.
کجاےِ
جهان بگذارمٺ
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانہ بہ گام و بہ دست و سلام
آراستہ شود...
#منوچهر_آتشی
﹝@Jomlax ﹞
کجاے
جهان بگذارمٺ
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانہ بہ گام و بہ دست و سلام
آراستہ شود...
#منوچهر_آتشی
﹝@Jomlax ﹞
تورا ،
ز وحشتِ توفان
به سینـــه میفشرم
عجب سعادت غمناکی...!
#منوچهر_آتشی
﹝@Jomlax ﹞
دیگر نام ترا تمام درختان
گاهِ بهار زمزمه خواهند کرد
و مرغهای خوشخوان صبحِ بهار
نام ترا به جوجههای کوچک خود یاد خواهند داد
#منوچهر_آتشی
﹝@Jomlax ﹞
تو را
ز وحشتِ توفان...
به سینه میفشرم...
عجب سعادت غمناکی...
#منوچهر_آتشی
﹝@Jomlax ﹞
با تو بودن خوبست
تو چراغی، من شب
که به نور تو کتاب دل تو
و کتاب دل خود را که خطوط تن تست
خوش خوشک میخوانم
تو درختی، من آب
من کنار تو آواز بهاران را، میخندم و میخوانم
میگریم و میخوانم
#منوچهر_آتشی
﹝@Jomlax ﹞
خانهات سرد است؟
خورشیدی در پاکت میگذارم
و برایت پست میکنم!
ستاره کوچکی در کلمهای بگذار
و به آسمانم روانه کن،
بسیار تاریکم.
#منوچهر_آتشی
﹝ @Jomlax ﹞
خانهات سرد است؟
خورشیدی در پاکت میگذارم
و برایت پست میکنم!
ستاره کوچکی در کلمهای بگذار
و به آسمانم روانه کن،
بسیار تاریکم.
#منوچهر_آتشی
﹝ @Jomlax ﹞
با من از شعر نگو...
از خودت حرف بزن
دلتنگِ حرفهای معمولیام...
#منوچهر_آتشی
﹝ @Jomlax ﹞
با من از آفتابهای فراوان میگويند.
اما من اينجا بر پشتهای
در مه نشستهام بیانتظار طلوعی
زخمی يا شقايقی در مه،
يا زنی در باران؟
«دوستم بدار!» يا «دوستش دارم»؟
از من مپرس!
سهم من از تمام حقيقت،
همين اندكی ترديد است...
#منوچهر_آتشی
﹝ @Jomlax ﹞
بیا به لحظههای وحشی خودمان برگردیم
به جرعههای گسِ گرم چای
به بانگ بیامانِ گنجشکان...
#منوچهر_آتشی
﹝ @Jomlax ﹞
چه شب بود
به چه ماه
که به تالار شعرم درآمدی؟!
پیدا و پنهان از ستونها
و یورش بردی به خلوت پرهیزم
به شور و کرشمه و آواز؟؟
برخیز تا بسرایمت
بخرام تا بخوانمت
پیش آی تا ببوسمت.
پیش آی تا ببوسمت ...
#منوچهر_آتشی
﹝ @Jomlax ﹞