eitaa logo
جــــــملات فوق العاده زیبـــــــــا🏵️
21.7هزار دنبال‌کننده
75.4هزار عکس
59.7هزار ویدیو
182 فایل
❤کانال جملات فوق العاده زیبا 🌼شامل متن های زیبا 🌸عکس های زیبا و خاص و مناسبتی 🌷استوری ویدئو کلیپ 😄طنزهای شادومعماها ✍متن عاشقانه عارفانه ❤️شما بهترین هستید که بهترین کانال درایتارا انتخاب کردهگیرنده تبلیغات @Manavio69 مالک ادمین @dreamgir1
مشاهده در ایتا
دانلود
چه جالب!! ▪️سیر سیاه تو ژاپن و کره‌جنوبی از تخمیر سیر معمولی در یه شرایط خاص بدست میاد. خیلی هم نرم و خوشمزه‌س برای کبد چرب، ریزش مو و تنظیم قند خون عالیه. خاصیت ضد سرطانی بالایی هم داره. روغنش هم باعث تقویت فولیکول‌های مو میشه و حسابی از ریزش مو جلوگیری میکنه. 🌺خلاصه اگه سیر سیاه گیرتون اومد دست رد به سینه‌ش نزنید. ‌ @jomlatzibaa
♥️🍃 خدا چه قشنگ میگه: «والله یعلم ما فی قلوبکم» حواسم هست تو دلت چی میگذره @jomlatzibaa
🫶𝒜𝓈𝒽𝑒𝑔𝒽𝑒𝓉𝒶𝓂 🫶 لب‌هایت🫦 قندهاریست ، شیرین‌تر از عسل هار می‌کند منِ طالبان را...🫠 @jomlatzibaa
دلمان خوش است که . . . می‌نويسيم! و ديگــران . . . می‌خـواننــد! و عــده‌ای . . . می‌گـوينــد ؛ «مثل هميشه عالی ، لايک » ! و بعضــی . . . اشـک می‌ريــزند و بعضــی . . . مـی‌خنــدنـد دلمــان . . . خـوش اســت! به . . . لــذت‌هــای کوتـاه به . . . دروغ‌هــايی که از راســت بـودن . . . قشنــگ‌تـرند! به . . . اينکــه کســی برايمــان . . . دل بســوزاند! يـا کســی . . . عاشقمــان شــود! با ارسال صورتکی . . . دل می‌بنــديـم! . . . دلمــان . . . خـوش می‌شــود! به . . . بـرآوردن خـواهشــی و . . . چشــيدن لـذتی و . . . وقــتی چيـــزی مـطابـق ِ مــيل ِ مــا نبــود! چقـــدر راحـت . . . لگد می‌زنيـــم! و چــه ســــاده . . . می‌شـکنيم! و چه ساده . . . عشق را فراموش می‌کنيم! و دلمان . . . خوش است به . . . عادت . . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌y‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @jomlatzibaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای_سلامتی_امام_زمان_عج🌼 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🌱 ۞اَللّهُمَّ۞ ۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞ ۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞ ۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞ ۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞ ۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞ ۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞ ۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞ ۞طَویلا۞ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ 🕊@jomlatzibaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜✨نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️ 💜✨پروردگارا ؛ 🤍✨همانطورکه شب را 💜✨مایه آرامش قرار دادی 🤍✨قراردلهاے بیقرار ما باش 💜✨فراوانے را در زندگے ماجارے کن 🤍✨حضورمان راپرمعنا کن 💜✨وجودمان را لبریز آرامش کن 🤍✨وشناختمان را فزونے بخش 💜✨آمین یا رَبَّ العالمین 💜✨ایمانتون قوی 🤍✨صبرتون فراوان 💜✨آرامشتون بی حد 💜✨شبتون سرشار از آرامش @jomlatzibaa
° بلد بودن نميخواهد هر شب خواب تو را ديدن دوست داشتن مي خواهد كه من دارمت زياد..🤗🫶 شب‌بخیـــرجان‌دلم @jomlatzibaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شب زیباتون ✨متبرک به 💫گرمی نگاه خـدا 💫شبتون بخیر ✨در پناه خدای مهربان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @jomlatzibaa
🍃 •یکی از آشنایان یه همسایه داشتند که شوهره فوت شده بود و یه دختر و دو پسر داشت. این اشنای ما از شیرخشک گرفته تا گوشت و مرغ و برنج و.. هر چی برای خونه خودشون می‌خرید برای این همسایه هم میخرید و حتی به بچه هاش پول تو جیبی میداد و دخترش رو عروس کرد و پسر بزرگش رو فرستاد دانشگاه. خلاصه یه روز برای دختر آشنامون خواستگار از یه شهر دیگه میاد و بعد با هم ازدواج میکنن. یه روز پدر شوهر دخترش توی خونشونه که این خانم همسایه رو میبینه و به آشنامون میگه این خانم اینجا چکار میکنه ، آشنامون میگه این خانم همسایه ماست مگه شما میشناسینش؟ میگه وقتی برای خواستگاری دخترتون اومدیم از چندین نفر پرس و جو کردیم که چجور خانواده ای هستید، همه به اتفاق از خانواده شما تعریف کردند جز این خانوم که کلی حرف های نامربوط زد و... آشنامون خیلی دلگیر میشه یه روز به خانم همسایه میگه: ما هر کاری کردیم بدون منت وظیفه مون بوده ، همه‌اش رو بذار کنار، ممکنه ناخواسته در حقت بدی کرده باشیم، لطفاً اگه اشتباهی کردیم یا کاری کردیم دلگیر بشی بهم بگو دلش رو به دریا میزنه و میگه دختر من رو عروس کردید و به یه خانواده متوسط دادید اما دختر خودتون رو به ازدواج یه خانواده سرشناس در آوردید ، این همه دلگیری منه آشنامون میگه: اونم مثل دختر خودمه اما با بهترین خواستگارش ازدواج کرد، دختر منم شاید با بهترین خواستگارش ازدواج کرده از لحاظ من فرقی بین دخترم و دختر شما نیست اما اونی که میاد خواستگاری براش فرق میکنه من که نمیتونم به خواستگاری که برای دخترم اومده بگم باید برید با دختر همسایه ازدواج کنید یا به خواستگار دختر شما بگم باید به خواستگاری دختر من بیای خلاصه سرتون رو درد نیارم همیشه بدونید به کی و به چه میزان محبت میکنید خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند... @jomlatzibaa
داستان 🔺نجس ترین چیز دنیا !!! گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.  وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد.  عازم دیار خود می شود در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار از او هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش. خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را  انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید: " کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری"   !!!! @jomlatzibaa
داستان 🔹امام زمان فرمودند ما این زیارتت را قبول نداریم! 💠بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان اسمش حاج حسن بود، حاج حسن خیّر، به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، سامرا، کربلا، در مسیر بازگشت از خستگی خوابش برد... خواب امام_زمان ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟» 🔷جواب داد کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نشده؟! » 🔵 رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟ آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ما نکردی! مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین بن علی علیه السلام هستم؟» 💥از خواب پرید و به کربلا برگشت... ذکرِ تعجیل فرج رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود @jomlatzibaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام عرض ارادت خدمت شما کانال جملات فوق العادہ زیبا از اذان صبح تا این ساعت حدود ادعیہ متن عکس نوشتہ فال داستان و۔۔۔۔۔۔ با شما ھمراہ بودیم ان شاء اللہ پذیرا بودہ باشید
داستان 🔴 نکند این شخص محترم امام_زمان (ع) باشد آیت الله شهاب الدین مرعشی نقل کرده اند که: وقتى در سامراء اقامت داشتم، شبى براى زیارت حضرت سیّد محمّدعلیه السّلام از سامراء بیرون رفته و راه را گم نمودم. پس از یاس از زندگى خود بخاطر تشنگى فوق العاده و گرسنگى ورزیدن باد سموم در قلب الاسد، بیهوش شده روى خاک‌هاى گرم افتادم؛ ولى دفعتاً چشم باز کردم و سر خود را بر زانوى شخصى دیدم. 🍃آن شخص کوزه آبى به لب من رسانید که تاکنون نظیر آن آب را در گوارایى و شیرینى نیاشامیده بودم. پس از خوردن آب، سفره نان را باز نمودم. دو سه قرص نان ارزن در آن بود. پس از صرف غذا، آن مرد عرب به من فرمود: نهرى جارى در اینجا وجود دارد. خود را در آن شستشو بده! 🍃من گفتم: در اینجا نهرى نیست وگرنه من این قدر تشنه نمى شدم که مشرف به هلاکت باشم .آن مرد عرب فرمود: این آب است که در اینجا جارى است. من به مجرد صادر شدن این کلمه از آن شخص عرب، دیدم در آنجا نهر باصفایى است و تعجّب کردم که نهر آب در کنار من بوده و من از تشنگى و عطش بسیار، نزدیک به هلاک شدن بوده ام! 🍃سپس آن مرد عرب از من پرسید قصد کجا دارى؟ گفتم حرم مطهّر سیّد محمّد (علیه السّلام) آن شخص عرب فرمود: این هم حرم سیّد محمّد است. 🍃من مشاهده کردم، دیدم نزدیک بقعه سیّد محمّد هستم و حال آنکه محلى که در آنجا راه را گم کرده بودم قادسیه بود و مسافت فراوانى از آنجا تا مرقد سیّد محمّد وجود داشت . در فاصله مصاحبت با آن مرد عرب از وى استفاده فراوان بردم و مطالبى چند را برایم توضیح داد. 🍃از سفارشها و توصیه هاى وى تاءکید بر تلاوت قرآن مجید، انکار تحریف قرآن، نیکى به والدین، رفتن به زیارت بقاع متبرکه و امامزادگان، احترام به ذریه علوى، خواندن نماز شب، ذکر تسبیح حضرت زهراعلیهاالسّلام و تاکید در زیارت حضرت سیدالشهداءعلیه السّلام بود. 🍃در این هنگام به فکرم خطور کرد که نکند این شخص محترم همان امام زمان (عج ) باشد. با بروز این فکر در ذهنم ناگهان آن شخص عرب از نظرم ناپدید گردید و چقدر متاسف شدم که یار در کنارم بود و گمشده ام را یافته بودم اما او را نشناختم. 📚کرامات مرعشیّه؛ علی رستمی چافی @jomlatzibaa
داستان ﺩﺍﻧشجویی سنی به استادش ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﯿﺪ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﭼﺮﺍ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻤﯽﮔﻮﯾﯿﺪ؟ سوال و جواب استاد و دانشجو به روایت از استادش: گفتم : ﻣﮕﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪﯾﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﻛﻼ‌ﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ، ﭘﺲ ﻣﺎ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﻢ. دانشجو : ﻧﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺯﻧﯿﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ(ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ؟ ﮔﻔﺖ: ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ. ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭﯾﺶ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﯼ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻏﺎﺋﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ؟ ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﺮﯾﮏ ﺧﺪﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﺲ ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ؟ گفت : ﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) میﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ. ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻥ ﺑﺤﺚ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ. ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺍﻝ اولت ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺯﻧﯿﺪ؟ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺻﺪﺍ ﺯﺩﻥ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ. ﭘﺲ ﺻﺪﺍ ﺯﺩﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺑﻌﺪ گفتم سوال دومت ﻛﻪ ﮔﻔتی ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺷﻔﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ تا بحال مشهد رفته‌ای. گفت : نه گفتم ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻧﺮﻓﺘﻪﺍﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ. گفت ما شنیده‌ایم که شما به حرم می‌روید و شفا می‌خواهید. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ؟ ﮔﻔﺖ نه: ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻔﺎ ﻣﯽﺩﻫﺪ. ﺭﻭ ﺑﻪ او ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﺎ ﺣﺎﻻ‌ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻗﺮﺹ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﻗﺮﺹ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﻣﺮﯾﻀﯽﺍﺕ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺖ ﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﻗﺮﺹﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻡ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ . ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺹﻫﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻔﺎﯾﺖ ﺩﺍﺩ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻗﺮﺹ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ، ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﻤﻪﯼ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﯼ. ﺩﯾﺪﻡ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻄﻮﺭ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺷﻔﺎﯼ ﻣﺮﯾﺾﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﯾﮏ ﻗﺮﺹ ﮐﻮﭼﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ، ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻔﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﺑﺪﻫﺪ؟ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﺭﺍﻩ ﮔﯿﺮ ﻛﺮﺩ. ﺍﮔﺮ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ، ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ، ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯽﺷﺪ. ﻃﯿﻨﺖ ﭘﺎﮐﺶ ﺣﮑﻢ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮐﻨﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﻤﻪﯼ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﻗﺪﺭﺗﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﺮﯾﺾﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺑﺪﻫﺪ. ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺹﻫﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﻋﯿﻦ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺮﮎ ﻧﯿﺴﺖ. ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍنشجویم ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ، گفتم ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﻭ ﺁﯾﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﯾﺎﺕ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ. ﻭ ﺩﺭ ﺁﯾﻪﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ ﺍﻟﻤﻮﺕ(ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺰﺭﺍﺋﯿﻞ) ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ. ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ‌ﺧﺮﻩ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ؟ گفت : ﻋﺰﺭﺍﺋﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺐ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺋﻤﻪ، ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﯾﮑﺴﺮﯼ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔت : ﻧﻪ.... ﺷﮑﺮ ﺧﺪﺍ، ﮐﻪ ﻧﺎﻡ " ‌ﻋﻠــــﯽ " ﺩﺭ ﺍﺫﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﻪﺍﯾﻢ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻥِ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﺯ ﯾﺎ ﻋﻠـــﯽ، ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻫﺎﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﮐِﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺻﻼ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿـــــﻦ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﻣﺎ ﺷﯿــــــــﻌﻪ ﺯﺍﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺷـــــﯿﻌﻪ ﺯﺍﺩﮔﯽ، ﺷﺮﻑ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ @jomlatzibaa
‌‌‌‌‌‌‌🍁 زنی که  از دست چشم چرانی های همسرش به ستوه آمده بود ،  درد دل نزد مادرشوهرش میبرد . او که زن دانایی بود گفت : من شب ، برای صرف شام به خانه شما میام ، ولی شام درست نکن . مرد وقتی به خانه می آید از اینکه همسرش تدارکی ندیده عصبانی میشود ،  ولی مادر میگوید : من امشب هوس نیمروهای تو را کردم و با خود تخم مرغ  آورده ام  تا با هم بخوریم .  پسر مشغول درست کردن نیمرو میشود، می گوید : چرا تخم مرغ ها را رنگ کردی ؟؟ مادر گفت : زیبا هستن؟ پسر گفت : آری . مادر گفت :  داخلشان چطور است ؟؟ پسر گفت : همه مثل هم. مادر گفت : پسرم زن نیز همین طور است ، هر کدام ظاهری با رنگ و لعاب ولی همه درونشان  یکی است . پس وقتی همه مثل همند  چرا خود و همسرت را آزار میدهی ؟؟. قدر داشته هایت را بدان .و خود را  درگیر دیگران نکن... @jomlatzibaa
‌‌‌‌ حکایت شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره، دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد. امیر علت این خنده را پرسید. مرد پاسخ گفت: "در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم.روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت:" شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است!!" اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم... امیر پس از شنیدن داستان، رو به مرد میکند و میگوید: "کبکها شهادت خودشان را دادند."پس از این گفته، امیر دستور داد؛ سر آن مرد را بزنند. @jomlatzibaa