eitaa logo
هم پای قافله ۹
459 دنبال‌کننده
337 عکس
188 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سعدیا ...!.mp3
زمان: حجم: 2.46M
سعدیا! دیگر بنی‌آدم برادر نیستند جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند عضوهای بی‌شماری را به درد آورده چرخ عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند کودک چشم‌آبی غرب و سیه‌چشم عرب در نگاه غربیان با هم برابر نیستند شاید اطفالی که اکنون در زنده‌اند تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند از نگاه غربیان انگار در مشرق‌زمین مادران داغ کودک‌دیده مادر نیستند نزد آنانی که می‌گریند در سوگ سگان صحنه‌های قتل‌ انسان گریه‌آور نیستند کاش بی‌بی‌سی سوال از باربی‌سازان کند: این عروسک‌ها که می‌سوزند دختر نیستند؟ ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند بی‌مروت! کودک‌اند این‌ها نه مردان حماس خانه‌‌اند این‌ها که شد ویرانه، سنگر نیستند ‌ کودکان هرچند بسیارند در ویرانه‌ها ساقه‌های ترد ریحان‌اند لشکر نیستند خادمان کعبه سرگرم‌اند در کاباره‌‌ها؟ یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟ بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟ یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟ پشته‌ها از کشته‌ها پیداست، دنیا کور نیست؟ آسمان از ناله‌ پر شد، گوش‌ها کر نیستند؟ تا به کی کودک‌کشی در غزه؟ آیا غربیان در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟! شاعر: افشین علا گوینده: بانو آزادی طلبه جامعة الزهراء سلام الله علیها https://eitaa.com/jz_ghafeleh
گزارش زیارت کاروان همپای قافله از مرقد مطهر سید محمد (ع) ورود : ساعت ۰۸:۲۵ کاروان «همپای قافله» در مسیر زیارتی خود، پس از ورود به عراق و پیش از حرکت به سمت کربلا، به زیارت مرقد مطهر سید محمد مشرف شد. زائران با دل‌هایی آکنده از معرفت و اشتیاق، در فضای معنوی حرم، به دعا و نذر پرداختند. 🔰 این زیارت، به‌عنوان یکی از توقف‌گاه‌های تربیتی و معرفتی کاروان، با برنامه‌های فرهنگی و قرائت زیارت‌نامه همراه بود. 🔰مسئولان کاروان، با تأکید بر کرامت این امامزاده، زیارت را فرصتی برای تجدید عهد با اهل بیت (ع) دانستند. https://eitaa.com/jz_ghafeleh
ساعت دو و نیم نیمه‌شب است. هوا سنگین و ساکت، ورودی مرز عراق زائران نشسته بودند. رفتیم سراغ آقای حدادی رئیس کاروان تا ادامه مسیر و برنامه ها را بپرسیم. ایشان دعوت به مصاحبه را پذیرفتند. ایشان با صدایی محکم شروع کردند: «سفر ما هنوز آغاز نشده است. این فقط یک ایستگاه است، نه پایان راه. هر قدمی که برمی‌داریم، نه فقط جسم، بلکه روحمان را هم حرکت می‌دهیم. این مسیر، مسیر بازگشت به خود است.» در ادامه‌ی سفر، قرار است مهمان امامان معصوم در سامرا و کاظمین باشیم. 🔻یکی از ویژگی های این سفر نظم و انضباطی است که با برنامه ریزی دقیق می توان در سخنان محکم و مصمم آقای حدادی دید. 🔻از برنامه‌های فرهنگی می‌گویند، از روایت‌هایی که قرار است ضبط شوند، از کودکانی که در مسیر با چشمان پر از سؤال نگاه می‌کنند. «ما باید پاسخ باشیم. نه فقط با کلمات، بلکه با رفتار، با همدلی، با خدمت.» ساعت به سه نزدیک می‌شود. اما در صدای آقای حدادی، نه خستگی، بلکه امید موج می‌زند. «این سفر، سفری است از تاریکی به نور. و ما، فقط مسافر نیستیم ما حاملان پیامیم.» https://eitaa.com/jz_ghafeleh
گزارش کاروان «همپای قافله» از سامرا امروز، پس از چهار ساعت حضور معنوی در شهر مقدس سامرا، کاروان «همپای قافله» با قلب‌هایی آکنده از نور زیارت، نماز و آرامش روحی، این شهر را ترک کرد. ساعت ورود به سامرا: ۱۱:۰۰ صبح مدت حضور: حدود ۴ ساعت فعالیت ها 🔻زیارت حرم مطهر امامین عسکریین (علیهما‌السلام) 🔻اقامه نماز جماعت در فضای معنوی حرم 🔻صرف ناهار در مواکب زائران با شور و اشتیاقی وصف‌ناپذیر وارد سامرا شدند. فضای حرم، با طنین دعاها و زمزمه‌های عاشقانه، روح‌ها را جلا داد. نماز جماعت با حضور پرشور زائران برگزار شد و پس از آن، ناهار در فضای صمیمی و آرام مواکب صرف شد. این توقف کوتاه اما پربرکت، نقطه‌ای از اتصال قلب‌ها به آسمان بود. 🔸حدود ساعت ۱۵:۳۰، کاروان با نظم و هماهنگی کامل، سامرا را به مقصد بعدی ترک کرد. زائران با چشمانی اشک‌بار و دل‌هایی مملو از خاطره، به راه ادامه دادند. 🔶 سامرا، با تمام شکوه و غربتش، بار دیگر نشان داد که زیارت نه فقط یک سفر، بلکه یک تحول درونی است. کاروان «همپای قافله» با توشه‌ای از نور و معرفت، به مسیر خود ادامه می‌دهد تا در دیگر ایستگاه‌های زیارتی، این شعله را زنده نگه دارد. https://eitaa.com/jz_ghafeleh
سامرا... نفس هام تو سینه حبس شد. وقتی از دور گنبدِ طلایی و آن دو گلدسته‌ رو دیدم، پاهام یخ زد. انگار همه‌ی وجودم می‌لرزید از هیبت اینجا. سامرا؛ شهر غربت، شهر انتظار. 🔻داخل حرم مطهر امام هادی و امام عسکری (علیهماالسلام) که شدم، نگاهم بی‌اختیار دنبال اون گوشه‌ی خاص می‌گشت... جایی که سرداب غیبت قرار داشت. کنار در سرداب، روی زمین نشستم. سکوتی عجیب فضا رو پر کرده بود، فقط زمزمه‌ی دل‌های شکسته به گوش می‌رسید. دستم رو روی سنگ‌های قدیمی و خنک دیوار کشیدم. همینجا... روبروی همین نقطه. می‌گن آخرین جایی بود که چشم‌های زمینی، حضرت حجت (عج) رو دید. اشک‌ها بی‌صدا سرازیر شدن. دلم گرفت، گرفت تا ته وجود. پایین رفتم... تو سرداب. 🔻هوای خنک و سکوت سنگینش، توی رگ‌هام می‌دوید. چشامو بستم. تصور کردم صدای قدم‌های مبارکش رو می‌شنوم. اینجا همون سرداب غیبته... همون سردابی که می‌گن محل تولد و زندگیِ پنهانی‌شون بوده. دست لرزانم رو گذاشتم روی محلی که گفته می‌شه محلِ نمازِ ایشون هست. دلُم فریاد زد: "آقا جون! ما همین نزدیکی‌ایم... صدایمون رو می‌شنوی؟" سرداب پر از نجوای نامحسوسِ دل‌های مشتاق بود. پر از ناله‌های آرامِ یا صاحب‌الزمان. بیرون که اومدم، آسمون سامرا رو نگاه کردم. انگار هر ذره‌اش نوید ظهور می‌داد. سامرا، یادگار غیبت بود، اما پر از امید دیدار. ✍🏻بانو فاطمه پورعباس https://eitaa.com/jz_ghafeleh
🔰زیارت مرقد مطهر سید محمد(ع) در قاب تصویر https://eitaa.com/jz_ghafeleh
🔰زیارت مرقد امام هادی علیه السلام و امام حسن عسگری علیه السلام در قاب تصویر https://eitaa.com/jz_ghafeleh