🍁 #یه_حرف_قشنگ
پاییز زیباست و
خیلیها به لذت بردن از
هوای شاعرانۀ پاییزی
علاقه دارن
صدای خشخش راه رفتن
روی برگهای پاییزی قشنگه و
هر عابری از صدای خرد شدن
برگها زیر پاش لذت میبره
اینها همه زیباست؛
ولی اینکه من شبیه اون برگها باشم،
اصلاً قشنگ نیست ⛅
دخترست و غرور بجایش👌
وقتی که در روایات این همه از
دختر تعریف شده، پس
#حق_داره که غرور داشته باشه ...
وقتی پیامبر می فرمودند
دختر، روشنیِ چراغ خانه است 🔆
مهربان باش؛
لطیف و ساده باش، اما
نگذار غرور زیبای دخترانهات
اسیر لذتهای آنیِ هر کسی باشه 🌸
•••🍁🍁🍁🍁🍁•••
#دختران_مشکات
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
آیا تا به حال
به بهشتِ ثامن در صحن جمهوریِ #امام_رضا علیه السلام رفتید؟؟؟؟؟؟
با ما همراه باشید
و شک ندارم اول زیارتی که نصیبتون بشه، حتما به بهشت ثامن صحن جمهوری خواهید رفت 😊
💕پنج شنبه های شهدایی💕
💌 #معرفی_یک_شهید
🔹 داستان زندگی سعید، قسمت 1⃣
سعید چندانی متولد ۱۳۶۰، در استان سیستان و بلوچستان و در منطقه سنی نشین بود که مذهب سنّی حَنَفی داشت.
در سن ۱۲ سالگی در یک کارواش مشغول به کار بود.
یک روز در کارواش برایش اتفاقی می افتد و لگن او آسیب شدیدی می بیند. بعد از مدتی او را برای عمل جراحی به بیمارستان می برند ولی متوجه می شوند که یک غدّه ی بدخیمی در بدن او وجود دارد 😔
سپس او را به تهران اعزام می کنند. ولی دکترهای تهران هم او را جواب کردند. و دیگر هیچ امیدی به زنده بودن او نبود ...
•••🍁🍁🍁🍁🍁•••
#دختران_مشکات
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🔹 داستان زندگی سعید، قسمت 2⃣
مادرش دائم با خودش میگفت باید این جسم نیمه جان را برسانم به امام رضا🔅
میگویند مرده را زنده می کند ☘
در دلش، اعتقاد داشت به خانواده ی پیامبر؛ به اهل بیت. و اِلّا که توسل و نذر در میان آن ها که اهل سنت بودند چندان رسم نبود.
اما مادر در سال های پیش هم برای حال تب دار دخترش متوسل شده بود به حضرت ابوالفضل 👌
حتی بعضی مسیحی ها هم یک دل دارند که با حسین و ابوالفضل مصفا می شود. و یک پنجره فولاد که خیلی ها دخیل بستن به آن را گشایش در کارشان می دانند 🔓
با چشم پُر اشک از کنار بستر سعید رفت تا چند لحظه بخوابد.
با حال زار چند دقیقه ای چشم بر هم گذاشت که دید خودش است.
بزرگی از سر و رویش می بارید . با لباسی عربی بر تن آهسته آمد کنارش. آنقدر مبهوت حضورش بود که نمی توانست لب باز کند.
آن بزرگوار با نوایی آرام و لهجه بلوچی گفت:
_ سعید را ببر پیش پسرم در قم 💗
همین را گفت و رفت ...
چشمش را که باز کرد در دلش غوغایی راه افتاده بود.
از همه می پرسید، از فامیل، از دوستان، از اهالی شهر:
_ پسر پیامبر در قم را می شناسید؟؟
کسی نمی شناخت.
فقط می دانستند حضرت معصومه در قم است. اما آن بزرگ گفته بود:
_ پسرم 👌
سعید بیمار ، مادر مضطر ...
سعید بستری و محتضر ...
و پسر پیغمبری که در شهر سعید ناشناس و غریب بود 😔
در اندیشه ها نبود ...
در زبان ها گمنام بود ...
اما اگر خواهان باشی به آن می رسی ✅
اگر جوینده باشی خدا دستگیری می کند تا بیایی ...
•••🍁🍁🍁🍁🍁•••
#دختران_مشکات
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
داستان زندگی سعید، قسمت 3⃣
مادر در می یابد که باید به مسجد مقدّس جمکران برود 💚
وقتی به قم رسیدند، مادر سعید، رو به حضرت معصومه سلام الله علیها می کند و می گوید:
خانم جان؛ سعید مریضه، بی حاله.
من میرم و شفای سعید رو می گیرم و میام و اگر پسرم شفا پیدا کرد، ما شیعه می شویم😭
وقتی به مسجد می رسند، در اتاقی ساکن می شوند. شب شهادت حضرت زهرا سلام الله بود.
دو نفر وارد اتاق می شوند و در کنار سعید قرار می گیرند.
سعید شفا گرفت و آنها به عهد خود وفا کردند و شدند از شیعیان و پیروان راستین مولا علی علیه السّلام و ائمه ی بعد از ایشان 🌸
جریان سعید و شیعه شدنش، باعث شد موجی از شیعه گرایی در آن منطقه پدید بیاید ✅
خیلی ها بواسطه ی این اتفاق شیعه شده بودند. و همین باعث شد که این اتفاق، به مذاق وهابیت خوش نیاید.
یک روز به طرف او تیراندازی کردند که تیر، به گوشش اصابت می کند و گوشش آسیب می بیند. خانواده ی چندانی که جان سعید را در خطر می بینند، برای ادامه تحصیل، او را به مشهد می فرستند.
پس از مدتی، وهابیت ، این شخص بزرگوار و عنایت شده را مسموم و مضروب کرد، و روح او در شب ۲۱ رمضان سال ۱۳۷۵ به ملکوت اعلا پیوست 🕊
آرامگاه او، در حرم مطهر امام رضا علیه السّلام، بهشت ثامن صحن جمهوری، بلوک۹۳ قرار دارد.
•••🍁🍁🍁🍁🍁•••
#دختران_مشکات
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯