🔰روایت پیش از سفر؛ جرقهای از عهد، در شبهای پیش از سفر
هنوز قافله راه نیفتاده است، اما دلهای ما مدام در حال رفتوبرگشتاند؛ نه بین مرزها، که بین سؤالها.
آیا آمادهایم؟ آیا این حرکت، فقط سفری زمینیست یا هجرتی که روح را هم جابجا میکند؟
جلسات ستاد یکییکی تشکیل میشود. هر کارگروه دنبال سهم خودش از این عهد بزرگ است.
صداها جدیاند، نگاهها متمرکز،
و میزها پر از برگهها و چکلیستها؛ اما در میان این نظم ستادی، یک بیقراری روحانی جریان دارد.
چیزی شبیه اضطراب زینبی؛ اضطراب از جا نماندن، از روایت نکردن، از فقط «رفتن» بی «ماندن».
هر زائری که فرم ثبتنام را پر میکند، انگار یک عهدنامه امضا کرده است. عهدی برای ساختن روایت.
برای اینکه اگر کسی ندید، او ببیند. اگر کسی ننوشت، او بنویسد.اگر کسی عبور کرد، او بماند در عمودهای مسیر.
در گوشهای از ستاد، تیم رسانه دارند سناریو مینویسند.
نه سناریوی فیلم، سناریوی روایت. چه روایتهایی باید ساخته شود؟
چه صحنههایی باید ثبت شود؟
چه واژههایی باید زاده شود تا اربعین امسال، فقط یک سفر نباشد؟
همه آمده بودند؛ با چادرهای مشکیشان، با چشمهایی که میان وظیفه و شوق حیران است.
وقتی صحبتها تمام می شود، کسی چیزی نمی گوید، اما همه میدانند که فردا روزی، اولین قدمهایشان، قدمهای یک قافله رواییست.
همه در دل نجوا می کنند:
«این سفر، فقط رفتن نیست. این سفر، نه آغاز است، نه پایان؛ فقط ادامهی عهدیست که سالها پیش، کنار گودال قتلگاه بسته شد...»
✍🏻به روایت «زائر واژهها»، از دل کاروان همپای قافله ۹، جامعة الزهراء (سلاماللهعلیها)
#زائر_واژه_ها
#قاب_روایت
https://eitaa.com/jz_ghafele
🎥 روایت ضبط تصویری با جناب آقای حدادی
دلنوشت تصویری از یک گفتوگوی تمدنی
دوربین آماده بود، نور تنظیم، صدا چک شد؛ اما آنچه مهم بود، نه تنظیم فنی، بلکه آمادگی دل برای شنیدن صدای کاروان بود.
آقای مهندس حدادی آرام نشست، ولی نگاهش پر از حرکت بود، شبیه کسی که هنوز مسیر عمودها را در چشم دارد. گفتوگو شروع شد؛ نه با آمار و برنامه، بلکه با روایت.
گفتند:
«کاروان همپای قافله فقط قرار نیست زائر را از نقطهای به نقطهای ببرد؛ قرار است دلها را از زیارت عبور دهد، به روایت برساند.»
از شکلگیری ستاد گفتند، از دغدغه تربیت، از مسئولیت رسانه، از اینکه هر طلبه خواهر یک راوی بالقوه است.
از اینکه باید کاری کنیم که حتی یک دلنوشته ساده، بتواند صدای زنانهی عاشورا و اربعین شود.
ایشان گویی می خواستند بگویند:
«این دوربینها، اگر خوب بچرخند، روایت اربعین را از حوزه علمیه بیرون میبرند؛ نه برای دیده شدن، بلکه برای اثر گذاشتن.»
در بخشی از مصاحبه، نگاهی به تیم رسانه انداختند، پرسیدند:
«آیا روایتهایی که ثبت میکنید، طعم ایمان دارند؟ عطر تربیت دارند؟ رنگ تمدن اربعینی را به خود گرفته اند؟»
و انگار همه فهمیدند که امسال، ضبط فقط ثبت تصویر نیست؛ ثبت آیندهی روایت است.
صدایش در قاب بود، اما حرفهایش در دلها پیچید.
ما فقط مصاحبه نکردیم؛ مروری بود بر اینکه چرا میرویم، چگونه روایت میکنیم، و قرار است کجا بمانیم در تاریخ، نه در مسیر.
وقتی ضبط تمام شد، کسی نگفت «کات»،
چون قصه هنوز ادامه دارد...
✍🏻به روایت «زائر واژهها»، از دل کاروان همپای قافله ۹، جامعة الزهراء (سلاماللهعلیها)
#زائر_واژه_ها
#قاب_روایت
https://eitaa.com/jz_ghafeleh
هم پای قافله ۹
🎥 روایت ضبط تصویری با جناب آقای حدادی دلنوشت تصویری از یک گفتوگوی تمدنی دوربین آماده بود، نور
🎥 ادامه ضبط تصویری جلسه رئیس همپای قافله با اعضای کارگروه رسانه
کادر هنوز تنظیم نشده بود، اما نگاهها ثابت بودند. قاب دوربین، صورت را میدید؛ اما دلهای ما، واژههایی را که قرار بود گفته شود.
جلسه با کارگروه رسانه آغاز شد؛ هرکسی صدا و تصویر را چک میکرد، اما بیشتر از آن، اطمینان از رسالتش را در دل مرور میکرد.
صندلیها ساده بودند، اما حس نشستنشینی، شبیه جلسهای سرنوشتساز بود.
آقای حدادی، نه با هیبت مدیریتی، بلکه با طمأنینه راوی سخن آغاز کردند و قبل از آنکه ضبط رسمی شروع شود، نگاهی انداختند به گروه و گفتند:
«هرکدامتان اینجا فقط مسئول تولید محتوا نیستید؛ شما خادم روایتی هستید که قرار است صدا شود، تصویر شود، اثر شود.»
ضبط آغاز شد. صدا روشن، تصویر شفاف.
اما حرفها، از صدا هم واضحتر بودند.
گفت:
«در این کاروان، هیچ زائری نباید فقط مصرفکننده روایت باشد؛ باید خودش تولیدکننده معنا باشد.»
و تأکید کرد که رسانه باید از دل تربیت بجوشد؛ از تجربههای جمعی ، از ارتباطات عمیق بین فردی، از روایتهای خام، از لحظات ناب.
نه ویراستههای بیرونی، نه متنهای کارگاهی و کلیشه ای که از دل نباشد.
در اتاق، گاهی فقط چشمها حرف میزدند.
یکی با دفترچه، لحظهبهلحظه ایدهها را ثبت میکرد.
دیگری تمام توجه اش به ضبط بود.
و یکی با سخنان ایشان، عمودها را در ذهنش مرور می کرد و نهایتا گفت:
«میخواهم پلان روایت از عمود یک را همین حالا در ذهن بچینم.»
در میان صحبتها، سؤالها هم جاری بود:
چگونه روایت کنیم؟
چطور چادر مادر، تبدیل به قاب تصویر شود؟
آیا روایتگری طلبه با دیگر فرهنگ ها، جلوهای از تمدنسازی نیست؟
ضبط که تمام شد، همه نفس کشیدند؛ اما ضبط در دلها هنوز ادامه داشت.
و آقای حدادی با لحن آرام، اما کوبنده گفت:
«حرفهایتان تصویر شدند؛ حالا وقت آن است که تصویرها، حرف شوند.»
ما از جلسه خارج نشدیم؛ فقط وارد مرحله دیگری از روایت شدیم...
✍🏻به روایت «زائر واژهها»، از دل کاروان همپای قافله ۹، جامعة الزهراء (سلاماللهعلیها)
#زائر_واژه_ها
#قاب_روایت
https://eitaa.com/jz_ghafeleh
هم پای قافله ۹
🎥 ادامه ضبط تصویری جلسه رئیس همپای قافله با اعضای کارگروه رسانه کادر هنوز تنظیم نشده بود، اما نگاه
🎥 تیم رسانه؛ صدای بیکلام مسیر
کاروان هنوز حرکت نکرده، اما قابهایی شکل گرفتهاند. قابهایی که فقط تصویر نیستند انعکاسیاند از زحماتی که با زبان واژه، با صدا، با عکس، با تدوین، میخواهند بار دیگر عاشورا و اربعین را روایت کنند.
تیم رسانه، این روزها در ستاد مثل قلبی میتپد.
جوانانی از دل حوزه علمیه جامعة الزهراء سلام الله علیها، از دل دغدغهها؛ هرکدام با سبکی خاص، با نگاهی تربیتی، با زبان روایتگر.
اما امسال دو نفر در این تیم، حالوهوایی دیگر دارند. سال گذشته به عنوان داوطلب آمده بودند؛ بیتجربه، اما پرشور و پر انگیزه.
ستاد اربعین به آنها فرصت دادند نه برای تجربه صرف، بلکه برای آموختن مسئولیت روایتگری.
یکی از آنها که نمک گیر جامعة الزهراء سلام الله علیها شده بود، امسال در آزمون ورودی شرکت کرد، قبول شده است و در انتظار سال تحصیلی جدید.
یکی از آنها، امسال در تیم نگارش لحظه ها و روایت ها ایستاده.
اسمش روی فرمها شاید ساده باشد، اما نوشتههایش عمق دارد. وقتی از او پرسیدند: «چطور نوشته هایت را عمیق کردی؟» گفت:
«پارسال ستاد اربعین وقتی به ما فرصت داد، فقط راه را نشان نداد؛ به ما باور داد که اگر عاشورا و اربعین در دلمان باشد، روایتش را بلد میشویم.»
دیگری، عکاس و فیلمبردار است؛ اما دوربینش فرق دارد. دنبال نورهای زیاد نیست، دنبال لحظههای بیصداست. لحظهای که مادری چای میدهد، یا طلبهای با کودکش کنار عمود نشسته.
او گفت:
«اگر پارسال فقط ثبت میکردم، امسال میفهمم چه باید ثبت شود. نه هر صحنهای، آن صحنهای که تربیت میسازد.»
و این فقط روایت آنها نیست؛ روایت تیمیست که با محبت و روشمندی ستاد اربعین، هویت پیدا کرده. تیمی که رسانه را نه ابزار، بلکه عبادت میداند.
همین حالا در اتاقشان، صدای گفتوگو هست، نه فقط درباره فرمت و کپشن؛ درباره اینکه «چطور اربعین امسال را تبدیل به یک روایت ماندگار کنیم؟»
و ستاد اربعین، بهجای دستور، نگاه تربیتی میدهد. میپرسد:
«آیا این روایت، بوی عاشورا میدهد؟ آیا میماند در دل مخاطب؟»
تیم رسانه اربعین، امسال فقط تصویر نمیسازد، آینده میسازد.
و آن دو جوان؟
شاید روزی، معلمان روایت شوند برای نسل بعد؛
نسلی که با قدمهای ایمان، همپای قافله خواهد شد.
✍🏻به روایت «زائر واژهها»، از دل کاروان همپای قافله ۹، جامعة الزهراء (سلاماللهعلیها)
#زائر_واژه_ها
#قاب_روایت
https://eitaa.com/jz_ghafeleh
روایت پشتیبانها؛ آنهایی که بیصدا ستون ایستادگیاند
در هیاهوی جلسات ستاد، گوشهای از ستاد هست که کمتر حرف میزند، اما بیشتر عمل میکند؛ همانجا که بخش پشتیبانی نشستهاند با چکلیستهای سنگین، چشمهایی کمخواب، و دلهایی که آرامآرام، بار سفر کاروان همپای قافله ۹ را میسازند.
مسئول پشیبانی کاروان جناب آقای پیلتن با گوشی در دست، مدام در حال هماهنگی اتوبوسهاست.
خسته است، اما وقتی از او میپرسند: «خسته نیستی؟»
میگوید:
«اگر زائر راحت برسد، من اصلاً خسته نیستم. این خستگی، دلانگیزترین خستگی دنیاست.»
در آشپزخانهی ستاد، بوی غذا نیست، بوی مراقبت است.
مسئول تغذیه در حال بررسی مواد اولیهایست که باید با دقت تهیه شوند؛
و با نگاهی از جنس مادر، میگوید:
«هر وعده، نه فقط غذا، که قوتی برای ادامه روایت است. اگر خوب نباشد، در دل روایت نمیماند.»
مسئول تدارکات، با چککردن وسایل بسته ها جملهای میان حرفهایش زمزمه میکند:
«ما بار نمیزنیم؛ ما امنیت دلزائر را بار میزنیم.»
و از همه آرامتر، خادمی کنار بستهها نشسته است.
میگوید:
«اینها شاید کیسه باشند، ولی من دلم را داخلش گذاشتهام؛ از خودم نشانی گذاشتهام در مسیر زائران...»
در پایان شب، وقتی جلسهها تمام میشوند و اتاقها خلوتاند، بخش پشتیبان تازه بیدار میشود؛ با نور گوشی، با برگههای چکنشده، با تماسهای آخر وقت.
و باید آنها را از پشت پردهها دید، بیآنکه بخواهند دیده شوند.
میدانم که قافله، بر شانههای آنها حرکت خواهد کرد.
✍🏻به روایت «زائر واژهها»، از دل کاروان همپای قافله ۹، جامعة الزهراء (سلاماللهعلیها)
#زائر_واژه_ها
#قاب_روایت
https://eitaa.com/jz_ghafele
پیش از آنکه قدمی برداشته شود و چفیهای خاک مسیر را لمس کند، پیش از آنکه واژهای بر لب زائر جاری شود، صدایی شنیده شد در ستاد اربعین جامعةالزهراء سلام الله علیها، صدایی از جنس عهد، از جنس تدبیر عارفانه.
🌱 صدای آغاز | از نیت تا نقشه
آنچه اعضای ستاد عنوان می کردند و در گفتگوها بود اینکه در اربعین «باید حرکت کنیم» و «باید تبدیل شویم».
تبدیل شویم از زائرانی خاموش به راویانی بینا.
از کاروانی معمولی به همپای قافلهای که رسانهاش دعا باشد، شعارش معنا، و حرکتش تربیت.
در جلسات عنوان می شد:
«اربعین فقط جغرافیا نیست. این کاروان باید زبان تربیت باشد، نه فقط وسیله جابجایی.»
کلمه «تربیت» در سخنان رئیس ستاد اربعین، نخ تسبیح بود.
وقتی درباره زائریارها حرف میزدند، از مهارت نگفتند، از نیت گفتند.
وقتی از رسانه پرسیدند، از تجهیزات نگفتند، از عمق روایت حرف زدند.
و وقتی از بسته های فرهنگی پرسش شد، جوابشان این بود:
«ما نباید فقط کتاب بدهیم بلکه باید پیام را بکاریم.»
مصوبهها یا مأموریتها؟
در متن جلسات ستاد، بیش از چندین مصوبه ثبت شد.
اما، هر مصوبه یک مأموریت بود.
ثبت نام زائر؟ یعنی شناخت بذرهای فهم.
تأمین اتوبوس؟ یعنی حفظ کرامت زائر در راه عشق حسینی.
اطلاع رسانی؟ یعنی رساندن پیام به قلوب مؤمنین.
در ستاد آنچه بیان می شد، «همپای قافله باید نقطه تلاقی تفکر باشد.نه فقط فضای توزیع، بلکه مجال گفتوگو.»
شوقی در دل اعضای ستاد از همان روزهای اول جلسات افتاده بود اینکه «همپای قافله» فقط یک برند نیست؛ بلکه یک مسیر است.
🔰رسانه، فقط انتشار محتوا نیست؛ روایت است.
واژههایی که پیش از حرکت راه افتادند،
پیش از آنکه کاروان راهی شود، رسانهی تو راه افتاد.
مصاحبهها مثل اذان بودند: اعلام نیت، نه فقط اعلام زمان.
آقای حدادی رئیس ستاد اربعین در یک گفتوگوی تأثیرگذار، از تجربه سالهای پیش گفت و از اینکه هر زائر یک عنصر تمدنی است.
او نگران این بود که مسیر فقط پیادهروی نشود؛ که مقصد فقط بینالحرمین نباشد؛ بلکه روایت تمدن اسلامی از دل این حرکت بیرون بیاید.
«ما آمدهایم تا بگوییم اربعین، مدرسهی تربیت است... و رسانه باید معلم باشد، نه بلندگو.»
زائر واژهها، از دل این صداها مینویسد از واژههایی که خاک پیشدرآمد سفر را لمس کردند.
ستاد اجرایی سفر اربعین حسینی همپای قافله ۹
✍🏻به روایت «زائر واژهها»، از دل کاروان همپای قافله ۹، جامعة الزهراء (سلاماللهعلیها)
#زائر_واژه_ها
#قاب_روایت
https://eitaa.com/jz_ghafeleh
نجف؛ جایی که واژهها زائر میشوند.
ما به نجف نیامدیم برای دیدن.
ما به نجف آمدیم برای شنیدن.
برای شنیدن صدای حقیقتی که هزار سال است در خاک آرام گرفته، اما هنوز از دل ضریح، جهان را تکان میدهد.
نجف برای ما فقط یک شهر نیست.
نجف، مکانیست که واژهها وضو میگیرند.
هر جملهای که در ذهن میچرخد، وقتی به حرم میرسد، از نو متولد میشود.
انگار زبان باید ادب بیاموزد، قبل از آنکه نام علی علیه السلام را بر زبان بیاورد.
ما زائریم، اما نه فقط با پا.
با واژهها، با اسناد تاریخی، با آرزوهایی که هنوز شکل نگرفتهاند.
در نجف، همه چیز معنا پیدا میکند.
حتی سکوت.
در کنار ضریح، ما حرف نمیزنیم.
ما فقط نگاه میکنیم.
و در آن نگاه، هزار نامه نانوشته را میسپاریم به کسی که عدالت را نه با شمشیر، بلکه با سکوتش فریاد زد.
نجف برای ما، تمرین رهاییست.
رهایی از خودیت، از غرور، از واژههایی که بیاذن علی علیه السلام، بیمعنا هستند.
من زائریام که واژهها را به زیارت میبرد.
تا شاید، در سایهی آن ضریح، واژهها هم زائر شوند.
و بازگردند، با بوی تربت، با طعم یقین، با صدای علی علیه السلام.
✍🏻به روایت «زائر واژهها»، از دل کاروان همپای قافله ۹، جامعة الزهراء (سلاماللهعلیها)
#زائر_واژه_ها
#قاب_روایت
https://eitaa.com/jz_ghafeleh