استارت ماشین رو زدم و دل رو زدیم به کویر...
شب که شد نگاهش به زیبایی آسمون کویر و ماه و ستاره هاش بود...
گفت میدونی دلبر یکی از آرزوهام اینه ماه رو از نزدیک ببینم
میگن از نزدیک خیلی عجیب و خوشگله...
گفتم آره واقعا زیباست...
من که همچین سعادتی نصیبم شد و دیدم ان شالله تو هم نصیبت شه...
حرفم باورش شده بود..
گفت جدی؟با تلسکوپ دیدی؟؟چه شکلی بود؟
گفتم موهای موجدار خرمایی داشت با ،چشمای درشت و جذاب...
گفت کم دلبری کن...
گفتم کاش ماه میخندید
گفت چرا
گفتم چون قطعا میخندید میدیدی چقدر شبیه تو میشد...
گفت بین این همه ستاره چرا حالا چشت ماه رو گرفت...
گفتم ستاره؟کدوم ستاره؟؟؟چرا پس من چیزی نمیبینم؟؟؟
گفت یعنی این همه ستاره داره برق میزنه تو نمیبینی؟؟؟
نگاه به چشماش کردم و گفتم من تو کل این آسمان الان فقط دارم یه جفت چشمای درشت مشکی میبینم با زلفای دلبر خرمایی...
اشک تو چشماش جمع شد و گفت عاشقتم...
#امیرعلی_اسدی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
ولی خودمانیم بد حیف کردی...
میخواستم برایت از آن مرد هایی شوم
که هر شب پشت سرت مینشست و موهای خرمایی ات را میبافت و عطر موهایت را نفس میکشید...
میخواستم برایت از آن مرد هایی شوم...
که وقتی خسته و کوفته از سر کار به خانه برمیگشت و در حال آشپزی بودی،تو را در آغوش میگرفت و تمام خستگی از تنش بیرون میرفت..
میخواستم برایت از آن مرد هایی شوم...
که پایه تمام شیطنت هایت بود،وسط زمستان بستنی میخوردیم،زنگ خانه ها را میزدیم و فرار میکردیم،برایت لاک میزدم،عصر های جمعه برایت آشپزی میکردم،دامن گل گلی ات را میپوشیدم و برایت ادا و شکلک درمیاوردم تا بخندی...
میخواستم برایت از آن مرد هایی شوم....
که جدا از دوست داشتنت تو را بلد بود
تو را درک میکرد
با اخلاق های خاص زنانه تو میساخت
تو را میفهمید
میخواستم برایت از آن مرد هایی شوم....
که در زمان پیری،حتی اگر
دیابت هم داشتم و فشارم بالا و پایین بود
ولی با دیدن تو باز هم قند در دلم آب میشد و آن چشمهای جذابت فشارم را بالا و پایین میکرد
میخواستم برایت از آن مرد هایی شوم....
که تو را تاج سر خود میگذاشت
تمام شهر از عشقمان صحبت میکرد
داغ جداییمان را روی دل تک تک حسودهایمان میگذاشتیم
ای امان امان امان از این روزگار...
بد حیف کردیا...بد حیف کردی
#امیرعلی_اسدی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
یک نفر باید باشد
وقتی صبح، به سر کار که رسیدی
پیام صبح بخیر اش را ببینی
و جان بگیری برای شروع کار...
یک نفر باید باشد
میان آن شلوغی مترو
آن قدر به او فکر کنی
که یکی صدایت بزند
و بگوید فلانی ایستگاه آخر است
پیاده نمیشوی...؟؟؟
یک نفر باید باشد
وقتی پشت چراغ قرمز مانده ای،
گوشی ات را برداری
و پیام های دیشبتان را مرور کنی
و لبخند بزنی
و ماشین ها بوق پشت بوق
که ای آقااااا
چراغ سبز شد حرکت کن...
یک نفر باید باشد
وجودش چرخ زندگی ات بچرخاند
و یادش زندگی ات را حرکت دهد ....
آن یک نفر که باشد
همه چیز شیرین میشود..
غر زدن های رئیس شرکت
بدخلقی مشتری اول صبح
ترافیک،....
#امیرعلی_اسدی
﹝@Jomlax ﹞
جان دلم...
مهر آمد
نمیخواهی دست از این
بی مهری ات برداری..؟؟؟
#امیرعلی_اسدی
﹝ @Jomlax ﹞