❤️
طـو خودِ
#صبح_جمعه ای
و قرار منـــی،
منم که از آن قرار،
بی قـــرار شده ام ...
❤️❤️❤️
#عرفان_یزدانی
پشت نگاهت،
ابری فرو می ريخت!
درد پيله کرده بود،
به نبض های تپنده ام!
انفجار شعله ای غنيمت بود
آسمان،
از الطاف رعد و برق تهی!
مردی که
تشريح گلوی زخمی اش،
برای ريزش سقف آسمان
بر زمين کافی نبود،
پشت تمام خواب ها
بيدار می ماند ...
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع)
#عرفان_یزدانی
تو خود صبح جمعه ای و قـرار منی،
منم که از آن قرار، بی قرار شده ام..!
#عرفان_یزدانی
♡♡♡
صبح تنفس هوای توست
گرم لبخندهايت
عششششق که سر می رسد،
از چشم هايت عسل می ريزد
می نشيند، بر لبانم
غرق لذت می شود،
دوست داشتن دلی که
دارد جانم را شيرين می کند ...
#عرفان_یزدانی
❣ ❣
عطر نارنج
بوی صبح
برای دوست داشتنت...
آفتاب را در فنجان شعرم...
نشانده ام..
#عرفان_یزدانی
🌸✨
صبر کن!
برایت کمی، عشق بیاورم!
دست هایت، که
عطر شب بو بگیرند، می روم
کمی از دور، مرا تماشا کن ...❣
#عرفان_یزدانی
🍁🍂
عطر نارنج
بوی صبح
برای دوست داشتنت...
آفتاب را در فنجان شعرم...
نشانده ام...
#عرفان_یزدانی