مانده ام تا وسط معرکه گیری چه کنم؟
نشود پاره اگر بند اسیری چه کنم؟
عاشقی خواسته ام بود ولی حیرانم
بپذیری چه کنم! یا نپذیری چه کنم!
تن تو شعلهی عشق است که گُر میگیرد
پس بگو با تنم این جسم حریری چه کنم!
تو زلیخایی و آخر تو جوان خواهی شد
من بیچاره ولی با غم پیری چه کنم؟
کاسههای چه کنم را تو به دستم دادی!
بی تو با درد نداری و فقیری چه کنم؟
#حسین_جنتمکان
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز می گشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب تقره فام
آن بال های نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
#فروغ_فرخزاد
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
برای تو و خویشتن
چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را
در ظلماتمان ببیند
گوشی
که صداها و شناسه ها را
در بیهوشیمان بشنود
برای تو و خویش
روحی که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که
در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش بیرون بکشد
و بگذارد
از آن چیزها که دربندمان کشیده است
سخن بگوییم...
#مارگوت_بیگل
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
3.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهرم با ساده ترین مرد روی زمین که بهترین مرد زندگی ش بوده ازدواج کرده....
شوهرش لکنت زبون داره....
خواهرمو صدا می کنه "م م م م ماری"
خواهرم همیشه میگه زمان تولدش اسمش رو اشتباه نوشتن و تلفظ دقيق اسمش اینه :
"م م م م ماری"
#عباس_کیارستمی
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت
وی جام بلورین که خورد باده نابت
خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر
از خواب برآرم که نبینند به خوابت
ای شمع که با شعله دل غرقه به اشگی
یارب توچه آتش که بشویند به آبت
ای کاخ همایون که در اقلیم عقابی
یارب نفتد ولوله وای غرابت
در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را
ای زلف که داد اینهمه پیچ و خم و تابت
#شهریار
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
برای دیدن تو
اگر رودخانه بودم، برمی گشتم
اگر کوه بودم، می دویدم
اگر باد بودم، می ایستادم
اما انسانم
و بارها برای دیدنت
برگشته
دویده
ایستاده ام....
#حسن_آذری
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
بـعضـی آدم هـا را نـمیشـود داشـت
فقـط مـیشـود یـک جـور خـاصـی دوستـشـان داشـت
بـعضـی آدم هـا اصـلا بـرای ایـن نـیستـنـد ،
کـه بـرای تـو بـاشنـد یـا تـو بـرای آنهـا
اصـلا بـه آخـرش فکـر نـمـیکنـی .. .
آنهـا بـرای ایـننـد کـه دوستـشـان بـداری ،
آن هـم نـه دوسـت داشتـن مـعمـولـی نـه حتـی عـشـق
یـک جـور خـاصـی دوسـت داشتـن کـه اصـلا هـم کـم نـیسـت ..
ایـن آدمهـا حتـی وقتـی کـه دیگـر نـیستنـد هـم ،
در کنـج دلـت تـا ابـد یـه جـور خـاص دوسـت داشتـه خـواهنـد شـد ...
#مهدیه_لطیفی
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
هنوز
دو استکان چای می ریزم
یکی داغ برای خودم...!
یکی که سرد، سهم گلدان ِ
پشت ِ پنجره می شود...!
#روزبه_سوهانی
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
چه دردی بیشتر از این که دردم را نمیدانی
به چشمم خیره میگردی ولی غم را نمیخوانی
چه باشی یا نباشی من برایت آرزو کردم
چه دردی بیشتر از این که این ها را نمی دانی
برایم روز روشن بود میدانستم از اول
که میاید چنین روزی که میگوئی نمیمانی
برای من که بعد از تو ندارم شاخه ی سبزی
چه فرقی میکند دیگر هوای صاف و بارانی
شبیه موریانه،خاطرت در ذهن می ماند
که میپوسد مرا کم کم به آرامی و پنهانی
دل آئینه ام حتی اگر کوهی شود آخر
به سنگی،خرد می گردد به یک لحظه به آسانی
چه میدانی؟تمام پیکرم چون شمع می سوزد
که امشب در دلم برپاست یک شام غریبانی
#خادمه_مولوی
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟
ای وفادارِ رقیبان، بیوفایی بیش از این؟
گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران،
من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این ؟
موجی و بر تکهسنگی خُرد، سیلی میزنی
با بهخاکافتادگان، زورآزمایی بیش از این؟
زاهد دلسنگ را از گوشه محراب خود
ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟
پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود
حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟
#سجاد_سامانی
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
همهی آنهایی که مرا میشناسند
میدانند چه آدم حسودی هستم؛
و همهی آنهایی که تو را میشناسند...
لعنت به همه آنهایی که تو را میشناسند !
#نزار_قبانی
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸
امروز که سرمستم از آهنگ صدایت
بگذار بخوانم غزلی تازه برایت
بگذار بگویم کمی از نرگس چشمت
از شعله پنهانی گیسوی رهایت
بگذار بگویم که نگاه تو مرا کشت
بشمار مرا جزو یکی از شهدایت
چون حادثه میماند، حضور تو شب پیش
ای کاش که تکثیر شود حادثههایت
دیروز صدای تو که از آینه برخاست
یک باره دلم ریخت، در آغوش صدایت
امروز من و این غزل و این تن تبدار
آماده ی مرگیم ... بمیریم برایت؟!
#عبدالرحیم_سعیدیراد
#کافه_تنهایی
🌸🦋 @JomLax 🦋🌸