✡️ وقتی فرشتگان در «عشای ربانی نیمهشب» خونآشام میشوند! (٣)
🎬 خلاصهی داستان
1️⃣ «مانسینیور جان پروئیت»، #کشیش سالخورده و بیمار در یک جزیرهی نسبتاً متروک و ایزوله با جمعیتی حدود 130 نفر، که شغل اهالی آن عمدتاً ماهیگیری است و نوعی افسردگی و رخوت بر زندگی اهالی آن حاکم است، زندگی میکند.
2️⃣ کشیش، در سفری به غرب آسیا برای زیارت #سرزمین_مقدس (بیتالمقدس یا اورشلیم)، در شبی سرد و طوفانی در بیابانی ظلمانی گم میشود. او در نهایت برای فرار از طوفان شن به یک دخمهی غارمانند پناه میبرد.
3️⃣ آنجاست که با موجودی مخوف، #بالدار و #خونآشام مواجه میشود که چشمانش در تاریکی، نوری هراسانگیز ساطع میکند. او به کشیش پیر حمله میبرد و او را به زمین میزند و به سبک ومپایرها، خون جان پروئیت را از شاهرگ گردن میمکد.
4️⃣ پدر پروئیت گمان میبرد که مرده است، اما در هنگام اعترافش در کلیسای سنت پاتریک در جزیره کراکت پی میبریم که در هنگام مواجه شدن با آن موجود خوفناک (که به لحاظ ظاهری شباهتی عجیب به مفهوم #جن در آموزههای اسلامی دارد)، او با یادآوری و تطبیق برخی آیات عهد عتیق و عهد جدید، مبنی بر خوفناک بودن حضور #فرشته_الهی برای عامه مردم، آن موجود حقیقتاً وحشتناک و خونآشام را فرشته الهی میپندارد!
5️⃣ آن فرشته کذایی با خوردن خون کشیش و سپس خوراندن خون مچ دست خود به او، او را چند دهه جوانتر میکند. جان پروئیت این را یک #معجزه از جانب فرشته الهی در نظر میگیرد و زنده و جوان شدن خود را بهمثابه #برگزیدگی خود برای ابلاغ بشارت «عهد جدید» به اهالی جزیره میپندارد.
6️⃣ او موجود هولناک و #خونآشام را در صندوقچهای قدیمی زیر خاک و عتیقهجات پنهان میکند و برای انجام #رسالت خود به جزیره میبرد. باید اذعان کرد که داستانی تکاندهنده و همان اندازه جذاب از ذهن فلنگن تراویده است!
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter