گاهی باید سفر کنیم ...
از شهر پر دود و دم روزمرگی ...
از ترافیک سنگین افکار مان ...
باید روح غبار گرفته مان را برداریم و ...
سفر کنیم به زیبایی های بکر وجود مان ...
به قلعه ی تاریخیِ آرامش ...
به برکه ی شگفت انگیز صداقت ...
به دریای احساس مان که هنوز هم سودای طوفانی شدن در سر دارد ...
به جنگل انبوه محبت مان که بسیاری از درختانش را قطع کردند اما هنوز سبز و پابرجاست ...
آری ... باید سفر کرد و زیر باران جاده, غبار یکنواختی را شست ...
خانه سرد است
خانه بی عشق مرکز درد است
جان یک زن به لب رسیده و باز
نفسش زیر چکمه ی مرد است
زیر چشمش کشیده او شب را
روی بومی که کاملا، زرد است
از دهانش انار می ریزد؛ خسته وبا کنایه می گوید:
گفته بودم که او هنرمند است...!
لای گیسو، هزار قصه ی عشق
روی لبهاش مرگ لبخند است...
روی میز، لای فنجان یخ زده ، اینجا...
زندگی ، آنچه را گمان نمی کرد است...
روی طاقچه کنار گلدانش قاب عکس از عروسکی زیباست، روی شیشه، نوشته او با رُژ
مرگ بر هر آنکه نامرد است.!
#فاطمه_تیموری
✨آخر هفتهها راز عجیبی دارند
کمیلخوانی شبهایجمعه را
به کهفرویهایشبانه
و هق هق های عاشقانه
و حتی اگر کار بدجوری گره خورده باشد
به ندبههایانتظارِ صبحجمعه
متصل میکنیم
در آخر هم غروبجمعه
به تنهایی هرچه رشته بودیم را پنبه میکند
و عقدههایی که کمیل و کهف و ندبه
به سختی از دل درآورده بودند را
دوباره میچپاند ته ته دلمان
دقیق نمی دانم چرا
اما غروب جمعه کینه عجیبی به دل گرفته
گویا سالها پیش قرار بوده کسی بیاید و
خاتمه دهد اینهمه دلتنگی را
اما...
آخر هفته ها راز عجیبی دارند..
دلم برایت تنگ شده است
و وقتی که میگویم تنگ
نه مثل تنگیِ پیراهن
دلتنگی من
مانند کشتی ای است
که بجای اقیانوس و دریا
او را در حوض خانه انداخته اند
طنز 😄
الهی میشود عید کریسمس؟
به دو تُنبان شود پایم مُلَبّس؟
تو که ما را مذّکر آفریده ای
برایم شُوت کن یک جین مونّث
الهی لطف کن از بینِ مُرغان
عیالانم شود امشب مشخص
برایِ کِثرتِ یارانه ها هم
چهار بار هفت قلو زایَد؛مرا بس
اجابت شد دعاهایم ؛؛که هیچی
نشد؛ از این جهانم کن مُرخّص
😂😂
امـاݧ از دل ڪہ میڪَوید:
بزݧ بر طبل رسوایـــی...
ولے دیوانڪَیهاے
مرا ڪَردݧ نمیڪَیرد ... !!!
#محمدحسن_جمشیدے
ستادِ عاشقی گفته : به وقتِ دیدنِ دلبر
دو رکعت "دوستت دارم" برای قلب واجب شد...
#حسینعلی_زارعی
| داشتنت |
بايد مزهىِ توت فرنگے🍓
بدهد،
يا انارِ گُلپَر زده😋،
يا آش رشته ےِ مامان جون
تو غروب هاےِ جمعه...
| داشتنت |
بايد بوىِ ياسِ رازقے بدهد،
يا
بوىِ خاکِ باران خوردهـ☔️
نميدانم...
ما كه نداشتيمـ💔!
اما
داشتنت
بايد چيزِ خيلى قشنگى باشد!😊❤️
توکه رفتی بهار بود،
بسان ماه پشت خانه خورشید پنهان شدی و پیدایت نشد،
باران که آمد دلخوش آمدنت ،دامن به زیرش گشودم و شادی کنان که ارباب من نیز چونان بارش باران خواهد
آمد ،اما نیامدی،
به گلستان که شکوفه هایش عزم شکفتن کرده بود ،رفتم،به بالین تمام شکوفه ها
دویدم امّا نیامدی،
درخت ها که بیدار شدند،زیرسایه شان،به انتظار سایه ات ماندم،اما نیامدی و به سرم سایه نیاوردی.
به جوی ها که در جوش و خروش بود، و با آواز گنجشگان هم صدا می شدند،رفتم و در آب سینه گستردم که
شاید در قلبم آرام،همچون خنکای یک آواز دلنشین بنشینی،اما نیامدی.
به پرستوها که از کوچ می آمدند،خیره شدم،اما تو باز نیامدی،
عید آمد بابا نوئل،با دستان پرش تنها امیدم بود،اما توهدیه جامانده من بودی که
آمدنت به بهاری دگر بود و هجرانت هدیه امسالم،
وآخر ندانستم که چرا غزال خوش غزل روزگار فقط تو را آواز جدایی یاد داد، اما من همیشه منتظرت می مانم.
از نوشته های دانشجوی مامایی
مرحومه راضیه جعفریان.
28.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🇮🇷ایرانِ زیبا🇮🇷
🍃🌸آواهای محتوایی🌸🍃
🍃🌸🎼❤️آوای زیبای محلی کرمانجی
(برا مراسم عروسی)
🍃🌸استان خراسان شمالی
🍃🌸از استاد میرزاده
2_5399973084595749068.mp3
9.45M
♥️
گفتم ببینمت
شاید که از سَرم دیوانگی رود؛
زان دَم که دیدمَت
دیوانه تر شدم . . . . . . . . . .
#پرواز_همای🎤
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یادآور صبح خیال انگیز دریاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست
ما هردومان خاموش خاموشیم اما
چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بگذار دستم راز دستت را بداند
بی هیچ تردیدی که دست عشق با ماست
دیروزمان را با غروری پوچ کشتیم
امروز هم زان سان ولی آینده ماراست
شَب به شَب
واژه به واژه
عِشق وَرزیدم تو را
امشب
اما تا سحر
دیوانِ شِعرت می کنم ...
🌙
صبح وغزل وهوای مستانه بس است
عطرگل سرخ رقص پروانه بس است
کافیست توباشی و من وعشق وامید
در، دهکده بهشت یک خانه بس است
سلام ودرود
صبح دل انگیز آخر هفته تون بخیروسرشاراز بهترینها 🙏🌺
ستاد عاشقی گفته: به وقت دیدن دلبر
بخوانی انیکادیّ و بگویی با دو چشم تر
مرا ای نازنین، چشمی به راهِ انتظارت هست
به قربان دوچشم تو، هم آن چشمان و هم این سر
#بداهه
#مهدی_حسینی