✡ خاطرات حاخام یدیدیا شوفط و فرقهسازی #یهودیان_مخفی (3)
1⃣ چه کتابخانهای داشت! چه کتابهایی که از چند پشت به او رسیده بود! ایشان یک کلاه با چند ترک گشاد و بلند سرش گذاشته بود. صورتش وقتی در کاشان بود سفید بود. اما حالا تغییر کرده بود.
2⃣ نشسته بودم که یک نفر آمد پشت پرده و بلند گفت: «یا حق». این گروه تا جواب یا حق را نگیرند، حق ندارند وارد شوند. آقا یا حق گفت و بعد یک نفر «افسر بلندمرتبه ارتش ایران»!! آمد توی اطاق روی صندلی نشست. قبل از آن یک پاکت که گویا پول در آن بود به آقا داد که آقا آن را زیر تشک خود گذاشت.
3⃣ تا آنجا بودیم باز همین مراسم ادامه داشت. آقای بسیار منظم و مرتب که تصور میکنم عضو «وزارت دارایی»!! بود، آمد داخل اطاق شد و نشست. او هم برای آقای #قطب هدیه آورده بود که آن را آوردند و او در کمد گذاشت. همه گونه هدایا می آوردند. ما قدری با او صحبت کردیم.
4⃣ در میان مریدان این #درویش که وجودش در میان #یهودیان از عجایب بود یک نفر ایسرائل بود که مردی تاجر و درسخوانده بود. فرزند این مرد اکنون در آمریکاست. او فوقالعاده به قطب اعتقاد پیدا کرده بود. او یک ایسرائل مؤمن و تاجر معتبری بود که وارد به حوزهی عرفانیان شده بود. اما بعد بهخاطر مواردی که پیش آمد[!!] اعتقاد خود را به قطب کاملاً از دست داد و دیگر به ملاقات او نرفت.
5⃣ بهتدریج هر که از یهودیان به قطب اعتقاد داشت از او روی برگرداند و اینک پسر تحصیلکردهی آن مرد درویش که با اینجانب آشنایی دارد و من او را خیلی عزیز میدارم برای پدر مرحوم خود قدیش میزند و هشکابا میخواند».
📚 منبع: کتاب خاطرات یدیدیا شوفط
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
✡️ خاطرهٔ حاخام یدیدیا شوفط از فرقهسازی #یهودیان_مخفی (٣)
1️⃣ چه کتابخانهای داشت! چه کتابهایی که از چند پشت به او رسیده بود! ایشان یک کلاه با چند ترک گشاد و بلند سرش گذاشته بود. صورتش وقتی در کاشان بود سفید بود. اما حالا تغییر کرده بود.
2️⃣ نشسته بودم که یک نفر آمد پشت پرده و بلند گفت: «یا حق». این گروه تا جواب یا حق را نگیرند، حق ندارند وارد شوند. آقا یا حق گفت و بعد یک نفر «افسر بلندمرتبه ارتش ایران»!! آمد توی اطاق روی صندلی نشست. قبل از آن یک پاکت که گویا پول در آن بود به آقا داد که آقا آن را زیر تشک خود گذاشت.
3️⃣ تا آنجا بودیم باز همین مراسم ادامه داشت. آقای بسیار منظم و مرتب که تصور میکنم عضو «وزارت دارایی»!! بود، آمد داخل اطاق شد و نشست. او هم برای آقای #قطب هدیه آورده بود که آن را آوردند و او در کمد گذاشت. همه گونه هدایا می آوردند. ما قدری با او صحبت کردیم.
4️⃣ در میان مریدان این #درویش که وجودش در میان #یهودیان از عجایب بود یک نفر ایسرائل بود که مردی تاجر و درسخوانده بود. فرزند این مرد اکنون در آمریکاست. او فوقالعاده به قطب اعتقاد پیدا کرده بود. او یک ایسرائل مؤمن و تاجر معتبری بود که وارد به حوزهی عرفانیان شده بود. اما بعد بهخاطر مواردی که پیش آمد[!!] اعتقاد خود را به قطب کاملاً از دست داد و دیگر به ملاقات او نرفت.
5️⃣ بهتدریج هر که از یهودیان به قطب اعتقاد داشت از او روی برگرداند و اینک پسر تحصیلکردهی آن مرد درویش که با اینجانب آشنایی دارد و من او را خیلی عزیز میدارم برای پدر مرحوم خود قدیش میزند و هشکابا میخواند».
📚 منبع: کتاب خاطرات یدیدیا شوفط
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
🇮🇷👉 @jscenter