دور از منی و با منی و من نگرانم
برهم زده این فاصله اعصاب و روانم
از گرمی خورشید نگاهت خبری نیست
قطبی شده هم مشرق وهم غرب جهانم
یک ثانیه از دوریت آرام ندارم
باسبک خوره دلهره افتاده به جانم
ابری ترم از ساحل دریای شمال و
دمسردتر از فصل یخی اخوانم
با این همه امید به دیدار تو دارم
برگرد که یکریز غزلمویه نخوانم
این از دل نرم تو بعیداست بعیداست
راضی شوی ازعشق خودم دور بمانم
پل می زنم هر فاصله را بانفس عشق
تا اینکه خودم را به نگاهت برسانم
#محمدعلی_ساکی