eitaa logo
تبلیغ نوین
3.4هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
64 فایل
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا http://payamenashenas.ir/asemani لینک ناشناس جهت ارسال انتقادات و پیشنهادات https://eitaa.com/joinchat/2408186780C7829e5411b لینک دوره ها
مشاهده در ایتا
دانلود
🎥🎞🎥🎞🎥 اطلاعیه 📢 اداره تبلیغ در رسانه‌ها و فضای مجازی جامعةالزهرا (سلام‌الله‌علیها) با همکاری اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار می‌کند: 🎥 کارگاه دو روزه مبانی نقد و تحلیل فیلم 🗓تاریخ: ۱۲-۱۱ بهمن ماه 🕰 ساعت:۷:۳۰ صبح الی ۱۶:۳۰ عصر 🔰 مکان: مشهد مقدس- دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی این دوره بصورت در مشهد مقدس برگزار می‌شود و برای دانش‌‌پژوهانی که دوره مجازی را پشت سر گذاشته باشند، قابل استفاده است. کانال اطلاع رسانے تبلیغ نوین جامعة الزهراء (سلام‌الله‌علیها) در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ بمناسبت سالروز فرار شاه معدوم 🔹 بررسی پروژه تطهیر پهلوی 🔺 در خدمت و خیانت پهلوی 🔸 جریان شناسی نیروهای موثر ▪️تشکل های سیاسی دوران پهلوی ▫️ایران در عصر پهلوی 🍃 ۵۰ درصد تخفیف 🍂 ۲۹ جلسه صوت تاریخ معاصر از دکتر موسی حقانی 💠 مشاهده جزییات و ثبت نام👇 https://toluehagh.ir/?p=85935 کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓〽️❓〽️❓ ❓سوال شما به دست ما رسید 📬 اگه امکان دارد لطف می‌کنید در مورد حقوقی که باید در فضای مجازی رعایت کنیم توضیحی بفرمایید. مثل حق نشر و اجازه داشتن یا نداشتن استفاده از تولیدات دیگران یا تغییر آن ها چون در خیلی عکس ها ، کلیپ‌ها نوشته شده مربوط به این شخص یا سازمان مطلب مهمی هست و خیلی در این باره مسئله برایم پیش می‌آید. ممنون می‌شوم. تیم پاسخ‌گویی ما در اسرع وقت برای پاسخ به سوال شما اقدام کردند. تشریف بیارید و پاسخ‌تون رو اینجا بخونید😊👇 ᯽────❁────᯽ 📩 مرجع‌ پاسخ‌ 🆔 @M_PASOOKH ᯽────❁────᯽ کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبلیغ نوین
🌷در لاله‌زار کریمان🌷 #قسمت_دهم قبل از غروب، احمد پایین روستا به منزل عمه‌اش رفت تا با عمه و دختر‌ع
🌷در لاله‌زار کریمان🌷 دعای توسل تمام شد؛ ما رفتیم سراغ گپ‌و‌گوی دخترانه و آماده شدن برای خواب. هنوز عمه و احمد پشت دار قالی مشغول دردودل بودند. صبح با صدای رعدوبرق و رگبار بیدار شدم. احمد سحرخیز، زودتر از همیشه بیدار شده بود و با‌ گره‌هایی بر تاروپود قالی، آخرین گل‌وبوته را به یادگار می‌گذاشت. صبحانه را کامل نخورده بودیم که همسر عمه (دایی یحیی) با لندکروز سپاه رسید؛ احمد ساک به دست و پوتین به پا کنار همان سپیدارهایی ایستاد که پوست کنده بود. 🍃🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🍃 دوستان و هم مسجدی‌های محله دورهم جمع بودند، هرکس سعی می‌کرد چیزی بگوید تا لبخند را میهمان‌ لب‌ها کند، احمد به جمع دوستانش پیوست و شوخی بچه‌های مسجد شروع شد. عمه سعی می‌کرد خودش را کنترل کند تا دستش نلرزد و اشک نریزد. همسایه‌ها و فامیل در کوچه ایستاده بودند، چند نفر که باهم اعزام داشتند به طرف ماشین رفتند و از دیوار لندکروز خودشان را بالا کشیدند. احمد هنوز در حال وداع و توصیه به خواهران و برادرش بود؛ از حجاب گفت، از کمک به بی‌بی و بابا و... تا رسید جلوی آینه و قرآنی که در دستان عمه می‌لرزید، اول قرآن را بوسید و بعد روی مادر را؛ محکم عمه را به آغوش کشید انگار می‌دانست آخرین بار است که گرمای نفس مادر را حس می‌کند. 🍃🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🍃 از درگاه در رد شد، ساکش را گذاشت بالای ماشین، دوتا دستش را روی دیواره ماشین قرار داد و باقدرت خودش را بالا کشید؛ طوری که دایی یحیی با حسرت قدوبالایش را برانداز کرد، انگار تازه مرد شدنش را باور کرده بود. آخرین چهره ای که از احمد به خاطر دارم بالای لندکروز ایستاده بود، ابروهای مشکی و به هم پیوسته، صورتی با محاسن کم، خوشرو و خندان. به گونه‌ای ایستاده بود که عمه تمام قدوبالایش را برای آخرین بار به خاطر می‌سپرد. دخترعمه‌اش آن‌طرف‌تر کنار دیوار ایستاده بود و احمد از بالا چنان عمیق همه چیز را نگاه کرد که گویی داشت آخرین تصویر زادگاهش، دوستانش و هم محله‌ای‌هایش را از نظر می‌گذراند. روی سقف لندکروز، بلندگویی وصل بود که صدای حاج صادق آهنگران پخش می‌شد. دایی یحیی که داخل کابین ماشین نشست ولوم صدا را بیشتر کرد و این یعنی گروه اعزامی، در حال حرکت است. هرمنزلی در مسیر کوچه صدا را می‌شنید سراسیمه با جعبه نقل، شکلات، مغزی‌جات و کاسه آبی گروه را بدرقه می‌کرد. آن روز احمد و هم‌رزمانش را کل محل مشایعت نمودند؛ کاسه‌های آب پشت هم پاشیده می‌شد تا کسی سیلاب اشک عمه و دیگر مادران را نبیند. آن روز منزل عمه سوت و کور شد، صدای کوبیدن کِلوْزار و پاکی قالی دیگر به گوش نمی‌رسید. عمه به دنبال راه فراری بود تا کسی اشک‌هایش را نبیند. نمی‌دانم به صحرا رفت یا باغ؟! شاید نشست لب جوی آب و خاطراتش را مرور کرد. غروب به منزل ما آمد، کنار بابا نشست و با دردودل کمی آرام گرفت. 📝ادامه دارد... ✍️🏻زهره‌السادات میرزاده (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖مدرس دوره: میم.صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
تبلیغ نوین
عباس چگونه عباس علیه‌السلام شد؟ #قسمت_سوم شب چهارم شعبان است، بیست‌وششمین شعبان بعد از ظهور اسلام.
عباس چگونه عباس علیه‌السلام شد؟ همه شاهدند که علی علیه‌السلام چگونه به این کودک عشق می‌ورزد، او را بر زانوانش می‌نشاند و آن‌گونه که کبوتری جوجه‌اش را دانه می‌دهد، علی هم علم، آگاهی و دانش عظیم را به او می‌آموزد. پروردگارا! قلبم را سرشار از عشق، همراه با بصیرت و آگاهی نسبت به علی و فرزندان پاکش (ع) کن و هدایتم بنما تا این عشق آسمانی را بدون افراط و تفریط به پای امام و مکتبم نثار کنم. 🌸 ام‌البنین نیز از همان کودکی او را غلام حسن، فدایی حسین و پارکاب زینب سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین بار‌می‌آورد و آن‌گونه تربیتش می‌کند که گوش‌ به‌ فرمان فرزندان زهرا می‌شود. یارب! مرا یاری کن که فرزندانم را غلام‌ حلقه‌ به‌ گوش ائمه‌معصومین و مطیع فرامین اسلام تربیت کنم. آن‌طور که احکام دین را بر همه‌ی هستی ترجیح دهند.🤲 آری! عباس در این خانه‌ی آسمانی می‌آموزد که اطاعت و پیروی از رهبر دین و امام بر حق، تنها راه دوست‌داشتن خداست. یا لطیف! به لطف خود عنایتم کن تا در راه پیروی و حمایت از امام خویش، کوتاهی نکنم چرا که قصور من در این راه، مرا از وصل تو بازمی‌دارد.😔 عباس در دشت کربلا هم ثابت کرد تا پای جان و با بذل دست، چشم و حتی سر، باید امر امام علیه‌السلام را اطاعت نمود. در آن بحبوحه‌ی ظلم و بی‌وفایی، امان امنیت نپذیرفت، شعله‌های کین و وحشی‌گری را در آغوش گرفت و با جان‌ودل پذیرای نیزه‌ها و گُرزهای آهنین شد اما امامش را تنها نگذاشت. یا امان‌الخائفین! آن‌قدر بصیرتم عنایت کن که حتی در اوج تنهایی، وحشت و فقر، امان‌نامه‌ی تزویر و ریا را نپذیرم و امامم را در میان لشکر کفر تنها نگذارم.❣️ ✍️🏻بتول اکبری‌درجوزه (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖مدرس: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
اداره آموزش های آزاد و کوتاه مدت جامعة الزهراء سلام الله علیها برگزار می کند. 💠 کارگاه حضوری «خلاقیت و ایده پردازی مقدماتی» 🌱با حضور استاد خانم دکتر مهتاب پور 🕓 زمان برگزاری: ➖ پنجشنبه ۲۹ دی ماه ساعت ۸ تا ۱۲ 💢مکان برگزاری: ➖قم، جامعه الزهرا، سالن آیت الله بهاءالدینی 🔻بخشی از آنچه در این دوره می آموزید: 1️⃣ خلاقیت چیست 2⃣ یادگیری خلاق 3⃣ غنی سازی ابزاری 4⃣ ایده پردازی 🔸 کارگاه نیم روزه حضوری فقط با پرداخت ۷۵ هزار تومان ✴️ثبت‌نام از طریق لینکِ 🌐https://courses.jz.ac.ir/course/3221-2/ کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ نقطه قوت انقلاب اسلامی، ولایت مطلقه فقیه است. ✳️ اداره تبلیغ در رسانه‌ها و فضای مجازی جامعه الزهرا سلام‌الله‌علیها اعلام کرد: 💠 فراخوان ثبت نام درکارگروه رسانه ای تبیین گفتمان ولایت 💻تولید آثار در قالب‌های مختلف 📲لینک ثبت نام: http://novin.jz.ac.ir ⏳مهلت ثبت نام : 12 بهمن https://jz.ac.ir/post/12161 🌹 ┄┅═══••✾••═══┅┄ @jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبلیغ نوین
🌷در لاله‌زار کریمان🌷 #قسمت_یازدهم دعای توسل تمام شد؛ ما رفتیم سراغ گپ‌و‌گوی دخترانه و آماده شدن برا
🌷درلاله زار کریمان🌷 قسمت_دوازدهم عمه ساعت‌های طولانی، منزل پدربزرگ مادری‌ام نشست؛ کم‌کم بستگان جمع شدند و هرکس از دری سخن گفت. عمه کمی آرام‌تر شده بود و به منزل برگشت. کار عمه شده بود روزشماری لحظه‌هایی که مسئول مخابرات بیاید تلگراف‌ها راچک کند و او خبری به دست آورد. چند روز تعطیلات نوروز تمام شد و ما عازم شهر شدیم. نمی‌دانم در این مدت احمد چندبار عمه را از حال خودش باخبر ساخت، فقط یادم هست از اواسط تیرماه که تعطیلات تابستان بود و ما به روستا رفتیم، شاهد بی‌قراری‌های عمه بودیم. ظاهراً در آخرین ارتباط، احمد وعده داده بود که مرخصی تابستانه می‌آید و عمه بی‌تاب‌تر از قبل شده بود. 🍃🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🍃 احمد از اواخر تیرماه به خانواده از حال خودش خبری نداده بود، این بی‌خبری همه به خصوص عمه را کلافه می‌کرد. عمه خبر داشت احمد به مهران اعزام شده و همان روزها در آنجا جنگ، شدت گرفته بود. اوایل مرداد، عملیات والفجر ۳ مهران زیر رگبار آتش رفت، ارتفاعات و قسمتی از مهران هم به دست دشمن افتاد. احمد امدادگر بود و شجاعانه در این عرصه حضور داشت، حدود ۱۷ روز، جنگ سختی برای آزاد سازی مهران بین ایران و عراق شکل گرفت. احمد در این لحظات، عاشقانه در حال خدمت به هم‌رزمانش بود. 🍃🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🍃 از هم‌رزمانش شنیدیم در طول این عملیات، احمد از ناحیه پا مجروح شد و به خاطر شدت آتش رگبار، کسی نمی‌توانست احمد را عقب بکشد؛ احمد مظلومانه خودش را از تیررس دشمن به کناری کشید، در کنار مجروحان دیگر به انتظار نشست تا آتش فروکش کند و احمد و دیگر، مجروحان را به عقب برگردانند. ادامه دارد... ✍️🏻زهره‌السادات میرزاده (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖مدرس دوره: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبلیغ نوین
🌺مثل قاسم، مثل زینب🌺 #قسمت_چهارم علی نیم‌نگاهی به نرجس‌خاتون انداخت و گفت: -قربونت برم مامان قشنگم،
🌺مثل قاسم_مثل زینب🌺 صبح آفتاب پر تلألو، حرارت و گرمی خودش رو به رخ همه کشید. نرجس‌خاتون و علی صبحونشون روخوردن. علی بسم‌الله گفت، لباس‌های خاکی رنگش رو بوسید و پوشید، عکس باباحسین روتوی جیبش گذاشت، بندها‌ی پوتینش رومحکم گره زد و گفت: یاعلی.🌷 نرجس خاتون چادر مشکیش رو به رخ سفیدش کشیده بود که علی رو تاپای اتوبوس بدرقه کنه. با هم راه افتادن و به محل اتوبوس‌ها رسیدن. قیامتی بود. بوی اسپند و صدای نوای آهنگران عزم لشکر رو برای حضور در جبهه‌های حق علیه باطل تقویت می‌کرد. مادرها با پسر، زن‌ها با شوهر، اونایی که بچه داشتن با بچه‌هاشون وداع عاشقانه‌ می‌کردن. چه لحظه‌ها و تصاویر زیبایی در تاریخ ثبت شد. کی می‌دونست کدومشون برمی‌گردن، کدومش شهید یا اسیر می‌شن؛ جز خدا هیچ‌کس خبر نداشت. نرجس‌خاتون با خودش عهد بسته بود گریه نکنه. دستاش رو دور گردن قاسم پونزده ساله‌اش گره‌ زد و گفت: -پسرم می‌خوام مثل بابات باشی، شجاع و دلیر، ازبچگی تو رو با خودم مراسم‌های روضه بردم، با اشک برای امام حسین (ع) بهت شیر دادم، موقع پختن غذا وضو گرفتم و زیر لب با زمزمه‌‌ی روضه‌های فاطمیه و عاشورا غذای نذری پختم، امروز روز مرد منه، جونم فدات علی من، مواظب خودت باش عزیزم. علی هم نرجس‌خاتون رو بغل کرد، بوسید و گفت: -مامان! اگه قراربود روی قلبم چیزی حک بشه اسم تو بود، برام دعا کن شهید بشم، نمی‌ذارم هیچ‌وقت احساس تنهایی کنی، قول می‌دم. نرجس‌خاتون سربند یاحسین رو به پیشونی قاسمش بست و گفت: -بروخدا به همرات مادر.💔 📝ادامه دارد... ✍️🏻فاطمه پرهون (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖مدرس دوره: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبلیغ نوین
🌺مثل قاسم_مثل زینب🌺 #قسمت_پنجم صبح آفتاب پر تلألو، حرارت و گرمی خودش رو به رخ همه کشید. نرجس‌خاتون
🌺مثل قاسم، مثل زینب🌺 علی سوار اتوبوس شد و رفت. چشمان نرجس‌خاتون و بقیه‌ی خانواده‌ها به اتوبوسی که عزیزانشان را با خود می‌برد، خیره ماند. کسی از آخر جمعیت، طلب صلوات کرد. همه با ذکر، دم گرفتند و کم‌کم متفرق شدند. علی رفت اما هیچ‌‌گاه بازنگشت. در جزایر مجنون پرکشید و آب، تابوت جسد‌ مطهرش شد. هم‌رزمانش تعریف می‌کردن، چقدر جانانه می‌جنگید و با شور یاحسین و یازینب، دشمن رو ذله کرده بود. درسته که تازه پونزده سالش تموم شده بود اما نماز شبش ترک نمی‌شد. نرجس‌خاتون نمی‌تونست دیگه توی اون خونه تنها بمونه، پیش مادرش رفت و یکی از اتاق‌های خونه‌ی عزیزجون رو با حضورش گرم‌ کرد. عکس حسین‌آقا و علی کنار هم، روزها و شب‌هاش رو پر کرد. هیچ‌وقت حس تنهایی نداشت. دلش که می‌گرفت یا مریض می‌شد، این حسین‌آقا و علی بودن که آرومش می‌کردن. دنیای نرجس‌خاتون به کار توی مدرسه و مسجد بند شده بود. حسین‌آقا و علی، از تماشای نرجس‌خاتون پر خیروبرکت سیر نمی‌شن و هم‌چنان زندگی ادامه داره... ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون. بدین‌گونه با مرگ، زندگی آغاز می‌شود. پایان ✍️🏻فاطمه پرهون (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت) 🧕🏻📖مدرس دوره: مریم صادقی کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️ @jz_resane