چه مبارک است این غم
که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز
این غم ندهم به هیچ شادی ...
#هوشنگ_ابتهاج
سکوت میکنم و حرف میزنم با تو
در این مباحثه دیوانهتر منم یا تو؟
من و تو پس زدهی روزگار امروزیم
تو عشق بی سرو پایی و من سراپا تو
شیه بوتهی خاری اسیر صحرا، من
شبیه قایق دوری غریق دریا، تو
چقدر حادثه با خود کشاندهای تا من
چقدر آینه در خود شکستهام تا تو
به چشم من که اگر زندهام بخاطر توست
تمام اهل جهان مرده اند الا تو
#هوشنگ_ابتهاج
دلِ تنگم ز عطش می سوزد
«شانه ای می خواهم»
که گذارم سرِ خود
بر رویش
و کنم گریه که شاید
کمی آرام شوم
«ولی افسوس که نیست»
#هوشنگ_ابتهاج
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند؟
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
یا حسین بن علی
خون گرمِ تو هنوز
از زمین میجوشد
هر کجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمهی خون مینوشد
کربلاییست دلم!
سرِ حق بر نیزه ست
خیل آزادگی آواره صحرای ستم
از سیهکاری شمران و یزیدان فریاد
یا حسین بن علی
همتت همره حق جویان باد!
#هوشنگ_ابتهاج
در زمان بیماری استاد شهریار و پس از درگذشت "نیما یوشیج" ، هوشنگ ابتهاج(سایه) به دیدن او می رود و غزل معروف "شهریارا تو بمان" را با مضمون زیر برای شهریار می سراید:
با منِ بیکسِ تنها شده، یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان
منِ بیبرگِ خزاندیده، دگر رفتنیام
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش بخون شسته، نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش بفریبیست، غبارا تو بمان
هر دم از حلقۀ عشّاق، پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا ... تو بمان
"سایه"در پای تو چون موج دمی زار گریست
که سرِ سبز تو خوش باد، کنارا تو بمان
#هوشنگ_ابتهاج
🍃🌹🍃
شهریار نیز پاسخ غزل او را اینگونه می دهد: 👇
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه؟
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟
دور سر هلهله و هالۀ شاهینِ اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟
کشتیای را که پیِ غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟
بدتر از خواستن این لطمۀ نتْوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟
گر رهاییست برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لُجّه رهانیم که چه؟
ما که در خانۀ ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه؟
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟
#شهریار
دیریست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم
#هوشنگ_ابتهاج
ای عشق تو ما را به کجا می کشی ای عشق
جز محنت و غم نیستی ، اما خوشی ای عشق
این شوری و شیرینی من خود ز لب توست
صد بار مرا می پزی و می چشی ای عشق
#هوشنگ_ابتهاج
♥️
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
و گرنه از تو نیاید که دل شکن باشی
#هوشنگ_ابتهاج
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
#هوشنگ_ابتهاج
دلی که در دو جهان
جز تو هیچ یارش نیست
گرش تو یار نباشی
جهان به کارش نیست...
#هوشنگ_ابتهاج
😔😔
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم
خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست
از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم
من نالی خوش نوایم و خاموش ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
زین موج اشک تفته و توفان آه سرد
ای دیده هوش دار که دریاست در دلم
باری امید خویش به دلداری ام فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز
صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم
#هوشنگ_ابتهاج
هنوز عشق تو امید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی جهان من است
به شادی غزل #سایه نوش و بخشش عشق
که مرغ خوش سخن غم هم آشیان من است
#هوشنگ_ابتهاج
🌹🌹🌹
💋✨
به چشمِ من
که اگر زنده ام
بخاطرِ #تُ ست...
تمامِ اهلِ جهان مُرده اند اِلا #تُ ...
#هوشنگ_ابتهاج❣
❄️☃❄️