eitaa logo
⸤جُملــکس" شعر" تم " پروفایل" والپیپر " ⸣ ⸤🇵🇸
23هزار دنبال‌کننده
77.4هزار عکس
9هزار ویدیو
248 فایل
⸤﷽⸣ • - جنابِـ‌سعدی‌مۍفرمان‌؛ بَرخیز‌کھـــ‌شعر‌ِمن‹طُ›‌را‌میخواهَد💛˘˘! - خَط‌خطۍ‌های‌ِیک‌پریشان🌸( .. . .. تَبلیغات‌ِپُربازدھ🌿↓' https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab . انتقاد پیشنهاد↓' eitaa.com/niai73 . • ارسال مطالب : @Admin_mas
مشاهده در ایتا
دانلود
🆔 @jomlax❄️ ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم بازدیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک عیبت آنست که بی مهرتر از فاخته‌ای هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید سعدیا بر تو چه رنجست که بگداخته‌ای بیم ماتست در این بازی بیهوده مرا چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای 🆔 @jomlax❄️
🆔 @jomlax❄️ جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان وصفت نگنجد در بیان نامت نیاید در قلم گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی خوبتر می‌بینمت چون نیشکر شیرینی از سر تا قدم چندان که می‌بینم جفا امید می‌دارم وفا چشمانت می‌گویند لا ابروت می‌گوید نعم آخر نگاهی بازکن وان گه عتاب آغاز کن چندان که خواهی ناز کن چون پادشاهان بر خدم چون دل ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم خارست و گل در بوستان هرچ او کند نیکوست آن سهلست پیش دوستان از دوستان بردن ستم او رفت و جان می‌پرورد این جامه بر خود می‌درد سلطان که خوابش می‌برد از پاسبانانش چه غم می‌زد به شمشیر جفا می‌رفت و می‌گفت از قفا سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم 🆔 @jomlax❄️
🆔 @jomlax❄️ امروز چنانی ای پری روی کز ماه به حسن می‌بری گوی می‌آیی و در پی تو عشاق دیوانه شده دوان به هر سوی اینک من و زنگیان کافر وان ملعب لعبتان جادوی آورده ز غمزه سحر در چشم درداده ز فتنه تاب در موی وز بهر شکار دل نهاده تیر مژه در کمان ابروی نرخ گل و گلشکر شکسته زان چهره خوب و لعل دلجوی چاکر شده شه اخترانت شیر فلک شده سگ کوی بر بام سراچه جمالت کیوان شده پاسبان هندوی عارض به مثل چو برگ نسرین بالا به صفت چو سرو خودروی گویی به چه شانه کرده‌ای زلف یا خود به چه آب شسته‌ای روی کز روی به لاله می‌دهی رنگ وز زلف به مشک می‌دهی بوی چون سعدی صد هزار بلبل گلزار رخ تو را غزل گوی 🆔 @jomlax❄️
🆔 @jomlax❄️ آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب‌ست وان نه بالای صنوبر که درخت رطب‌ست نه دهانیست که در وهم سخندان آید مگر اندر سخن آیی و بداند که لب‌ست آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت عجب از سوختگی نیست که خامی عجب‌ست آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب‌ست جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست نه که از ناله مرغان چمن در طرب‌ست هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب‌ست خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد گر چه راهم نه به اندازه پای طلب‌ست هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب‌ست سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت گله از دوست به دشمن نه طریق ادب‌ست لیکن این حال محالست که پنهان ماند تو زره می‌دری و پرده سعدی قصب‌ست 🎊 🆔 @jomlax❄️
🆔 @jomlax❄️ گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست مردم هلال عید بدیدند و پیش ما عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست ما را دگر به سرو بلند التفات نیست از دوستی قامت بااعتدال دوست زان بیخودم که عاشق صادق نباشدش پروای نفس خویشتن از اشتغال دوست ای خواب گرد دیده سعدی دگر مگرد یا دیده جای خواب بود یا خیال دوست 🆔 @jomlax❄️
🆔 @jomlax❄️ من از تو روی نپیچم گرم بیازاری که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت حلال کردمت الا به تیغ بیزاری تو در دل من از آن خوشتری و شیرینتر که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری اگر دعات ارادت بود و گر دشنام بگوی از آن لب شیرین که شهد می‌باری اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد که در کمند تو راحت بود گرفتاری به انتظار عیادت که دوست می‌آید خوشست بر دل رنجور عشق بیماری گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم به شرط آن که به دست رقیب نسپاری تو می‌روی و مرا چشم و دل به جانب توست ولی چه سود که جانب نگه نمی‌داری گرت چو من غم عشقی زمانه پیش آرد دگر غم همه عالم به هیچ نشماری درازنای شب از چشم دردمندان پرس که هر چه پیش تو سهلست سهل پنداری حکایت من و مجنون به یک دگر ماند نیافتیم و بمردیم در طلبکاری بنال سعدی اگر چاره وصالت نیست که نیست چاره بیچارگان بجز زاری 🆔 @jomlax❄️
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸 اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند که جور قاعده باشد که بر غلام کنند هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد ز دست دوست نشاید که انتقام کنند به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی چو روی باز کنی بازت احترام کنند مرا کمند میفکن که خود گرفتارم لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند چو مرغ خانه به سنگم بزن که بازآیم نه وحشیم که مرا پای بند دام کنند یکی به گوشه چشم التفات کن ما را که پادشاهان گه گه نظر به عام کنند که گفت در رخ زیبا حلال نیست نظر حلال نیست که بر دوستان حرام کنند ز من بپرس که فتوی دهم به مذهب عشق نظر به روی تو شاید که بردوام کنند دهان غنچه بدرد نسیم باد صبا لبان لعل تو وقتی که ابتسام کنند غریب مشرق و مغرب به آشنایی تو غریب نیست که در شهر ما مقام کنند من از روی تو نپیچم که شرط عشق آنست که روی در غرض و پشت برملام کنند به جان مضایقه با دوستان مکن سعدی که دوستی نبود هر چه ناتمام کنند 🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸 ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی آخر سر مویی به ترحم نگر آن را کاهی بودش تعبیه بر هر بن مویی کم می‌نشود تشنگی دیده شوخم با آن که روان کرده‌ام از هر مژه جویی ای هر تنی از مهر تو افتاده به کنجی وی هر دلی از شوق تو آواره به سویی ما یک دل و تو شرم نداری که برآیی هر لحظه به دستانی و هر روز به خویی در کان نبود چون تن زیبای تو سیمی وز سنگ نخیزد چو دل سخت تو رویی بر هم نزند دست خزان بزم ریاحین گر باد به بستان برد از زلف تو بویی با این همه میدان لطافت که تو داری سعدی چه بود در خم چوگان تو گویی 🌸🦋 @JomLax 🦋🌸