چقدر صدای آمدن پاییز
شبیه صدای قدم های تو بود
ملتهب ، مرموز ، دوست داشتنی
چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست
نه گرم ، نه سرد ، همیشه بلاتکلیف
چقدر صدای خش خش برگ ها
شبیه صدای قلب من است
که خواست ، افتاد ، شکست
چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است
نارنجیِ یکدست ، پُر از آدم های دست در دست ، مست
چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست
شبیه کسی که بود ، رفت
کسی که دیگر نیست
راستی پاییز هم میرود..
مثل اونی که رفت...
وشاید دیگر برنگردد..
شاید مانباشیم که ببینیم..
وتمام شویم مثل اونی که سالهاست تمام شده...
پاییز..
خزان زیبایت را دوست دارم..
مرا تنهای تنها به زمستان سرد تنهایی نسپار...
مرا در آغوش پرخزان خود بگیر..
تا منم تمام شوم...
#امیر
سروده شده در تاریخ :
یکشنبه 27/9/95
صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستم
که ز دیدن تو بیهوش و ز گفتن تو مستم
به مؤذن محلت خبری فرست امشب
که به مسجدم نخواند، چو ترا همی پرستم
#اوحدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باتو شوری درجان دارم
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او کــه هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غــــزل و عاطفــــه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبـی ِ دلبندش را
مثــــل آن خــواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غــــم فــــــرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
بـــه تــــو اصرار نکرده است فـــرآیندش را
قلب ِ من موقع اهدا به تـــو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقـــان بــه تو این بندش را :
«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گــم کرد خداوندش را »
4_517825064209482550.mp3
5.87M
حلالم کن
آهنگ قشنگی که حال دل آدمای دل خسته است..
تقدیم به وجود مهربان شما بزرگواران
شبتون بخیر
میشود مایل به عاشق درد در هر جا که هست
جانِ سختِ عاشقان آهنربای دردهاست
#صائب
🍁
آدم هايی هستن توی زندگی، نه نزديک، كه گاهی حتی هزار فرسنگ دورتر، ولی انگار اين آدم ها هميشه بايد باشن، چسبيده به تو، چشم تو چشم با تو، همنفس با تو.
اين آدم ها انگار حق تو هستن، مال تو هستن و تو.. امروز برای من اين نقش رو داری و امان از وقتی كه اين آدم ها گم و گور بشن و نباشن، برزخ از همون موقع شروع میشه...
//۲۱》متنهای شبانه🌿
ساعت به وقت عاشقی
عاشقانت با فراقت روزگاری ساختند
هر شب از دوریِتان با گریه زاری ساختند
آهِ سردی و نگاهی سمتِ یک عکس حرم
خاطراتی زنده با آن یادگاری ساختند
خوب میدانی خدایی بی تو ما بیچارهایم
سمت مشهد بهر ما راه فراری ساختند
بغض دوری از حریمت در گلومان مانده است
پس برای ما دو چَشمِ آبداری ساختند
پادشاه عالمی و ما گدای درگهت
واقعا که هر کسی را بهر کاری ساختند
در پیله تا به کی بر خویشتن تنی
پرسید کرم را مرغ از فروتنی
تا چند منزوی در کنج خلوتی
دربسته تا به کی در محبس تنی
در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ
خلوت نشسنه ام زین روی منحنی
هم سال های من پروانگان شدند
جستند از این قفس،گشتند دیدنی
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر بر آورم بهر پریدنی
اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!
کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟
ساعت به وقت عاشقی
عاشقانت با فراقت روزگاری ساختند
هر شب از دوریِتان با گریه زاری ساختند
آهِ سردی و نگاهی سمتِ یک عکس حرم
خاطراتی زنده با آن یادگاری ساختند
خوب میدانی خدایی بی تو ما بیچارهایم
سمت مشهد بهر ما راه فراری ساختند
بغض دوری از حریمت در گلومان مانده است
پس برای ما دو چَشمِ آبداری ساختند
پادشاه عالمی و ما گدای درگهت
واقعا که هر کسی را بهر کاری ساختند
روزهای آخر پاییز شده
و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها
اما تو بشمار تعداد دل هایی را که
بدست آوده ای...
بشمار تعداد لبخندهایی که
بر لب دوستانت نشانده ای...
بشمار تعداد اشکهایی که
از سر شوق یا غم ریخته ای
فصل زردی بود
اما تو چقدر سبز بودی...
نگران جوجه ها نباش
آن ها را بعدا باهم خواهیم شمرد...
امیدوارم ادامه روزهای
پایانی پاییز براتون پر از
خش خش آرزوهای قشنگ باشه 🍂