eitaa logo
هم پای قافله ۹
460 دنبال‌کننده
337 عکس
189 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز چهل روزش نشده بود که بچه روی دستان مادرش تشنج کرد، مادر جوان طفلش را بر دست گرفته و تا بیمارستان دوان دوان می‌رود. طفلش را روی تخت می‌گذارد پرستار مادر را از اتاق بیرون می‌برد و پزشک مشغول درمان می‌شود. بعد از چند ساعت انتظار پزشک از اتاق بیرون می‌آید، خبر می‌دهد که.... این داستان ادامه دارد.. ✍ف.پورعباس https://eitaa.com/jz_ghafeleh
هم پای قافله ۹
#نذر_۲۱_ساله هنوز چهل روزش نشده بود که بچه روی دستان مادرش تشنج کرد، مادر جوان طفلش را بر دست گرف
بعد از چند ساعت انتظار پزشک از اتاق بیرون می‌آید، خبر می‌دهد که حال فرزندش خوب است. مادر نفس راحتی می‌کشد، وارد اتاق می‌شود، دستان طفلش را سوزن‌ها با بی‌رحمی سوراخ کرده و کبود کرده بودند. اما این بچه هر از چند گاهی ناگهانی از هوش می‌رفت، دکترهای شهر هرکدام نسخه‌ای می‌پیچیدند. هیچ کدام اثر نداشت و بچه همچنان حال و روزش همان بود. ✍️پور عباس https://eitaa.com/jz_ghafeleh
هم پای قافله ۹
#نذر_۲۱_ساله بعد از چند ساعت انتظار پزشک از اتاق بیرون می‌آید، خبر می‌دهد که حال فرزندش خوب است. م
مادر دیگر از رفتن به این دکتر و آن دکتر خسته شده بود، شب دهم محرم زیر آسمان رفت و روسری از سر کند و رو سمت آسمان کرد و گفت: یاابن‌الزهرا، من دیگه خسته شدم، این دکتر و آن دکتر، بیا و برو، تو رو جون مادرت الان که می‌رم داخل خونه یا دخترم مرده باشه یا شفاش داده باشی. ✍پورعباس https://eitaa.com/jz_ghafeleh
هم پای قافله ۹
#نذر_۲۱_ساله مادر دیگر از رفتن به این دکتر و آن دکتر خسته شده بود، شب دهم محرم زیر آسمان رفت و روس
تو لابه لای خطوط زیارت عاشورا چشمام به کلمه‌هایی خورد که سال ها بود نمی دیدم . . دیدم آخرش . . پیدا کردم غایت بی انتهایی که میگن . . سرانجام عشقی که میگن . . ام القضایای زندگی رو . . عـِنـد َک َمَع َالحـُسین رو . . وچه‌شکنجه‌شیرینی‌هست‌فراق‌ازاین‌معیت . . | . ✍ پورعباس https://eitaa.com/jz_ghafeleh
هم پای قافله ۹
#نذر_۲۱_ساله مادر دیگر از رفتن به این دکتر و آن دکتر خسته شده بود، شب دهم محرم زیر آسمان رفت و روس
نذر می‌کنم شفایش دادی گوسفندی ببرم حرمت کربلا و به آشپزخانه حرم هدیه دهم. همان شد، دختر بچه روز به روز حالش بهتر شد و رنگ و رویش برگشت، دیگر خبری از بیماری نبود. مادر لحظه شماری می‌کرد برسد روزی که کربلا برود و نذرش را ادا کند، اما هر سال که محرم و صفر می‌گذشت طلبیده نمی‌شدن. ۲۱سال از نذری که مادر کرده بود گذشت، سال ۱۴۰۱هشت روز قبل اربعین با اتفاقی عجیب و باور نکردنی راهی کربلا شدن و گوسفند نذری را خریداری کرده و همراه خود به کربلا بردن🖤 این داستان واقعی است. ✍ف.پورعباس https://eitaa.com/jz_ghafeleh