دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست
جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟
تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک
ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست
ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار
روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست
از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم
گر در شوم شبی به شبستان یار مست
سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی
در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست
لب برنگیرم از لب یار کناره گیر
گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست
#اوحدی_مراغه_ای
چه سود خاطر ما را...
#به_جانبت_نگرانی...
که ما زِ عشق تو زار...
#و_تو_عاشق_دگرانی...
#اوحدی_مراغه_ای
🌹🌹
نیست در اندرون من جای خیال دیگری
جای کسی کجا بود؟ چون همه جا گرفتهای
#اوحدی_مراغه_ای