eitaa logo
🌹یا علی...‌‌
9 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
297 ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست كه نگاه من در نی نی چشمان "تو"خود را ویران می سازد  
رنگ چشمش را چه میپرسی ز من رنگ چشمش کی مرا پا بند کرد آتشی کز دیدگانش سر کشید این دل دیوانه را دربند کرد
منم آن شاعر بیدل که فقط برق چشمان تو را می بیند..🌼  
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبرِ دیگر نمی‌کنم ...
در حالِ دوست داشتن تو ام مثل: "پيچكِ بى ديوار ..."
دل را چنان به مهرِ تو بستم که بعد از این دیگر هوایِ دلبرِ دیگر نمی کنم...
او نمی داند که من، دوست می دارم جنون عشق را من نمی خواهم که حتی لحظه ای؛ لحظه ای؛ از یاد او غافل شوم ...
گفتی از تو بگسلم... دریغ و درد رشتهٔ وفا مگر گسستنی است؟ بگسلم ز خویش و از تو نگسلم عهد عاشقان مگر شکستنی است؟ دیدمت شبی به خواب و سرخوشم وه... مگر به خواب‌ها ببینمت غنچه نیستی که مست اشتیاق خیزم و ز شاخه‌ها بچینمت شعله می‌کشد به ظلمت شبم آتش کبود دیدگان تو ره مبند، بلکه ره برم به شوق در سراچهٔ غم نهان تو ....
در حال دوست داشتن توام  مثل پیچک بی دیوار مثل درنای بی جفت مثل باران بی دلیل ؛ در حال دوست داشتن توام ، در حالی که دوستم نداری ..
در منی و این همه ز من جدا با منی و دیده‌ات به سوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق غم دلم به سینه می‌تپد با تو بی‌قرار و بی تو بی‌قرار وای از آن دمی که بی خبر ز من بر کشی تو رخت خویش از این دیار
زندگی شاید عبورِ گیجِ رهگذری باشد که کلاه از سر برمی‌دارد... و به یک رهگذرِ دیگر با لبخندی بی‌ معنی می‌گوید: «صبح بخیر»
شادم که در شرار تو می‌سوزم شادم که در خیال تو می‌گِریم پنداشتی که چون ز تو بگسستم دیگر مرا خیال تو در سر نیست شب لحظه‌ای به سایهٔ خود بنگر تا روح بیقرار مرا بینی یاد تو آن خزان دل انگیزی است کو را هزار جلوه رنگین است بگذار زاهدان سیه دامن رسوای کوی و انجمنم خوانند نام مرا به ننگ بیالایند اینان که آفریدهٔ شیطانند اما من آن شکوفهٔ اندوهم کز شاخه‌های یاد تو می‌رویَم
می‌سرایم "تو و چشمان تو را" نه سپیدی ، نه غزل...  تویی آن شعر دل انگیز و بلند...  که پر از مثنوی بارانی ؛ منم آن شاعر بیدل که فقط... برق چشمان تو را میبیند... سبک من عاشقی و  قافیه‌ام دلتنگی‌ست... منم آن مست و پریشان نگاهت... که دلم تو و احساس تو را می‌خواهد.
کاش چون پاییز بودم... اشک‌هایم همچو باران دامنم را رنگ می‌زد و... چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
من از تو می‌مردم اما تو زندگانی من بودی... تو با من می‌رفتی تو در من می‌خواندی وقتی که من خیابان‌ها را بی هیچ مقصدی می‌پیمودم تو با من می‌رفتی تو در من می‌خواندی...
در ببندید و بگویید که من جز از او از همه کَس بُگسستَم، كَس اگر گفت چرا؟ باکَم نیست! فاش گویید که عاشق هستم...
می‌دانی از تو چه می‌خواهم... ؟ یک محبت بزرگ یک عشق سرشار یک محبتی که هر جزء آن را محبتی دیگر تشکیل داده باشد من از تو می‌خواهم که با محبت خود به محرومیت‌های من در زندگی پاسخ دهی من در محبت تو "محبت‌مادر" "مهر پدر" و "علاقه‌ی‌خواهر" و برادر را جست و جو می‌کنم... "از نامه‌های فروغ به همسرش پرویز شاپور" ✦ ✦
دوست داشتم معلم املای تو بودم و دوستت دارم را ، املا بگویم..!!! وهی بپرسم.. تاکجا گفتم؟؟؟ تو بگویی.، دوستت دارم...!!!!
تو برایم ترانه می‌خوانی سُخنَ‌ت جذبه‌ای نهان دارد گوئیا خوابم و ترانهٔ تو از جهانی دگر نشان دارد.
من تو را، در تو جستجو کردم! نه در آن خواب‌های رویایی در دو دست تو سخت کاویدم، پر شدم، پر شدم زِ زیبایی ... #فروغ_فرخزاد🍃
امشب بر آستان جلال تو آشفته ام ز وسوسه الهام جانم از این تلاش به تنگ آمد ای شعر ... ای الهه خون آشام از من جز این دو دیده اشگ آلود آخر بگو ... چه مانده که بستانی؟ ای شعر ... ای الهه خون آشام دیگر بس است ... اینهمه قربانی!
تلخ است، امّا شک ندارم بسیاری از زنان اهل هنر و ادب وطنم، در زندگی مشترک شان به جایی رسیده اند که مثل فروغ عزیزمان بنویسند :« پرویز من کجا و هنر کجا. من کی هنرمند بوده و ادّعای هنرمندی کرده ام. من کی از هنر خود حرف زدم. هنر من فقط فحش دادن است. مرده شور آن هنر را ببرند که بخواهد مرا از تو جدا کند . من هنر را بی وجود تو نمی خواهم. اصلا من که هنرمند نیستم. مگر هر کسی توانست یک قلم دست بگیرد و دو سه جمله ی فارسی بنویسد، هنرمند است. اگر من زن هنرمندی بودم بیش از همه چیز کاری می کردم که تو هیچ وقت از من نرنجی، هیچ وقت از دست من عصبانی نشوی ؛ من با هنر فرسنگ ها فاصله دارم. من غلط میکنم سر تو منت بگذارم و هنری را که ندارم به رخ تو بکشم. اگر من هنرمند باشم، بسی تو از من هنرمندتری .... » 📕 اولین تپش های عاشقانه قلبم ✍️🏻
..♡✵° و زخم‌های من همه از عشق است از عـشق، عـشق، عـشق ... #فروغ_فرخزاد #صحن‌وسرایت‌عـشق‌راآواره‌کرده♥️~°
گوشواری به دو گوشم می‌آویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخن‌هایم برگ گل کوکب می‌چسبانم کوچه‌ای هست که قلب من آن‌را از محله‌های کودکی‌ام دزدیده است
‌ من تو را با یک دنیا امید و آرزو دوست دارم من فقط برای این زنده‌ام که با تو زندگی کنم تو برای من به منزله‌ی جانِ عزیز شده‌ای من تو را از صمیم قلب دوست دارم.