احساس میکنم امروز نیازمندِ آنم
که به نام بخوانمت. احساس میکنم نیازمندِ حـروفِ اسـمِ تو هستم.
چون کودکی در شوقِ تکهای شیرینی...
دیرزمانیست که نامت را بر تارکِ نامه هایم ننوشته ام، خورشیدی بر فراز کاغذ نکاشته ام که گرمم کند..
امروز که پاییز بر من هجوم آورده و روزن هایم را در برگرفته احساس میکنم که باید بخوانمت...
#نزار_قبانی
به خواب هایم ،
یڪ شب بخیر بدهڪارے ...
به لب هایم یک بوسه ...
به شانه هایم یک آغوش ...
سر جمعِ حسابمان میشود : بودنت ...!!!
🍃🍁🍃🍁🍃
و یک روز
آنقدر دوستت خواهم داشت
که اسمِ خانه ی کوچکمان را
آغــوش خواهیم گذاشت ❤
┄┅┄✶💞✶┄┅┄
✨
وقتی قرار،
رسیدن به آغوشِ توست..
چه فصلی بهتر از پاییز
چه روزی بهتر از شنبه..
#لیلا_مقربی
💕
✨
وقتی قرار،
رسیدن به آغوشِ توست..
چه فصلی بهتر از پاییز
چه روزی بهتر از شنبه..
#لیلا_مقربی
خـوشبختي
داشتـــــن کســـــے است
کـه بیشتـر از خـودش تـورا بخـواهــــد
وبیشتـر از تـو هیچ نخـواهد
و تو برایش تمـــــام زندگي باشي
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
دلم کمی باران میخواهد..
کمی احساس،
کمی عشق،
کمی دیدار در کنار تو..
و البته تمام
عطر تن تو را..
دلم عجیب عاشقانه
تورا میخواهد..
🍃🍃🌸🍃🍃
💞💞💞
جرم من چیست که شیدای نگاهت شده ام
آن قدر واله که انگشت نمایت شده ام
جرم من چیست که درکلبه تنهایی خویش
زاهد گوشه محراب لبانت شده ام
آخر ای اختر تابنده به دامان سپهر
جرم من چیست که رسوای زمانت شده ام
آمدی ساده نشستی به گلیم دل من
جرم من چیست که معشوق نوازت شده ام
ای که از شورجوانی خودت سرمستی
ساغری نوش که ساقی شرابت شده ام
آمدی ساده نشستی و چو طوفان رفتی
هیچ انگار ندیدی که خرابت شده ام
رفتی و بی خبر از خویش نمودی ما را
لحظه ای چند نظرکن نگرانت شده ام
ای که از حال دل من خبری نیست تو را
با خبر باش که من چشم به راهت شده ام
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
°
هرچه بیش تر می گریزم،
به تو نزدیک تر می شوم
هر چه رو برمی گردانم!
تو را بیش تر می بینم...
جزیره ای هستم در آب های شیدایی
از همه سو به تو محدودم...
هزار و یک آینه،
تصویرت را می چرخانند...
از توووو، آغــــــــاز می شوم...
در توووو، پایـــــان می گیرم ...
#عمران_صلاحی
#حدیث_دل 🎈
ممنوعةٌ أنتِ من السَفَرْ
إلا داخلَ الحدود الإقليمية لقلبي
تو ممنوع الخروجی
از مرزهای قلب من !
#نزار_قبانی
در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی
قبلا هرگز نشدم این همه شیدای کسی
آنچنان در همه جای دل من جا شدهای
که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی
همه دنیای مرا برده نگاهت؛ نکند
بشوی خیره، بلرزد دل و دنیای کسی
من تماشاگر تصویر توام ماه منیر
اینچنین هیچ نبودم به تماشای کسی
پای تو هستم و پا پس نکشم از دل تو
نگذارم به دلت باز شود پای کسی
"تو تمنای من و جان من و یار منی
پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی"
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست
تا تو باشی نشوم خیره به لبهای کسی!
من سراپا همه یک جلوهای از عشق توام
عشق را جز تو ندیدم به سراپای کسی!
#مجید_احمدی
Sepanta-Mojtahed-Zadeh-Ze-Man-Migorizi-128.mp3
3.17M
♥️🎧
تا کی زِ پیَات گردم به جهان ؟!
آتشی بودی و هر وقت تو را میدیدم
مثل اسپند دلـم جای خودش بند نبود💕
#کاظم_بهمنی
داکتر سلام! روح و تنم درد میکند
چشمم، دلم، لبم بدنم درد میکند
ذوقِ سرودنم، کلماتِ نوشتنم
داکتر! تمام خویشتنم درد میکند
احساس شاعرانهگیام تیر میکشد
حال و هوای پر زدنم درد میکند
داکتر! نگفتههای زیادیست در دلم
لب وا که میکنم سخنم درد میکند
میخواستم که لال بمانم به جان تو!
دیدم سکوت، در دهنم درد میکند
کیومرث_مرادی
زندگی جان می گیرد
با روییدن لبخند بر لب ها
و قلب ها تپیدن آغاز می کند
با جوانه زدن عشق و دوست داشتن
و
زمین قشنگ و زیبا می شود
با همین مهر و محبت ها
آری
زندگی زیباست اگر تویی باشی و من
#علی_نودهی
اگر کوهم! خراب از قصهی فرهاد خواهم شد
کنار نام اهل عشق، من هم یاد خواهم شد
دلیل از من مخواه، از سرنوشت پیله ها پیداست
که از زندان دنیا عاقبت آزاد خواهم شد
تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم
سکوتم گرچه سر تا پا، شبی فریاد خواهم شد
مسیحای تو بر من گرچه دیگر جان نمی بخشند
اگر یکدم بیاید بر مزارم شاد خواهم شد
به خاک افکندی ام در خون و قول سوختن دادی
چه بهتر! بعد از این خاکستری در باد خواهم شد
#فاضل_نظری
گفت چرا نهان کنی عشٖق مرا چو عاشقی
من ز برای اين سخن شهره عاشقان شدم
#مولانا
حوالی چشمانت
خیمه ی عشق را برپا میکنم
و خودم را
بهترین جای دلت جا میکنم!
شیشه ی عمر خودم را
با نفس های گرم تو،
ها میکنم!
هر کجا باشم نگاهم سوی توست
رو به دریا یا که صحرا،
عشق را با تو معنا میکنم...
# امیر
سلام دوست گرامی
شمارو به یکی از جذاب ترین کانالهای شعر وموسیقی دعوت میکنم..
کانال شعر ومطالب ادبی سامیر..
@k05sh02n98
🍃🌹🍃
امام زمان(عج)
فانی ام... آغاز و پایانی ندارم جز خودت
غیر مقدورم که امکانی ندارم جز خودت
سال ها محتاج نانم از تنور خانه ات
از کسی در سفره ام نانی ندارم جز خودت
باز هم دارم غزل ها را بهانه می کنم
قصدی از شعر و غزل خوانی ندارم جز خودت
هر کسی که دل به او بستم دلم را زد شکست
با دل ویرانه خواهانی ندارم جز خودت
یک زمانی هم اگر حرفی ز آبادی شود
در خراب آبادِ دل، بانی ندارم جز خودت
چاره ای کن، غفلتم از تو جدایم کرده است
چاره ای هنگام حیرانی ندارم جز خودت
تا به کی باید تو را این قوم انکارت کنند؟
مثل یعقوبم که برهانی ندارم جز خودت
پاره کردم این گریبان را بدانی عاشقم
بهرِ کس پاره گریبانی ندارم جز خودت
از گناهانم پشیمانم، نگاهم کن کریم
مقصدی از این پشیمانی ندارم جز خودت
بین خلوتگاه قبرم شک ندارم آخرش
فاتحه خوانی و مهمانی ندارم جز خودت
در قیامت هم بهشت من تویی یابن الحسن
خوب می دانی که رضوانی ندارم جز خودت
آرزویم کربلا رفتن به همراه شما است
همسفر تا کوی جانانی ندارم جز خودت
مادرت در پشت در فرمود مهدی جان بیا...
...منتقم بر زخم پنهانی ندارم جز خودت
آه اگر قصه ى شب زود به پايان برسد
سهم عاشق شدنم ديده ى گريان برسد
من به جاى لب تو بوسه به عكست بزنم
با قلم درد تو گويم كه به درمان برسد
اين چه رسميست كه تا معترف عشق شدى
دفترت بسته شود آخر رمان برسد
از تو جز عشق و وفا هيچ نديدم به خدا
باورم نيز نشد گوهر ارزان برسد
زندگى در غم تو بى تو محالست محال
تا به كى صبر كنم تا كه به امكان برسد
کسر عشقم صورتش گیسوی توست
مخرجش نیز آن جمال روی توست
جمع قلبم با دلت چون همگراست
فکر من هر دم مجانب سوی توست
حد چشمانم که میلش سمت توست
تابعی از آن خطِ ابروی توست
بُرد مهرت بازه ای بی انتها
دامنش اما حریم کوی توست
قرص ماه با آن همه تابندگی
مشتق از چشمان چون آهوی توست
نقطه ای که حسّمان پیوسته است
گوشه ای از خال چون هندوی توست
ضرب قهرت با دلم بی حاصل است
چون وجودم در خم جادوی توست
بی تو انتگرال قلبم واگراست
بازه تعریف ، زلف موی توست
یک بوسه بده تا دلم آرام شود
این وحشی بگریخته ات رام شود
ترسم که در این فاصله ی سرد, دلم
در حسرت آغوش تو ناکام شود
یکبار اسیر دست تقدیر شدست
ترسم که دوباره باز بدنام شود
با بوسه ی تو مست به زنجیر رود
انگور بهم ریخته ی جام شود
یک دست نوازش به سر یار بکش
تا مست به آغوش تو الزام شود
دل سوخته ی عشق تو بودست ببین
با یک نگه سرد تو نیز خام شود
گره از موی کمانگیرت اگر باز کنی
زردی رنگ رخ زرد,سیه فام شود
تو مگو راز بمن,هرچه دلت خواست بگو
هرچه در دل داری بر دلم الهام شود
اندر احوالات عشق ما
همین یک جمله بس؛
من تو را بسیار میخواهم
تو من را...
بگذریم…
#محمدمهدی_شفیعی