🔸آیا نتانیاهو فرار کرده است؟!
علیرغم اعتصاب عمومی صهیونیستها و لغو کلیه پروازها در اسرائیل، هواپیمای اختصاصی نتانیاهو ساعتی پیش از پایگاه هوایی نواتیم ارتش صهیونیستی به پرواز درآمده است.
این پرواز باعث تعجب خبرنگاران صهیونیست شده و طبق اعلام گفته شده برای تعمیرات و نگهداری به پرواز درآمده است
وستانیوز(فراخط)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 به اخبار که نگاه میکنم، بیشتر میترسم که ظهور بیخ گوشمونه و من هنوز هیچ کاری برای خودم نکردم.
ـــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از شهدای ایران
🌹خانه اش در یکی از کوچه پس کوچه های جنوب شهر بود
یکی از کوچه های پر شهید خیابان خاوران
از اون خیابان هایی که هر کوچه اش چندین شهید داشتند.
اما این خانه سه، شهید داشت!
روی سر در خونه، سه تا عکس شهیدانش رو زده بود
شهیدان سیف الله، محمد و احمد اختیاری
در زدم
مادر پیر و تنها در را برایم باز کرد
با مهربانی تعارف کرد، رفتم داخل
وارد راهروی تنگ و باریکی شدیم که با سه عکس شهید مزین شده بود
سمت چپ راهرو، یک اتاق کوچک و ساده بود
گوشه اتاق یک تلویزیون قرمز رنگ قدیمی روی میز بود و بالای طاقچه هم ، سه تا عکس شهیدانش
بهم گفت بریم آشپزخانه غذام روی گازه
باهم رفتیم.
آنور حیاط کوچک، یک آشپزخانه ساده و کوچولو بود با یک گاز رو میزی، و یک قابلمه که توش چند تا سیب زمینی داشتند میپختند.
غذایش سیب زمینی پخته بود!
و بالای سر گاز
سه قاب عکس شهید، باز به چشم میخورد
بهم گفت: من توی این دنیا کسی و چیزی رو ندارم
سه تا پسر داشتم که هدیه شون کردم برای انقلاب و وطن
حالا هم در این خانه، با عکس و یاد پسرام دارم زندگی میکنم
میبینی، همه جا با من هستند، دم در کوچه، توی راهرو، اتاقم، آشپزخانه...
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅@shohadayeiran57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمع به کبریت گفت:
از تو میترسم تو قاتل من هستی...
کبریت گفت:
از من نترس...
از ریسمانی بترس که در دل خود جای دادی!!!
عامل نابودی انسان ها تفکرات منفی خودشان است
نه عوامل بیرونی...
#سخن_بزرگان
✒️📚 @sookhanbozoorgan
هدایت شده از مکروبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
»الیس الصبح بقریب؟!
🔺من قاطعانه میگویم؛ حرکت نزولی و روبهزوال رژیم دشمن صهیونیستی آغاز شده و وقفه نخواهد داشت.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌐 @makroobah
کانال شماره ۱ تحلیلی/راهبردی @ج_رزما
انتشار برای نخستینبار / ولایتی و پزشکیان پشت دکتر قاتل درآمدند مادر شهید عجمیان: در دادگاه بدوی حک
پزشکیان نماینده اصلاح طلبان و ولایتی نماینده اصولگرایان به نمایندگی از جناح خودشان دو طرف یک قیچی هستند که انقلابیون و خانواده شهدا را هدف قرار داده اند
هدایت شده از مکروبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفــاع از حــرم
یعنی قرار #جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما؛
تـلآویو است، #تهران نه!
#لبیک_یا_خامنه_ای #ایران
🌐 @makroobah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
»الیس الصبح بقریب؟!
🔺من قاطعانه میگویم؛ حرکت نزولی و روبهزوال رژیم دشمن صهیونیستی آغاز شده و وقفه نخواهد داشت.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌐 @makroobah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفــاع از حــرم
یعنی قرار #جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما؛
تـلآویو است، #تهران نه!
#لبیک_یا_خامنه_ای #ایران
🌐 @makroobah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمع به کبریت گفت:
از تو میترسم تو قاتل من هستی...
کبریت گفت:
از من نترس...
از ریسمانی بترس که در دل خود جای دادی!!!
عامل نابودی انسان ها تفکرات منفی خودشان است
نه عوامل بیرونی...
#سخن_بزرگان
✒️📚 @sookhanbozoorgan
🌺 ماه رمضان به سه قسمت تقسیم میشه:
🔸دهه اول رحــمت
🔸 دهه دوم مغفــرت
🔸 دهه سوم اجـابت
🌸 پس دهه اول را دعا کنیم رحمت خدا نصیب حال ما بشه و کلمه طیبه را زیاد بخوانیم:
لا اله الا الله
🌸 دهه دوم را استغفار بخوانیم تا عفو شویم : استغفرالله و اتوب الیه
🌸 دهه سوم برای طلب بهشت و رهایی از جهنم دعا کنیم: اللهم اجرنی من النار.اللهم ادخلن الجنت.
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌺 عبادات قبول التماس دعا
🌼 🌸🍃
✅روزه، یکی از رموز سلامتی
✍رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
صُومُوا تَصِحُّوا.
روزه بگیرید و سالم باشید.
روزه داری یکی از درمان های طب اسلامی است. به فتوای جمیع فقها مجوز ترک روزه در دست پزشکان نیست؛ بلکه اطمینان خود شخص در مضر بودن روزه ملاک است. اگر فقط به خاطر نهی دکتر روزه ترک شود، مرتکب حرام شده ایم و کفاره واجب می شود.
در ایام ماه مبارک رمضان مراجعه به بیمارستان ها و مطب ها کاهش پیدا می کند! برخی از پزشکان با فن ترساندن، بیمارها را از روزه گرفتن منع می کنند، در حالی که روزه، درمان آن ها است.
💐💐💐
39.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبای «روزه اولی»...🌙
▫️اثر: موسسه ماوا و نهضت
برای بچههای گُلِ روزه اولی
👇👇👇👇👇👇
@baray_asadabad
آخرین وضعیت رسیدگی به پرونده شهید عجمیان
رئیس کل دادگستری استان البرز:
🔹هیچ فرد و نهادی در روند رسیدگی به پرونده دخالتی نداشته است.
🔹برای ۵ نفر از متهمان حکم اعدام و برای سایر متهمان هم به اتهام محاربه حبس صادر شد.
🔹دیوان عالی کشور حکم اعدام ۲ نفر را تایید و حکم ۳ نفر را نقض و جهت رسیدگی مجدد به همان دادگاه صادرکننده ی حکم ارجاع کرد.
🔹متهمان پرونده در زندان هستند و هیچکدام مشمول عفو نشدهاند.
🔹این گونه نبوده که دادگاه در مورد هر فردی که در صحنه شهادت ضربهای به شهید عجمیان وارد کرده حکم اعدام صادر کرده باشد.
🔹پ.ن.- این اطلاع رسانی به موقع و مختصر و مفید دستگاه قضائی را به فال نیک میگیریم. و امیدواریم با همین ادبیات صریح عمومی_نه ادبیات پیچیده قضائی و کلمات قلمبه سلمبه که مردم متوجه نمی شوند_ در مورد اختلاس فولاد مبارکه/ عدم محاکمه روحانی/ عدم برخورد با بی حجابی/ و.... روشنگری نمایند.
🔰🔰🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ روز رهایی قدس شریف نزدیک اسـت
-------------------------------------------------------
✅ بشارتی بزرگ از رهبر معظم انقلاب :
ان شاءالله ببینید و ببینیم که به زودی در قدس نماز جماعت خواهید خواند،
معتقدیم که این روز خواهد آمد،
و زود، دیر هم نخواهد شد،
وعده نابودی اسرائیل کودک کش 🔥
-------------------------------------------------------
این روزها بوضوح همه ی ما حال و روز این رژیم کودک کش و جنایتکار را می بینیم که نفس های آخر را می کشد...🔥
آماده شوید برای اقامه نماز در بیت المقدس به امامت حضرت آقا که آن روز بسیار نزدیک است
ان شاءالله
✔️ خبرهایی در راه است
-------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------
الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج ☀️
🔴 #پایان_تشنگی
🔰 خشک شدن دریاچهی ارومیه به #دلایل_مختلفی مثل تغییر اکوسیستم، مدیریت غلط آب، کمبود بارش و احداث پل و سدهای کارشناسی نشده، از اواسط دهه ۸۰ شروع شد...😞
🔸 خشک شدن این دریاچه باعث به خطر افتادن سلامت #۱۳میلیون نفر ، طوفان های نمکی ، نابودی کشاورزی در منطقه و تخریب اکوسیستم طبیعی می شود.📛
🔹 از سال ۹۴ با تشکیل کمیته احیای دریاچه ارومیه، #طرح_کانیسیب آغاز به کار کرد که به دلیل ناتوانی دولت در تامین بودجه آن، این طرح نیمه کاره متوقف شد.🔐
🔸 با روی کار آمدن دولت آیت الله رئیسی و سفر ایشان به آذربایجان غربی، دستور اختصاص هزار میلیارد تومان برای اتمام این طرح داده شد و در عرض کمتر از یکسال آب به این دریاچه رسید و دریاچه در مسیر #احیاء قرار گرفت.🔓
🔘 طرح کانیسیب که متشکل از ۳۶ کیلومتر #تونل_زیرزمینی و ۱۱ کیلومتر #کانال است، آب را از رودخانه زاب به دریاچه منتقل می کند.😮
➕ در این طرح به دلیل اینکه آب از زیر زمین منتقل میشود، امکان برداشت غیرقانونی از آن توسط #کشاورزان وجود ندارد.
با #تکمیل این طرح، سالانه یک و نیم میلیارد متر مکعب آب به دریاچه ارومیه خواهد رسید.🌊
🛑 #اهمیت این طرح برای #رئیس_جمهور به قدری بود که در عرض ۶ ماه ٣ سفر به استان آذربایجان غربی برای پیگیری آن سفرداشتند
🍂
🔻 یازده / ۱۱۶
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔹 فرار از اردوگاه
هاشم پیشنهاد داد اسلحه آنها را با خودمان ببریم ولی من مخالفت کردم چون لباسهای ما معمولی بود و همراه داشتن اسلحه بزرگی چون کلاش برای ما که لباس نظامی ارتش عراق تنمان نبود حسابی شک برانگیز بود. همچنین ممکن بود در یک لحظه حساس دچار اشتباه بشویم و جان افراد بی گناهی به خطر بیافتد. اما هاشم یک تیغ جراحی همراه خودش آورد. به آرامی از درب اتاق بیرون آمدیم.
تا اینجای کار مشکلی نبود؛ چون شبهای قبل هم می آمدیم. ایستادم! مردد شدم. شاید هم ترسیدم. میدانستم با ماجراهای هولناک و پیش بینی نشده ای روبه رو خواهم بود. از یک طرف حس زیبای آزادی و از طرفی جنازه شهید رضایی که بعد از شهادت با صحنه سازی فرار، روی سیم خاردارهای اردوگاه تکریت ۱۱ انداخته شد، من را بین دو راهی بزرگی قرار میداد. دوست داشتم با خیال راحت چند لحظه ای را آزادانه نفس بکشم. هاشم گفت: «بیا بریم منتظر چی هستی؟» هنوز کمی مردد بودم. با خود گفتم خدایا! یعنی اگه موفق نشیم اعدام حتمیه! باید بین سرنوشتی نامعلوم در اسارت و احتمال آزادی یا اعدام یکی را انتخاب میکردم. آن لحظه بزرگترین و خطرناک ترین تصمیم تمام عمرم را گرفته بودم. بچه ها منتظرم بودند و فرصت تأمل بیشتر نبود.
بسم الله جانانه ای گفتیم، بر لبان گزیدیم - عض- علی ناجزک، و سر را به او سپردیم - اعر الله جمجمتک و حرکت کردیم. رفتیم داخل دست شویی و لباسهایی که قبلاً تهیه کرده بودیم را پوشیدیم. هاشم قبلاً مسیر را با ترفند جالبی شناسایی کرده بود. در همان مسیر شناسایی شده حرکت کردیم. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که تعداد زیادی سرباز سر راهمان سبز شدند. سریع رفتیم کنار یک درخت و در تاریکی قایم شدیم تا سربازان رد شدند و رفتند. هاشم کمی جلوتر رفت و مسیر دیگری را شناسایی کرد و به دنبالش راه افتادیم. به انتهای سیم خاردارها رسیدیم و از آنها بالا رفتیم و به سختی از سیم خاردارها گذشتیم. زخمی شده بودیم اما شوق آزادی زخمهایمان را التیام می داد. مگر چند ردیف می توانست مانع بزرگی برای ما باشد تا رسیدن به آزادی به آن طرف سیم خاردارها تازه متوجه شدیم بیمارستان وسط یک پایگاه بزرگ نظامی قرار دارد و ما تازه وارد آن پایگاه نظامی شدهایم. باز هم مردد شدیم ولی بر تردیدهایمان غلبه کردیم. از کنار سیم خاردارها به طرفی که حدس میزدیم جاده بعقوبه است حرکت کردیم. این بار اشتباه نکرده بودیم.
چیزی نگذشت که چند تا سگ پارس کنان دنبال مان کردند. فقط همین را کم داشتیم که علاوه بر بعثی ها سگها هم دنبالمان کنند. پا به فرار گذاشتیم تا اینکه رسیدیم به یک ردیف سیم خاردار دیگر. با مصیبت از آنها هم رد شدیم. سگ ها از دنبال کردن مان منصرف شدند، البته نه که خسته شده باشند. سیم خاردارها مانع شان شده بود. خدا را شکر کردیم و به راه مان ادامه دادیم. حالا دیگر می شد رفت وآمد اتومبیلها را توی جاده دید. به طرف جاده حرکت کردیم. تک و توک ماشین رد میشد. از عرض جاده عبور کردیم و به آن طرف جاده رفتیم. کمی صبر کردیم تا یک اتومبیل آمد. دست بلند کردم ایستاد. من جلو نشستم، هاشم و مسعود هم عقب سوار شدند. سلام کردم و به عربی از راننده خواستم ما را به مندلی برساند. نگاهی به ساعت اتومبیل کردم، کله ام سوت کشید؛ ساعت حدود ۴ یا ۵ صبح بود و کمتر از یک ساعت بیشتر به طلوع آفتاب نمانده بود. نگران شده بودم اما چاره ای جز ادامه دادن مسیر نبود. سرم را به عقب برگرداندم و نگاهی به هاشم کردم. او یک تیغ در آورد و اشاره کرد به راننده. با اشاره ابرو گفتم که نه. شیشه درب های عقب پایین بود. راننده گفت: ارفعو الجام، یعنی؛ شیشه رو بدید بالا.
حواسم نبود و به فارسی برای بچه ها ترجمه کردم بچه ها شیشه ها رو بدید بالا! راننده چشمهایش گرد شد. خیلی ترسیده بود، شروع کرد به التماس کردن که من عيال دارم، من بدبختم، به من رحم کنید. به سه راهی خانقین- مندلی رسیدیم. راننده با التماس گفت: اگر میشه همین جا پیاده بشید، من از یه مسیر دیگه میرم. چند تا نورافکن سه راه را روشن کرده بود و یک نگهبان هم آنجا ایستاده بود. نگهبان مشکوک شد و کمی به ما نزدیک شد به راننده گفتم: «جلوتر برو». آن قدر جلو رفت که مطمئن شدیم نگهبان بی خیالمان شده و دنبال مان نمی آید. دیگر خیلی داشتیم از سه راه دور میشدیم. به راننده گفتم: «اوگف». یعنی؛ بایست به بچه ها هم گفتم که پیاده شوند. پیاده شدیم و ماشین رفت. نگهبانی که دم دژبانی مشغول نگهبانی بود مقداری دنبال مان کرد و حتی ایست هم داد، اما ما محل ندادیم و آن قدر از او فاصله گرفتیم تا از تعقیبمان منصرف شد.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 یازده / ۱۱۷
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔹 فرار از اردوگاه
حالا دیگر بچه ها روی حرفها و تصمیمهایم اعتراضی نمی کردند. برنامه این بود که هیچ گونه درگیری فیزیکی با نظامیان و حتی غیرنظامیان نداشته باشیم. بنابراین با هرگونه درگیری مخالفت کردم؛ چون معلوم نبود عکس العمل عراقی ها چه می شود و مسلماً ما از درگیری جان سالم به در نمی بردیم. هرچند اگر ماشین را از او میگرفتیم احتمال موفقیتمان کمی بیشتر میشد، اما به خطر و آسیبی که در صورت عدم موفقیت متوجه مان میشد نمی ارزید. از بیراهه به سمت مندلی راه افتادیم. باران مسیر حرکتمان را کاملاً گل کرده بود و امکان حرکت سریع را از ما میگرفت. دیگر هوا داشت روشن میشد.
نمی دانم سردرگمی و تشویش و اضطراب در باتلاق گلی از کجا در تقدیرم نوشته شده! آن از شب اول عملیات کربلای ۴ که در باتلاق های کنار اروند رود گیر کردیم و این هم از شب عملیات فرار.
در نزدیکی بعقوبه هر دوی این باتلاقها یک مأموریت داشتند، اینکه نگذارند از زندان آزاد شویم. آنجا زندان دنیا و اینجا زندان بعقوبه ۱۸. اما اضطراب امشب کجا و سردرگمی آن شب کجا!....
همین طور که با فاصله از کنار جاده میدویدیم ناگهان یک گله سگ به سمت ما حمله ور شدند. پا به فرار گذاشتیم ول کن نبودند و هر لحظه ممکن بود پاچه مان را بگیرند. چاره دیگری نداشتیم، به بچه ها گفتم نباید از سگ ها فرار کنیم. بهترین کار اینه که برگردیم و حالت هجومی بهشون بگیریم. برگشتیم و هر کدام با یک سنگ و کلوخی به سمت سگها حمله کردیم. سگها ترسیدند و فرار کردند. مدتی که رفتیم رسیدیم به یک زیرگذر. جاده ای آنجا نماز صبح را خواندیم و کمی هم استراحت کردیم امکان ادامه مسیر در شانه جاده وجود نداشت و از طرفی بیراهه هم كُلاً گِلی بود و سرعت مان را میگرفت. مشورت کردیم که چه کار کنیم. هاشم استخاره گرفت و گفت بریم سر جاده و تا مندلی رو با ماشین بریم.
رفتیم سرجاده، دیگر داشت هوا روشن میشد و همه لباس هایمان هم کاملاً گلی شده بود. با روشن شدن هوا و بیدار شدن بچه ها نگهبان ها هم بیدار می شدند و قضيه لو میرفت و ارتش عراق می افتاد دنبالمان تا اینجا حدود ده پانزده کیلومتر از بیمارستان بعقوبه دور شده بودیم و تازه رسیده بودیم به سیم خاردارهای اردوگاه ۱۸ . صحنه باشکوهی بود. برای اولین بار بعد از سه سال از بیرون اردوگاه و بدون نگهبان بالا سر به اردوگاه نگاه میکردم.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#یازده
کانال حماسه جنوب/ ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂