤﺎ !
🌺 " ﺑﮕﻮ " ﻧﻪ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻮ " ﻫﺮﮔﺰ ! "
@jomlatzibaa