دخٺـرها بابایے نیسٺند،
باباها دخٺـرےاند ... !
این را وقٺےحسین(علیہاݪسݪام)
با سر
بہ دیدن رقیــہ آمد
فهمیدم ...
یابنٺالسلطـان
شبســوم
رقیـهخاتـون
😭😭😭
🔵 چه وقت باید احساس بزرگی کرد:
١-هر گاه از خوشبختی همه، "حتى" کسانی که دوستمان ندارند هم خوشحال شدیم.
٢-هر گاه برای تحقیر نشدن دیگران از حق خود گذشتیم.
٣ - هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم.
٤- هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن بدی دیگران نبود.
٥- هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم.
٦- هرگاه به بهانه عشق از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم.
٧- هرگاه اولین اندیشه ما برای رویارویی با دشمن انتقام نبود.
٨- هرگاه دانستیم عزیزخدا نخواهیم شد، مگر زمانی که وجودمان آرام بخش دیگران باشد.
٩- هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود.
١٠- هرگاه همه چیز بودیم و گفتیم: "هیچ نیستیم"
پس بیاییم بزرگ باشیم...
وبزرگ شدن را تمرین کنیم...
وبعدبزرگ شدن را تعلیم دهیم..
آدمیزاد گاهی به یک نظر
هواخواه کسی میشود،
گاهی هم صد سال اگر
با کسی دمخور باشد
دلش بار نمیدهد که
با او دست به یک کاسه ببرد...
#محمود_دولتآبادی
💔ســلام بر رقیه خاتون
روضه کوتاه و جانسوز
دیگر رقیه فهمید ؛
بابا دو بخش دارد..
بخشی به روی نیزه..
بخشی به خاک صحرا..
ز تمام بودنیها، تو فقط از آنِ من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد
#حسین_منزوی
🍃 🌸
باز در چهرهٔ خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسهٔ هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزندهٔ عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانهٔ عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانهٔ عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعلهٔ حسرت افروخت
یاد آن خندهٔ بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پردهٔ اشک
حسرتی یخ زده در خندهٔ سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعلهٔ سوزندهٔ عشق
آخر آتش فکند بر جانت
#فــــــــــروغ فــــــــــرخزاد
دوست داشنتت.... ❣
گناه باشد یا ڪہ اشتباه....❣
گناه میڪنم ❣
تورا... بارها... بہ اشتباه...💕❣💕
☞💞 💞
من تو را
تصویر خواهم کرد
تو را به رنگ،
به نور،
و به آوازهای رنگین
تبدیل خواهم کرد.
تو را به گل،
به کوه،
و به رودخانههای خروشان
تبدیل خواهم کرد.
من از تو دنیا را خواهم ساخت
و برای تو، دنیا را
اگر سخنم را باور نمیکنی
هنوز قدرت دوست داشتن را
باور نکردهای...
دستم را که میگیری
نبض دلتنگی
به شماره می افتد!
نگاهم که می کنی
غصه ها فراموشم می کنند!
و با هر بوسه ات
مرگ
یک قدم دورتر، از من می ایستد
وای چقد محکم
زنجیر میزنی عشقم
مواظب عضله های قشنگت باش
- به عشق تو میزنم،
درد حس نمیکنم...
حال و روز بعضیا تو ایام محرم
به هرکه عشق به من میدهد
سلام میکنم
به باد، به بادبادک و بوسه،
به سکوت و سوال
و به گلدانی که خواب گل همیشه بهار میبیند!
سلام میکنم به چراغ،
به «چرا»های کودکی،
به چالهای مهربان گونه تو!
سلام میکنم به کوچه،
به کلمه، به چلچلههای بی چهچه،
به همین سر به هوایی ِساده!
سلام میکنم
به بیصبری، به بغض، به باران،
به بیم باز نیامدن نگاه ِتو...
باورکن من به یک پاسخ کوتاه،
به یک سلام سرسری راضیام!
مهم نیست که شانههایت تجسم است
و آغوشت خیال
همه یادت اینجاست
نگاهت
صدایت
خنده هایت
دیگر چه میخواهم؟!!!
ــ هیچ
دستانت را در دستهایم جا گذاشتی
نگاهت را در نگاهم
و خیالت را در خیالم
و من آرامم
آرام تر از همیشه
#یاشار_عبدالملکی
Never ignore the person who ignore the world for you.
از کسی که برای تو از یه دنیا میگذره، نگذر.
زندگی موسیقی گنجشک هاست
زندگی باغ تماشای خداست.
زندگی یعنی همین پروازها...
صبح ها،
لبخندها،
آوازها...
#سهراب_سپهری
Today is another morning;
Make sure,
that I will always love you...
امروز صبح ديگریست؛
مطمئن باش،
من عاشق تو خواهم ماند...
#نزار_قبانی
صبح بخیر #عشقم😘